مجله کودک 415 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 415 صفحه 15

در نظر گرفت و یک هفته تمام ندیمه ای مخصوص از او پرستاری و پذیرایی می کرد تا حال دختر خوب شد و سلامتی و شادابی خود را دوباره به دست آورد. آن وقت ماشای زیبا و فرزانه را به حضور پذیرفت و از او خواست تا تمام قصه اش را مو به مو تعریف کند. ماشا، قصه زندگی خودش و ماجرایی را که دو خواهر بدجنس بر سرش آورده بودند به طور کامل برای امپراتور تعریف کرد. امپراتور بعد از شنیدن این قصه به فکر فرو رفت . بعد از مدتی سربلند کرد و گفت:" چه قصه عجیبی! باور کردنش سخت است و هم آدم را متأثر می کند. من نمی دانم از حکایت بشقاب نقره ای و سیب سرخ سحرآمیز تو در حیرت و شگفتی باشم، یا از بدجنسی و حسادت خواهرانت در خشم و غضب؟" آن وقت به دست امپراتور ، قاصدی با کالسکه و دسته ای خدمتکاران و سربازان قصر، به خانه پدر ماشا رفتند و همه افراد خانواده را با بشقاب نقره ای و سیب سرخ به پایتخت آوردند. (ادامه دارد) سوروپودها "دیپلودوکوس" با دم شلاق مانند خود نمونه ای از این خانواده بود. این جاندار عظیم الجثه 10 تن وزن داشت! و گیاهخوار بود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 415صفحه 15