مجله کودک 347 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 347 صفحه 8

قصه­ی پیامبران- حضرت لوط (ع) شهرِ وارونه مجید ملامحمدی باد ملایمی، زیر گلوی گلهای آفتابگردان را قلقلک می­داد. چند بلبل در لابه­لای ساقه­های طلایی گندم، آواز می­خواندند. دشت، سراسر سبز و یکدست بود. لوط داشت راه باریکه­ی آب را در زیر پای گندم­ها تمیز می­کرد. فرشته­ها به او نزدیک شدند. انگار بر روی ابرها راه می­رفتند. هیچ صدایی از قدم­هایشان شنیده نمی­شد. ناگهان لوط سایه­ای چند مرد را در کنار خود دید سر بلند کرد و گفت: «سلام بر شما، آیا غریبه­اید؟ چه کسی هستید؟» فرشته­ها لبخندزنان جلو رفتند و به سلام او جواب دادند. بوی خوش در گندمزار به پرواز در آمد. صدای آواز بلبل­ها بیش­تر شد. لوط آن­ها را نشناخته بود و نمی­دانست فرشته­های آسمانی هستند. اما از چهره­های زیبا و جوانشان پیدا بود که از سرزمین سِدوم نیستند. یکی از فرشته­ها با مهربانی گفت: «ما مسافر هستیم و می­خواهیم امشب مهمان تو باشیم.» لوط به خاطر خواسته­ی آنها، در فکر فرو رفت و پیش خود شگفت: - اگر آن­ها به خانه­ی ما بیایند... اگر مردم شهر آن­ها را ببینند... آن وقت راحت­شان نخواهند گذاشت! فرشته­ها در انتظار جواب بودند. لوط عرق­های درشت پیشانی خود را پاک و نام جاندار: صدف اولیو اندازه: حدود 35 سانتی­متر گستردگی: آبهای گرم اقیانوس اطلس زیستگاه: سواحل شنی و اعماق متوسط تغذیه: مهره­داران کوچک

مجلات دوست کودکانمجله کودک 347صفحه 8