مجله خردسال 235 صفحه 22
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 235 صفحه 22

مادرمن... مادر من کشاورز است. او برنج می­کارد. مادر من صبح خیلی زود به شالیزار می­رود، بعد جوانه­های برنج را یکی یکی در زمیـن می­کارد، مادرم خیلی خسته می­شود و کمرش درد می­گیرد اما به خانه می­آید و برای ما غذا می­پزد. هر شب من پاهایش را می­مالم و پشتش بالش می­گذارم تا خستگی­اش در برود و کمر دردش خوب شود. هروقت پلو می­خورم، مراقب هستم حتی یک دانه­ی برنج از بشقابم بیرون نریزد. من همه­ی پلوهایم را می­خورم چون می دانم مادرم برای آن­ها چه قدر زحمت کشیده است. مادر من همیشه بوی خوب شالیزار می­دهد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 235صفحه 22