کیومرث صابری (گل آقا)
درباره شهید رجـایی
خدمتگزار مردم
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : صابری، کیومرث (گل آقا)

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

خدمتگزار مردم

‏رجایی، از چهار سالگی یتیم شده و درد یتیمی را با همه وجودش‏‎ ‎‏احساس کرده بود. سرنوشت یتیمان و افراد بی سرپرست، پیوسته برای او‏‎ ‎‏مطرح بود. حرفه معلمی نیز باعث شده بود که این درد همیشه برایش‏‎ ‎‏تازه بماند. در زمان وزارت آموزش و پرورش، مرا به عنوان نماینده تام‏‎ ‎‏الاختیار خود در «خانه کودکان بی سرپرست» برگزید. متأسفانه پس از‏‎ ‎‏نخست وزیری وی، نتوانستم در این راه، خدمتی در خور و شایسته‏‎ ‎‏انجام دهم و به کار دیگری که رجایی لازم تر می دانست، گمارده شدم. ‏

‏من نیز در یک سالگی پدرم را از دست داده بودم و یکی از دلایل‏‎ ‎‏انتخابم به عنوان نماینده وزیر آموزش و پرورش در امر کودکان‏‎ ‎‏بی سرپرست همین بود. ‏

‏در آذر ماه سال 59، در حالی که حدود سه ماه از شروع کار نخست‏‎ ‎‏وزیری می گذشت، اظهار علاقه کرد که به کودکان یتیم سر بزند و با آنها‏‎ ‎‏ناهار بخورد. مقدمات کار فراهم شد و رفتیم. شرح این دیدار را نوشته ام‏‎ ‎‏و در کیهان بیست و دوم آذر ماه 59 چاپ شده است. ‏

‏حضور او در میان بچه ها، هیچ چیز را تغییر نداد. آنچنان عادی و‏‎ ‎‏صمیمی به میان بچه ها رفت که با معلم و سرپرست شان، فرقی نمی کرد.‏‎ ‎‏با آنها در صف ناهار ایستاد، در کنارشان نشست و سر به سرشان‏‎ ‎‏گذاشت و با آنها ناهار خورد. توصیه هایی کرد، دستورهایی داد، از‏‎ ‎‏بچه های بیمار عیادت کرد و از مسئولان تشکر کرد و بیرون آمدیم. ‏


کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 109

‏در خیابان، قبل از سوار شدن به اتومبیل، مردی همراه همسرش از‏‎ ‎‏پیاده روی مقابل می گذشت، وقتی چشمش به رجایی افتاد، از همان دور‏‎ ‎‏و به صدای بلند گفت: ‏

‏ـ آقای رجایی، سلام علیکم. ‏

‏رجایی با همان سادگی و صفای همیشگی اش، جواب او را داد و به‏‎ ‎‏داخل اتومبیل رفتیم. ‏

‏در اتومبیل، یکی از همراهان گفت: ‏

‏ـ «آقای رجایی، علی رغم همه حرف های دشمنان، مردم شما را‏‎ ‎‏دوست دارند.»‏

‏رجایی جواب داد: ‏

‏ـ «علی رغم همه حرف های دشمنان، من خدمتگزار مردم زندگی‏‎ ‎‏کرده ام و خدمتگزار مردم خواهم مرد.»‏

‏و من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه‏

‏  ‏  ‏روزنامه کیهان ـ 8 / 6 / 1365 ـ ص 2‏

  ‏برادر شهید رجایی ‏

* * *

‎ ‎

کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 110