مجله کودک 348 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 348 صفحه 14

«ماجرای وسایل عجیب» کبرا بابایی معما قسمت آخر یک اتفاق عجیب و غریب افتاده بود. خانم ساعت قبل از همه متوجه این اتفاق شده بود. وقتی از درست سر ساعت 7 از خواب بیدار شد، شروع کرد به زنگ زدن، او یکدفعه چشمش به پنجره ی اتاق افتاد که چهار طاق باز بود. بعد هم گِل و خاکهای روی زمین را دید. فرش حسابی کثیف شده بود. خانم ساعت بلندتر از همیشه زنگ زد و گفت : این کار کیه؟، با صدای بلند او بقیه وسایل کم کم از خواب بیدار شدند و با دیدن این منظره هر کدام چیزی گفتند. آقای رادیو فکر می­کرد که باد آمده و پنجره را باز کرده و آن همه گل و خاک را توی اتاق آورده است. لباسشویی می گفت، حتماًکار آقای جارو برقی است. او هر چیزی که سر راهش می بیند را می خورد. حتماً رفته توی حیاط و خاک وگل خورده و ... اما این فکر او چندان باور کردنی نبود. آقای پنجره هم آن قدر خوابش سنگین بودکه اصلاً متوجه نشده بود چه اتفاقی افتاده است. با این همه، خانم کمد مطمئن بود که دزد آمده است. وقتی کمد نظرش را گفت، همه ی وسایل خانه ترسیدند. رادیو زبانش بند آمد. یخچال محکم درش را بست . ظرفها توی کابینت قایم شدند. در قفل شد... هیچکس حرف نزد. بالاخره صندلی آرام گفت: «این طوری که نمی شود! باید بگردیم و دزد را پیدا کنیم!، چاره­ای نبود. جارو برقی به زور وسایل دیگر مسوول گشتن شد. او آرام آرام به همه جای خانه سرک می­کشید و همه جا را می­گشت تا دزد را پیدا کند. اول سراغ کمد رفت و خوب توی دل او را نگاه کرد. بعد زیر میز، پشت یخچال ، توی انباری،داخل کابینت و... اثری از دزد نبود. آخر شب، تنها کسی که می­توانست با خیال راحت بخوابد آقای لامپ بود.او خاموش شد و خیلی زود صدای خروپفش به آسمان رفت. همه ­ی وسایل بیدار بودند و توی تاریکی به پنجره نگاه می کردند که از ترس شیشه­هایش می لرزید. بالاخره آن اتفاق دوباره افتاد. پنجره گفت: «صدای پایش را می شنوم!» ونفسش را توی سینه حبس کرد. کسی پشت پنجره بود. پنجره کم کم و خود بخود باز شد. او از ترس چشمهایش را بسته بود و به پرده چسبیده بود. چند لحظه بعد کسی از پنجره رد شد و توی اتاق آمد. خانم فرش یواشکی گفت: روی گلهای سفیدم ایستاده!، وسایل خانه که منتظر بودند همه با هم داد زدند: «ایست!» جارو برقی هم پرید و لامپ را روشن کرد. لامپ که تازه بیدار شده بود چند بار پلک زد و پرسید: چی شده؟» جارو برقی درحالی که لوله اش رابالا برده بود تا توی سردزد بکوبد داد زد: دزد را گرفتیم!» اما وقتی خوب به دور و برش نگاه کرد، خیلی تعجب کرد. روی گل سفید فرش Ÿ نام جاندار: اختاپوس (هشت پا) Ÿ اندازه : اطراف بدن حدود 90 سانتی متر Ÿ گستردگی: آبهای مناطق گرم Ÿ زیستگاه : آبهای مناطق کم عمق Ÿ تغذیه : ماهی­ها، سخت پوستان کوچک

مجلات دوست کودکانمجله کودک 348صفحه 14