مجله خردسال 291 صفحه 16
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 291 صفحه 16

خدایا دعا کردم:« خدایا ! ماهی سفره ی عید ما نمیرد.» مامان شنید و گفت:« فقط دعا فایده ندارد. باید ماهی را ببریم و بیندازیم توی حوض پارک.» گفتم:« ولی من ماهی ام را دوست دارم. می خواهم پیش خودم باشد و نمیرد.» مامان گفت:« اگر می خواهی نمیرد، باید توی حوض باشد، نه توی این ظرف کوچک.» ولی من ماهی را نبردم. فقط دعا کردم. فردای آن روز حال ماهی من خیلی بد شد. من و مامان ماهی را به پارک بردیم و آن را انداختیم توی آب. بعد هر دو با هم دعا کردیم که حالش خوب شود. ماهی من کم کم حالش خوب شد. یواش یواش شنا کرد و رفت پیش ماهی های دیگر. خدایا از تو متشکرم که به دعاهای من گوش کردی و حال ماهی مرا خوب کردی.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 291صفحه 16