مجله کودک 193 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 193 صفحه 8

من یک بادکنکم مریم محبی من یک بادکنکم ، نرم و پر باد . دیشب توی یک تولد بودم .بچه ای که تولدش بود من و یکی دیگر از بادکنک ها را موقع خدا حافظی به دوستش داد . اما نخ من تو خیابان از دست آن بچه در رفت و باد هم من را برد بالای بالا پیش ماه و ستاره ها . من آن شب با ماه و ستاره ها خیلی بازی کردم آنها مرا برای یک دیگر پرتاب میکردند واز اینکه من در کنار آنها بودم خیلی خوشحال بودند . صبح هم باران من را شست و ابر هم مثل حوله دور من پیچید و خشکم کرد و خورشید هم گرمم کرد . بعد هم پرنده ها نخ مرا گرفتند و بردند جاهای دور ، جاهایی که من در عمر بادکنکی ام ندیده بودم . از صبح از بس که پرنده ها و باد مرا این طرف و آن طرف برده اند خسته شده ام کاش کسی نخ مرا می گرفت تا من کمی استراحت کنم ، وای خدای من چه می بینم ! دو تا کلاغ روی یک درخت نشسته اند و قار قار می کنند امیدوارم آنها مرا نبینند وگرنه حتماً می ترکانند . آخر کلاغ ها بادکنک ترکاندن را خیلی دوست دارند . آنها هنوز مرا ندیده اند فریاد می زنم باد مرا به طرف دیگر ببر . اما صدای باد آنقدر بلند است که حرکت های اسب اسب چهار نوع حرکت متفاوت از خود نشان می دهد . در راه رفتن معمولی ، جانور به آهستگی و با استفاده از ریتم هماهنگ دست و پا حرکت میکند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 193صفحه 8