مجله کودک 403 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 403 صفحه 15

ادوارد جواب داد: « متشکرم ، ولی فکر میکنم یک کمی دیگر صبر کنم بهتر است.» دنی پسر همسایه شان که درحیاط مشغور شیطنت وبازی بود ، وقتی چشمش به ادوارد افتاد پرسید: «بالاخره دندانت افتاد؟» ادوارد جواب داد: « نه خیلی لق شده ، ولی هنوز نیفتاده.» دنی گفت:« من میدانم چه کارکنی تا دندانت بیفتد و راحت شوی . یک دعوا با «لاری» راه بینداز . اوهفته پیش یک مشت به من زد و دندان جلوی ام که زیاد هم لق نبود افتاد.» ادوارد گفت : « نه ، نه ، متشکرم. فکر میکنم یک کمی دیگر با این وضع تحمل کنم ، بهتر باشد.» آن شب ادوارد از مادرش پرسید:« مادر ! پس کی دندان من می افتد؟» مادر جوا داد : «هروقت موقعش برشد ، خودش می افتد، بدون آن که تو اصلاناراحت شوی و دردت بیاید.» صبح روز بعد دندان لق شده ادوارد افتاد. ولی نه به خاطر آن که سیب بزرگ وسفتی را گاز زده باشد ، و نه به خاطر آن که یکنخ دور ان پیچیده و سرش را کشیده باشد ، ونه به خاطر این که لاری به دهان او مشت زده باشد. دندان لق ادوارد افتاد ، فقط به این علت که وقتش رسیده بود و آماده افتادن شده بود. Ÿ موضوع تمبر: اولین تمبر کره Ÿ قیمت : صد واحد Ÿ سال انتشار : 1884

مجلات دوست کودکانمجله کودک 403صفحه 15