مجله کودک 252 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 252 صفحه 9

پروانه در برابر باد و باران مراقبت می­کرد. تا اینکه یک شب وقتی همه توی جنگل خواب بودند. پروانه توی دست پشمالوی گوریل نشست و به آسمان نگاه کرد و به گوریل گفت: «قشنگه، نه؟» گوریل که همه­ی حواسش به پروانه بود، یک لحظه متوجه آسمان و هلال ماه شد و سرش را آرام تکان داد. پروانه دوباره به آسمان نگاه کرد و این بار گفت: «من اون رو می­خوام.» گوریل به آسمان نگاه کرد و لبخند زد. اما پروانه از لبخند گوریل ناراحت شد، اخم کرد و پشتش را کرد به گوریل و با حالت قهر، خوابید. گوریل دوباره به ماه نگاه کرد و پروانه را روی گلبرگ یک گل گذاشت و رفت بالای بلندترین درخت جنگل. بعد با همه­ی قدرت نعره کشید و پرید توی آسمان و به هلال ماه چنگ انداخت. پنجه­ی قوی گوریل سینه­ی ماه را خراشید و خون نقره­ای ماه ازجای خراشیدگی سرازیر شد. گوریل دوباره به ماه چنگ انداخت و این بار نوک تیز هلال رفت توی دستش و خون گوریل ریخت روی ماه و نعره­اش تمام آسمان را گرفت، اما هلال ماه را رها نکرد. گوریل نعره می­زد و پنجه می­کشید به هلال ماه و به سینه­ی آسمان و صدایش همه جا را گرفته بود، اما آسمان تسلیم گوریل نمی­شد و ماه زخمی سرخ رنگ را به گوریل نمی­داد. گوریل پرید، رفت روی ماه،با همه­ی قدرت پنجه کشید به سینه­ی زخمی ماه و این بار نوک هلال سینه­ی گوریل را نشانه رفت و خون سینه­ی آسمان را سرخ کرد. گوریل اما دست بردار نبود، نعره می­زد و آنقدر به ماه پنجه کشید که بالاخره یک تکه از آنرا کند و .. فردا صبح وقتی پروانه از خواب بیدار شد،دید روی یک تکه از ماه نقره­ای خوابیده است. شورولت تریل بلیزر

مجلات دوست کودکانمجله کودک 252صفحه 9