
گفت وگو با سیامک برهان آزاد خواهرزاده 58 ساله خانم ثقفی
«سیامک برهان آزاد»، خواهرزادهی 58 سالهی بانو ثقفی خاطرات زیادی را از «خاله قدسی» به خاطر دارد. وی که تحصیلات خود را با لیسانس فیزیک دانشگاه شهید بهشتی آغاز کرد، از قبل از انقلاب با اخذ کارشناسی ارشد در انرژی هستهای به سازمان انرژی اتمی ایران پیوست و تا امروز در زمینه حفاظت و ایمنی از خطر اشعه فعالیت خود را ادامه داده است. آخرین فعالیت اجرایی وی نیز معاونت حفاظت در برابر اشعه در آن سازمان بوده است. برهان آزاد از خانواده، تحصیلات، ویژگیهای شخصیتی و روابط خانوادگی بانو ثقفی میگوید.
آیتا... ثقفی از همسر اول خود 5 دختر و یک پسر داشتند. خانم دختر بزرگ بودند و نام ایشان قدس ایران بود البته نام ایشان در شناسنامه خدیجه بود. شمس آفاق، نجم الزمان، حورا و مینو هم خواهران و دکتررضا ثقفی هم برادر خانم بودند. آیتا... ثقفی از همسر دوم خود هم 3 فرزند پسر (حجتالاسلام حاج حسن آقای ثقفی و آقایان حاج علی آقای ثقفی و حاج مهدی ثقفی) و 4 فرزند دختر به نامهای مهری، مریم، پروین و زهره داشتند و خانم مجموعا 12 خواهر و برادر داشتند.
خانم فرزند اول آیت... ثقفی و مادر من فرزند سوم وی بود. شنیدهام که ایشان در
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 217 دوران جوانی دختر زیبایی بوده است. در آن دوران خیلی رسم نبوده که دختران را به دبیرستان بفرستند. پدربزرگ من هم چنین تمایلی نداشته است و اجازه نمیداد که ایشان به دبیرستان برود. خانم از آن پس مدتی را نزد مادر بزرگ مادری خود که او را «خانم مامانی» خطاب میکرد، زندگی میکرد.
مادر بزرگ (خانم مامانی) همسر خازنالممالک خزانهدار دوره قاجار بود و پسر قائم مقام فراهانی را به سمت مباشرت نزد خود داشت. او خانم ثروتمندی بود و وقتی نوهی اول خود را به منزل برد برای ادامه تحصیل برایش معلم سرخانه گرفت. خانم زبان فرانسه را از این طریق یاد گرفت.
خانم از طرف پدری هم شاخهای نظامی دارد و خانوادهی پدر بزرگ ایشان از کلنلهای ارتش قاجار و اوایل دورهی رضا شاه بودهاند.
علاوه بر این به واسطهی پدربزرگ که اهل مطالعه و علم بود، ایشان هم انواع کتابهای شعر و حافظ را هم میخواند و حفظ میکرد.
در مورد ازدواج خانم با امام هم، ایشان تعریف میکرد که وقتی امام به خواستگاریام آمده بود اول نپذیرفته بودم اما بعد از خوابی که دیدم درخواست ازدواج ایشان را پذیرفتم. آنطور که خانم میگفتند امام بسیار روشن فکر بودند و دیدشان با پدربزرگ من که فردی مذهبی و سختگیر در تحصیل دختران، نوع پوشش و... بود، تفاوت داشت. امام تمایل داشتند که خانم پس از ازدواج هم زبان فرانسهشان را ادامه دهند، خانم در آن دوران کتابهای شعر و ادب هم زیاد مطالعه میکردند. و کتب دینی را هم نزد امام یاد گرفته بودند. ایشان همچنین نهجالبلاغه را حفظ کرده بودند. تا اینکه امام به عراق رفتند. در آنجا خانم علاقمند میشوند که عربی یاد بگیرند و تسلط خوبی هم به این زبان پیدا کرده بودند.
خانم بسیاری اوقات حرفها و مثالهای خود را با شعر بیان میکرد. حتی این اواخر و در بیمارستان، پرستاران دور ایشان جمع میشدند، یک پرستار کتاب حافظ را باز میکرد و کلمهی اول غزلی را میخواند و خانم آن غزل را از بر ادامه میداد. ایشان علیرغم سن بالایشان حافظهی بسیار خوبی داشتند. سال گذشته که خدمت خانم رسیده
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 218 بودم به ایشان گفتم که علاقمندم راجع به شجرهنامه، سابقه خانوادگی و ارتباطات پدربزرگها بیشتر بدانم. ایشان 4 نسل گذشته خانواده را بسیار دقیق برای من تعریف کردند و این نشانه حافظه خوبی بود که ایشان در سن 90 و چند سالگی داشتند.
خانم همچنین فرد بسیار متواضعی بودند. ایشان حتی با حال بدی که این اواخر داشت سعی میکرد حتماً به احترام ورود مهمان از رختخواب بلند شود و فرد را تا دم در بدرقه کند. حتماً هم اگر مهمانی داشتند او را بالای دست و کنار خود مینشاندند. ایشان حتی با فرزندان من هم که چندین سال از ایشان کوچکتر بودند با احترام خاصی برخورد میکردند و سر صحبت را با بچهها باز میکردند. به شکلی که بچهها ناخودآگاه به ایشان علاقمند میشدند.
خانم حتی بچههای کوچک را با احترام خطاب میکرد. یک روز زمانی که هنوز بچه بودم از من پرسیدند: نماز میخوانی؟ من گفتم: خاله قدسی راستش را بخواهید شبهای امتحان میخوانم اما در روزهای دیگر تنبلی میکنم، گاهی قضایش را به جا میآورم و گاهی هم نه. گفتند: کاهل نماز نباشید. نماز اصل دین است و شما نباید نماز را ترک کنید. میگفتند واجبات دین را حتماً انجام دهید. لازم نیست حتماً مستحبات را به جای بیاوری ولی آنچه واجب است انجام بده و گناه نکن. من میگفتم ما که گناهی نمیکنیم. خانم گفتند سعی کنید گناههای کوچک را هم انجام ندهید مثلاً اگر جایی منتظر دوستتان ایستادهاید و او 5 دقیقه دیر کرده نگویید 2 ساعت است که منتظرم! چون این گناههای کوچک کم کم باعث خطاهای بزرگتر میشود. عقیدهاش این بود که باید راستگو باشیم و در هیچ شرایطی دروغ نگوییم.
خانم مشقتهای زیادی در زندگیاش داشتند، مشکلات زیادی را بعد از ازدواج خصوصاً در نجف تحمل کردند و عزیزان زیادی را هم در طول عمر خود از دست داد. از جمله پدر، مادر، برادر، پسرهایش و خواهرانش. با این وجود هرکدام از ما که پیش ایشان بودیم، ناراحتیاش را فراموش میکرد و روحیهاش شاد میشد. آنچنان سرحال بود و با ما خوش و بش میکرد که همه مشکلات را فراموش میکردیم. ایشان مشکلات زندگیشان را بدون کوچکترین ابراز ناراحتی تحمل میکردند و این نشان
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 219 دهنده روحیهی بزرگشان بود.
خانم مصیبتهای زیادی را در زندگی تحمل کرد. برای ما جای تعجب داشت که خانم اینقدر بچههایش را دوست داشت اما پس از فوت آنها خویشتنداری میکرد و نمیگذاشت ناراحتیاش به کس دیگری منتقل شود. خانم علیرغم علاقهای که به امام داشت پس از فوت ایشان هم تغییری در زندگیاش حاصل نشد و همچنان مدیریت خانه را به عهده داشت. بچهها را آرام میکرد و کاری میکرد که همه از او روحیه میگرفتند. ایشان بسیار قوی بود، مسائل را راحت میپذیرفت و نمیگذاشت زندگیاش به هم بخورد لذا پس از فوت امام و پسرانشان تغییر محسوسی در زندگی خانم دیده نمیشد.
گاهی ما با ایشان به گردش میرفتیم. خانم علاقه زیادی به آثار باستانی و تاریخی داشتند. اگر وارد مسجدی میشدیم معماری، ستون و کاشی مساجد را به دقت نگاه میکرد و میگفت که من همیشه به معماری علاقمند بودهام.
حضرت امام علاقه و ارادت زیادی به خانم داشتند و رفتار امام خانم را مجذوب خود کرده بود. آن زمان منزل پدری خانم در خیابان پامنار بود، امام به خانم میگفتند که یک ماه در سال برو تهران و پیش خانوادهات باش. حتی زمانی که امام در نجف بودند این یک ماه برقرار بود و عمدهی خاطرات من هم از خاله در همان یک ماههاست.
امام نهایت احترام را برای ایشان قائل بودند. یک روز خانم در حیاط در حال شستن دستکشهای خود بوده که امام به ایشان گفته شما چرا اینکار را میکنید؟ مگر کسی نیست که شما این کار را میکنید؟
خانم به هر شکل و علیرغم مشقتها و سختیهایی که در دوران ازدواج با امام داشتند از زندگی خود راضی بودند و به نظر میرسد ارزش و احترامیکه امام برای ایشان قائل بود جای تمام سختیها را پر میکرد.
خانه ایشان در قم هم به نسبت بقیه خواهرهای خانم بسیار ساده بود. منزل جماران هم به همین شکل بود یعنی فرشی بود و چند پشتی و متکا. این اواخر چند مبل
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 220 قدیمیهم به این اسباب اضافه شده بود. که هرکس منزل ایشان را دیده نظر دیگری در مورد خانواده امام پیدا کرده است.
خانم این اواخر، گوششان نسبتاً سنگینتر شده بود، کمردرد و پا درد داشتند و چشمهایشان ضعیف بود ولی باز هم تواضع میکردند و مقید بودند که مهمان را تا دم در بدرقه کنند.
زمانی که خانم بیمارستان بود با وجود حال وخیمیکه داشتند به سرعت همهچیز را به یاد میآوردند و وقتی من به ملاقات ایشان رفتم و گفتم سیامک هستم، شروع کرد به تعریف از مادر من و من تعجب میکردم که ایشان در لحظهی کوتاهی که به هوش آمده چطور همه چیز را به یاد دارد و به اطرافیان هم روحیه میدهد.
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 221