مجله کودک 350 صفحه 34
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 350 صفحه 34

مادر پتویم را کنار زد و گفت: «نترس احمد جون، دیر نشده مادر، می­رسی.» بعد لبهایش را به خنده باز کرد و ادامه داد: «تازه! امروز که صبحانه هم نمی­خواهی بخوری.» یادم آمد که روزه­ام. نفس راحتی کشیدم و تازه فهمیدم که چرا دیر بیدار شده­ام. چند روزی بود که دوست داشتم من هم مثل مادر و پدر روزه بگیرم و غروب با شنیدن صدای اذان، افطاری بخورم. هر روز که مادر و پدر را سـر سـفره افـطار منتظر اذان می­دیـدم، آرزو می­کردم کاش من هم مثل آنها روزه بودم؛ بعد آب جوش و خرما می­خوردم و پدر به من هم می­گفت: «قبول باشد.»؛ همان­طور که به مادر می­گفت. با خوشحالی به طرف دستشویی دویدم. همین­طور که دستهایم را می­شستم، زبانم را هم درآوردم! اما هر چه نگاه کردم؛ فرقش را با روزهای دیگر نفهمیدم. توی مدرسه، بچه­هایی که روزه بودند، زبانشان را در می­آوردند و به همدیگر نشان می­دادند. اما من هنوز نمی­دانستم نام جاندار: ماهی توایت اندازه: حدود 60 سانتی­متر گستردگی: شمال شرق اقیانوس اطلس، دریای سیاه، بالتیک زیستگاه: آبهای کم عمق، رودخانه­ها تغذیه: سخت پوستان و ماهی­های کوچک

مجلات دوست کودکانمجله کودک 350صفحه 34