مجله کودک 195 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 195 صفحه 19

راهی میدان شدند . عتبه تا این سه نفر را دید ، فریاد زد : « شما کی هستید و ازکدام قبیله اید؟» انصار خودشان را معرفی کردند. عتبه گفت:«نه ، شما با ما برابر نیستیدو ما با شمانمی جنگیم ، بروید و بگویید کسانی بیایند که با ما برابر باشند و در شان مبارزه با ما باشند!» انصار به اردوگاه برگشتند و پشت سر انها ولید فریاد زد : «ای محمد !کسانی را از نزدیکان و خویشان ما به میدان بفرست که هم شان و هم سنگ ما باشند!» رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - که خودش هم راضی نبود اول انصار به میدان جنگ بروند . وقتی این پیام را شنید، نگاهی به مهاجران و یاران نزدیک خود کرد و از میان آنها ، علی بن ابیطالب ، حمزه پسر عبدالمطلب و عبیده پسر حارث را انتخاب کردو به انها اجازه میدان رفتن داد. این سه مرد نام خود را به زبان اورد و به سرعت سوار اسب های خودشدند و به وسط میدان تاختند . چون درمقابل حریف قرار گرفتند .اول حمزه مانند شیر خروشید و رجز محکمی خواند و در آن خودش را پسر عبدالمطلب . شیر خدا وشیر رسول خدا معرفی کرد و در پایان به کنایه از دشمن پرسید: «آیا من در شان و مرتبه با شما برابر هستم؟!» پس از حمزه ، علی بن ابیطالب با کلماتی بسیار زیبا و با شکور رجز خواند و خودش را چنان عالی معرفی کرد که برای عتبه و یارانش جای هیچ حرفی نماند و فهمیدند که حریفی نیرو مند ترو شایسته تر از این سه نفر پیدا نخواهند کرد. سرداران و دو لشگر دو به دو با هم روبرو شدند و جنگ آغاز شد: علی با ولید، حزمه با شیبه ، و عبیده با عتبه. هنوز چند لحظه ای از شروع مبارزه نگذشته بود که علی ضربة شمشیری به شانه ولید زد که از زیر بغل حریف در امد و یک دست او را به طور کامل قطع کرد. ولید د رحالی که از درد نعره می کشید با دست دیگرش ، دست بریده را برداشت و مجم به سر علی کوید و به سمت پدرش عتبه فرار کرد. علی به دنبال او تاخت و با شمشیر ضربه کار دیگری به او زد ،که روی مزین غلتید و بعد از دقایقی جان داد. حمزه و شیبه سخت با هم درگیر شده بودند و آن قدر شمشیر زدند که شمشیر هر دو از کار افتاد و سپرهایشان شکست. سپس کمرهای یکدیگر را گرفتند و شروع به زور ازمایی کردند . علی به کمک عمویش حمزه آمد و چون قد و قامت حمزه بلندتر از شیبه بود، به او گفت :«عمو، سرت را پایین بیاور !» حمزه سر خود را پاینی آورد وعلی ازاین فرصت استفاده کرد و با شمشیر خود ضربة محکمی به سر شیبه نواخت که سر او از وسط نصف شد و به هلاکت رسید. در گوشة دیگری از میدان عبیده و عتبه گرم مبارزه و نبرد بودند . عبیده با ضربة شمشیر خود زخم عمیقی به سر بزرگ عتبه وارد کرده بود .اما این زخم به اندازه کافی برای از کار انداختن دست های عتبه کارگر نبود واو توانست در همان حال ، با ضربة شمشیر خود یکی از پاهای عبیده را از محل ساق قطع کند. عبیده در حالی که به شدت از پای قطع شده اش خون می ریخت نام اسب: نابستراب ویژگی های کلی : اسبی دانمارکیاست که 200 سال قدمت دارد . قابلیت تعلیم و سواکاری آن بسیار خوب است . رنگ: تنوع زیادی در طراحی نقطه ای ولک بر روی بدن دارد. معمولا زمینه رنگ بدن اسب سفید یا خاکستری است. موارد استفاده : نمایش و سوارکاری در سیرک

مجلات دوست کودکانمجله کودک 195صفحه 19