مجله کودک 415 صفحه 36
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 415 صفحه 36

... او مهمان است! نوشته: مژگان بابا مرندی امیر محمد لاجورد از دیروز تا به حال سمانه را ندیده ام . قایم شوم ببینم مرا پیدا می کند یا نه؟ اما این صدا، صدای سمانه نیست. سمانه: ریحانه، با مهرناز بیایید تو دیگر." ریحانه:" اما این جا که کسی نیست." سمانه: فقط مهرناز هر روز همین ساعت می آید تا با هم بازی کنیم. ما هر روز ، دلمان برای همدیگر تنگ می شود." پس این طور، این همان دختر عمویش است. اول خانه ام را درست کنم. اما چرا باید خانه من تنهایی و خانه آن ها دو نفری باشد. یعنی سمانه او را بیشتر از من دوست دارد؟! عیب ندارد، هر چه باشد او مهمان است. -:" بچه ها سلام، مهمان نمی خواهید؟!" سمانه:" خوش آمدید. منزل خودان است. بفرمایید خوراکی!" ریحانه:" تو که هر روز دوستت دار می بینی. دیگر چرا این قدر به او تعارف میکنی؟" عجب تعارف می کند! ببین برای او چقدر زیاد خوراکی گذاشته و برای من چقدر، فعلا که تو دوست عزیزش هستی. خوراکی برایم مهم نیست . اما چرا سمانه با ریحانه را دید عوض شد؟ یعنی به همین راحتی دوستی بین من و خودش را فراموش کرد. آن هم دوستی هر روزه ... نه. دیگر نمی توانم تحمل کنم. باید بروم! سمانه:" مهرناز جان نرو، کمی صبر کن." ریحانه:" ولش کن، بنشین بازی کنیم." بعضی دایناسورها قدرت حرکت سریع نداشتند . بیشتر دایناسورهای گیاهخوار از این دسته بودند . بنابراین هنگام خطر به جای دویدن و فرار مجبور به دفاع می شدند. بدن زره مانند واستخوان های کوچک و تیز روی بدنشان به این موضوع کمک می کرد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 415صفحه 36