مجله کودک 320 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 320 صفحه 3

به نام وجودی که وجودم ز وجودش به وجود آمد روزی روزگار در جنگلی ناشناخته سه بره به همراه پدرشان زندگی می کردند . پدر آن ها در کارخانه ریسندگی کار می کرد ، یعنی از صبح ساعت 7 می رفت و برای شام برمی گشت . در آن جنگل گرگی تنبل و بی حوصله بود و همیشه غذایش را فراری می داد یا گول طعمه اش را می خورد . روزی وقتی پدر شنگول و منگول و حبه انگور می خواست به سر کار برود به آن ها گفت که : در را بر روی کسی باز نکنید . بعد سوار ماشین خود شد و به سر کار رفت . تقریباً ساعت 9 شده بود که صدای در زدن آمد . بچّه ها جا خوردند . منگول به پشت در رفت و شنگول و حبه انگور در کنار آیفون ایستادند . گرگ صدای خود را مانند خانم آهو نازک کرد و گفت : درو باز کنید ! منم خانم آهو ! حبه انگور آیفون را برداشت و گفت : تو آهو خانم نیستی . ما آیفون تصویری داریم . گرگ ناراحت شد و رفت . دوباره فردای آن روز صدای خود را مانند پدرشان کرد و گفت : منم پدرتان . شنگول گفت : صبر کنید تا با تلفن همراه پدرم تماس بگیرم . گرگ دیگر عصبانی شده بود ، به همین خاطر از پنجره ای که باز بود وارد خانه شد و به طبقه بالا رفت . امّا آن سه بره با آسانسور به پایین آمدند و فرار کردند . گرگ که کم کم داشت حوصله اش سر می رفت و فهمید که بی نتیجه است ، به خود قول داد که دیگر سراغ هیچ بره ای نرود . چیستان کدام بچّه که با سبیل به دنیا می آید ؟ پاسخ : بچّه گربه کدام ستاره است که شبها نمی درخشد ؟ پاسخ : خورشید لطیفه مردی را در خیابان می بینند . از او می پرسند : چرا با زیر پیراهنی و پیژامه بیرون آمده ای ؟ می گوید : مگر نشنیده اید که می گویند شهر ما خانه ی ما ؟ سارا یاسینی 11 ساله از قم فراز بابادی / 7 ساله / از اهواز روزبه کاظمی صوفی / 9 ساله/ از رشت اثنا اسدی/ 6 ساله/ از تهران نامه ای به خدا خدایا ، همیشه تکیه گاهم تو بودی تا بزرگ شدم . تو همیشه با من بودی و من گاهی بی تو . و تو را فراموش می کردم . گاهی ناامیدی مرا از تو دور می کرد . گاهی دل بستن به این دنیای پست و ناچیز در برابر تو باعث می شد که سنجاقی که قلب من و تو را به هم وصل کرده ، از هم جدا شود . ای خدا ، همیشه به تو گفته ام که چیز هایی رو به من بده ، ولی این بار از تو می خواهم که چیز هایی مانند عادت به دروغ و غیبت را از من بگیری و دور کنی . ای کاش این نامه را که از طرف بنده ی حقیری مثل من است ، بخوانی . ای خدا ! ! ! ای خدایی که پروانه ها را آفریدی ، ای خدایی که همه ی زیبایی های دنیا در برابر تو خجالت زده اند ، از ته قلب و با صدایی عاشقانه می خواهم بگویم که دوستت دارم . . . . ! محدثه دانشمهر- سوم راهنمایی از تهران زهرا رجبی کیوانی/ 7 ساله / از تهران زهرا مزورعی ابراهیم/ 7 ساله/ از اصفهان ® S مثل Song birds (پرنده های آوازخوان) حدود چهار هزار نوع مختلف از پرنده ها می توانند با صدایی بلند یا سوت مانند ، صدای خود را به گوش ما برسانند . این پرندگان ، آوازخوان نام دارند . آنها معمولاً اندازه ای کوچک ، پر هایی رنگین و بر روی درختان ساکن هستند . پرنده شناسان می گویند نوع صدایی که پرنده های آوازخوان از حنجره های خود خارج می کنند ، با شرایط مختلف ، تفاوت می کند .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 320صفحه 3