مجله کودک 47 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 47 صفحه 28

وای وای یک تله موش آقا موشه افتاده توش قصه دوست یک روز مثل هر روز، آقا موشه نان و پنیر و چای شیرینش را خورد و راه افتاد و رفت تا برای ظهر ـ ناهار ـ چیزی پیدا کند و بیاورد. خاله سوسکی هم یک روسری به سرش بست و یک جارو برداشت و مشغول رفت و روب شد. چیزی نگذشت که خانة فسقلیاش را مثل دستة گل کرد. همیشه این موقع روز آقا موشه به خانه برمیگشت، ولی آن روز نیامده بود. سوسکی خانم پنجره را باز کرد و نگاه کرد، ولی از او خبری نبود. فکر کرد که خوب است بروم و چند تا گل برای گلدان بچینم. کنار پنجره بگذارم تا وقتی آقا موشی آمد خوشحال بشود. این کار را هم کرد، ولی آقا موشی نیامد. گلهای حیاط را هم آب داد، ولی از آقا موشه خبری نشد. سوسکی در خانه را هم آبپاشی کرد. تا سر کوچه را جارو کشید، سوسکی گفت: «ای به چشم.» و دوباره راه افتاد و رفت و رفت تا رسید به «قور قوری خاتون» قورباغة کنار جو. به او گفت: «قور قوری خاتون، قور قور دوست مهربون، قور قور آقا موشی را ندیدی؟ حرفی از او نشنیدی؟» قور قوری خاتون قور قور کرد. این جور کرد و آن جور کرد و گفت: «ندیدهام قور قور نشنیدهام قور قور به جان هر چه موشه، من خواب بودم این گوشه». بعد جستی زد و رفت. سوسکیخانم راه افتاد، خسته شد از پا افتاد. تا که رسید به گنجشک. سلامی کرد، گفت: «جیک جیک جیکان، دوست مهربان، تو موشی را ندیدکه زیر آفتاب لم داده بود و داشت خودش را لیس میزد. سلام و علیکی کرد و پرسید: ولی موشی نیامد ولی سوسکی خانم شور افتاد. بلند شد چادر برگ گلی اش را سرش کرد. کفش آقا گربهجون، میاو میاو تو آقا موش و ندیدی؟ حرفی از او نشنیدی؟پوست سنجدیاش را به پایش کرد و رفت تا دنبالش بگردد. این طرف را گشت، آن طرف را گشت. توی راه رسید به آقا گربه گوشهای آقا گربه راست ایستاد و چشمهایش برق زد و گفت: آقا موشه رو میاو میاو ندیدم سر و صدایی میاو میاو نشنیدم اگر تو او را دیدی حرفی از او شنیدی چادر نو را به سر کن بیا مرا خبر کن.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 47صفحه 28