مجله خردسال 221 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 221 صفحه 4

هدیه یکی بود، یکی نبود. پیرمردی بود که در این دنیای بزرگ، در یک روستای کوچک، خانه­ای کوچک داشت. پیرمرد کنار خانه­اش، یک طویله داشت. توی طویله یک گاو ویک الاغ داشت. کنار طویله، لانه­ی مرغ وخروسش بود. یک روز صبح خروس هر چه قوقولی قوقو کرد، پیرمرد از خواب بیدار نشد. گاو هرچه ماع ماع کرد، پیرمرد از خواب بیدار نشد. الاغ هر چه عرعر کرد، پیرمرد از خواب بیدار نشد. برای همین هم، الاغ و گاو خروس همه با هـم شروع کردند به عرعر و ماع­ماع و قوقولی قوقو. خانم مرغه که از این همه سـرو صـدا سرش درد گرفته بـود، قـدقـد می­کرد و می­گفت: «ساکت! ساکت! سرم درد گرفت!» این طوری شد که خانم همسایه سروصدای حیوانات را شنید و به­سراغ آن­ها آمد و گفت: «پیرمرد مریض است. او خوابیده. چرا این قدر سرو صدا می­کنید؟» اوبرای مرغ وخروس دانه­ریخت. به گاوو الاغ هم آب وعلف­دادتابخورندوساکت باشند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 221صفحه 4