مجله کودک 233 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 233 صفحه 9

به من میخندند. فهمیدم!!! روی سرم میایستم تا دوباره دندانم رشد کند. مارک هم روی سرش ایستاد و گفت: ـ این خارقالعاده است! لیندیا دندانش را تکان داد و گفت: ـ نه درست نشد. حالا باید چکار کنم؟ مارک مشتش را گره کرد: ـ من با مشت دندانت را از جا درمیآورم. لیندیا فریاد زد: ـ مادر مادر ... کمک! ـ فهمیدم... دندانم را سر جایش میچسبانم. او دندان لقش را به دندان کناری چسباند. بعد آن را به لب پایین و بالایش چسباند. مارک گفت: ـ خیلی مسخره شدی! ـ لیندیا گفت: ـ مممم... مممم.... مارک پرسید: ـ چه میگویی؟ لیندیا همین طور که چسبها را از دهانش میکند، گفت: ـ فایدهای ندارد. لحظهای بعد لیندیا گفت: ـ فهمیدم، موهایم را روی صورتم میریزم! و با موهای بلندش، صورتش را پوشاند. مارک گفت: ـ هی! خیلی قشنگ شد! لیندیا سعی کرد به مارک زبان درازی کند و همین طور که موهایش را از دهانش بیرون میآورد، گفت: ـ نه! فایدهای ندارد. لیندیا فریاد زد: ـ فهمیدم، دندانم را میبندم. او یک نخ صورتی پیدا کرد و به دندانش بست. آنوقت یک سر نخ را به گوش چپش و سر دیگر را به گوش راستش بست! مارک فریاد زد: ـ صورت نخی!!! صورت نخی صورتی!!! قیافهات مسخره شده است. لیندیا در آینه نگاه کرد و گفت: قیافهام واقعاً مسخره شده، نه، فایدهای ندارد. حالا چکار کنم؟ در آنجا آنها در به در به دنبال یافتن محولی هستند که کوسکو را به انسان تبدیل کند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 233صفحه 9