
روباه    گرگ        شیر       خرگوش      گورخر
دندان درد
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا، هیچ کس نبود. 
 دندانش درد میکرد.  او را دید و گفت:«  جان! چرا برای شکار نمیروید؟»   گفت:«دندانم درد میکند. نه شکار میکنم، نه چیزی میخورم.»    که منتظر بود، از شکار  ، غذایی هم برای او بماند، ناامید به سراغ  رفت و گفت:« دندان درد دارد. امروز شکار نمیکند، باید خودمان غذا پیدا کنیم.»    گفت:«تو نقشهای داری؟»    گفت:«اگر حیوانات جنگل خبردار شوند که   دندان درد دارد و شکار نمیکند، از او نمیترسند و نزدیکش میشوند.»    گفت:«خب وقتی نزدیک   شدند، چه فایدهای
  مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 446صفحه 20