مجله کودک 195 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 195 صفحه 8

گربة غُرغُر شکم نویسنده : فاطمه احمدی حق گربة غر غر شکم اسم گربة چاق و پشمالو یی بود که داخل یک خانة قدیمی تک و تنها زندگی می کرد. غرغر شکم خیلی ناراحت و تنها بود چون هیچ دوستی نداشت. نه گربه ها و نه آدم ها دلشان نمی خواست که با غرغر شکم دوست بشوند. هرکس اورا به خانه اش می برد یا با او دوست می شد بعد ازمدتی او را بیرون می کرد ودوستی اش را با او به هم می زد. علت این کار این بود که گربة قصة ما هر چقدر هم که غذامی خورد باز شکمش صدا می داد و مرتب غرغر می کرد. به همین خاطر هم ، موش ها متوجه حضور او می شدند و او موفق نمیشد کمک به صاحب خانه بکند. هر بار هم که با یک گربه دوست می دش بعد از اولین اقدامی که برای شکار ماهی ها یا پرندگان وموش ها می کردند دوستی شان به هم میخورد و شما حتماًحدس می زنید که علتش چه بوده است. به این ترتب غرغر شکم مجبور بود تک وتنها دریک خانة دور افتاده زندگی کند وحسرت داشتن یک دوست خوب به دلش بماند. روزها پشت سر هم می گذشتند و غرغر شکم همچنان تنها بود وآنقدر افسرده وغمگین شده بود که اگر یک موش ساعت ها مقابلش می نشست کاری به کاراو نداشت. دراین خانه قدیمی علاوه بر غرغر شکم تعداد زیادی موش هم زندگی میکردند و چون غرغر شکم کاری به کار آنها نداشت شاد وخوشحال بودند. در میان این موش ها ، موش دو رنگ سیاه وسفیدی بود که قلب مهربانی داشت. این موش از اینکه میدید غرغر شکم این همه غمگین و تنهاست ، ناراحت بودودلش می خواست کاری برای او انجام بدهد. به همین خاطر یک روز که غرغر شکم روی زمین دراز کشیده بود ومشغول چرت زدن بود نزدیک او رفت وگفت : سلام ، اسم من «سی سی» است. حوصله داری کمی با هم حرف بزنیم؟ غرغر شکم زیر چشمی نگاهی به «سی سی» کردو با خودش گفت: کار دنیا را ببین این نیم وجبی هم می خواهد مرا دست بیندازد. بعد پشتش را به «سی سی» کردودوباره مشغول چرت زدن شد. «سی سی» سماجت کرد و دوباره گفت : معذرت می خواهم که موقع خواب مزاحمت شدم. می خواهی بروم بعداً بیایم؟ غرغرشکم سرش را بلند کرد وگفت : دست از سرمن بردار. مگر نمی بینی که کاری به کار شما ندارم. پس چرا می خواهی اذیتم کنی؟ «سی سی» گفت: من کی تو را اذیت کردم؟ دیدم تنها نشسته ای گفتم بیایم کمی با هم صحبت کنیم . متوجهی که ؟ منظورم این است که با هم دوست بشویم. غرغر شکم گفت: دوستی موش و گربه؟! چه حرف ها! «سی سی» گفت: چه اشکالی دارد. از نظر تو درست نیست؟ غرغرشکم با خودش فکرکرد: اگرواقعاً بخوهد با من دوست بشود چقدر عالی است . دیگر واقعا بخواهد با من دوست بشود چقدر عالی است دیگر من هم می توانم هم صحبتی داشته باشم . ولی از کجا معلوم که راست بگوید. و درحالی که دمش را در هوا تکان میداد به «سی سی» گفت: بسیار خوب . ولی تو باید حس نیتت را به من ثابت کنی. «سی سی» گفت: مسئله ای نیست ولی اگراشکال ندارد اول اسمت را به من بگو. غرغر شکم خجالت زاده شد چون اسم جالبی نداشت. ولی بعد گردنش را راست کرد و گفت : اسم من غرغر شکم است. «سی سی» گفت : اسم جالبی است . از آشنایی با تو خوشحالم. نام اسب : فریشین ویژگی های کلی: از نظر اندازه.اسبی بلند قامت است فریشین اسبی حساس است که تعلیم پذیری آن با دقت انجام می شود. رنگ : کاملاً مشکی ، معمولاً ستاره ای سفیدوکوچک بر روی پیشانی خود دارد. موارد استفاده: سوارکاری

مجلات دوست کودکانمجله کودک 195صفحه 8