باهنر و رجایی شده بودند نخست و زیر و رئیس جمهور این کشور اما از کیا و بیا و جلال و جبروت خبری نبود. اتاقی معمولی بود با دو میز و سماوری که برای خود می جوشید تا چای را برای رفع خستگی شان آماده کند.
پدر بزرگوارم، من و بسیاری در سرتاسر این خاک، همچون دیگر فرزندان مجاهدت، ندای آرام اما طوفنده ات به گوشمان رسیده است. ما نیز دگرگون شده ایم. به خدای بزرگ قسم که هر کلمه ای که از دهانت خارج شده در ساختن وجود ما مؤثر بوده است. من پس از انقلاب عظیم تو دگرگون شده ام. من جوانی گمراه و گمشده در فضای متعفن فلسفه های غربی و به اصطلاح مادی و وابسته به مارکس و لنین ها، پس از انقلابت تو را و مذهبت اسلام را و خدایت را یافته ام.
آیت الله یزدی در گفتگویی به مناسبت سالروز تاسیس شورای نگهبان بیان داشت: بحمدالله برای اولین بار و پس از تقریباً ده قرن در ایران و این نقطه از زمین، حکومت اسلامی به دست امام راحل و با حمایت همه اقشار مردم اعم از مراجع، علماء، روحانیون، مردم، دانشگاهیان، بازاریان و کارکنان دولت و همه زنان و مردم؛ استقرار پیدا کرد.
بارها کسانی بودند که خدمت امام می رسیدند و به ایشان عرض می کردند اینهایی که به مکه می آیند نوعاً مقلد شما هستند و به شما علاقه مند هستند و می خواهند وجوهاتشان را به شما بدهند لازم است کسی را همه ساله به مکه بفرستید ولی ایشان قبول نمی کردند.
باید همه این قوا دستشان را به هم بدهند، این یک واجب شرعی است برای همه؛ یک واجب شرعی است برای وکلای مجلس که با دولت، و با رئیس جمهور همراهی کنند، یک تکلیف شرعی است برای رئیس جمهور و دولت، که باید با مجلس همزبان باشند و هماهنگ باشند. اگر هماهنگ باشید ما بُردیم، و اگر بنا باشد هر کس از یک طرف بکشد، او بخواهد خودش را نمایش بدهد، هر کس یک طرف دیگر بکشد... فاسد می شود این کار.
روزی با پسرم حامد که چهار ساله بود، نزد امام رفتیم. امام در اتاقی نشسته بودند و یک گونی بزرگ که تا نصفه پر از کاغذ و نامه بود، در کنارشان قرار داشت. امام یکی یکی نامه ها را بیرون می آوردند و می خواندند. آنهایی را که لازم بود پاسخ بدهند، زیر پتو می گذاشتند تا بعداً به آن بپردازند و بقیه را کنار می گذاشتند. سلام کرده، نشستیم. امام با حامد شروع به صحبت کردند. مثلاً پرسیدند: اسم پدرت چیه؟ با این که اسم بنده را می دانستند.
شاید یکی از مهم ترین مسائلی که بنی صدر در دوران ریاست جمهوری خود با آن مواجه بود انتخاب نخست وزیر بود. زمانی این مسأله برای بنی صدر دشوارتر می شد که در این انتخاب می بایست نظر مساعد مجلس که اکثریت آن را گروه ها و احزاب مخالف وی تشکیل می دادند نیز جلب می کرد.
نوبت به من که رسید اجمالاً گفتم از خوزستان آمده ام، جنگ است؛ ولی تفاصیلی را در نظر داشتم، گفتن آنها را بی مورد دیدم. امام فرمودند برگردید و مشغول کار خود شوید و بدانید که شما پیروزید. این جملات امام هیچ مقرون به تردید نبود و با قاطعیت از آینده خبر می داد و من با دلی شاد و امیدوار به اهواز مراجعت کرده و با ایمان به آینده مشغول کار شدم و بحمداللّه هیچ خطر جدی پیش نیامد و ما هم پیروز شدیم.
اکنون بیست و هفت سال از پذیرش قطعنامه می گذرد و جمهوری اسلامی ایران با پشتوانه مردمی آن مأمنی برای مسلمانان و مستضعفان در هر گوشه ای از دنیا شده و در مقابل شعار فریبنده و تو خالی "نظم نوین جهانی" ایستاده است. حفظ این حماسه به حفظ "پیام" و "ارزش" های ایجاد شده بستگی دارد.
اینک انقلاب اسلامی در مرحله ای از بالندگی، تکامل و اطمینان از ایفای نقشهای مؤثرتر در آینده قرار دارد که افکار عمومی بسیاری از مردم جهان را با هدفهای انسانی خویش همآوا گردانیده است.
من و تو اگر این حقیقت را باور کنیم و حیله های شیطانی و نفسانی بگذارند واقعیات را آن طور که هستند ببینیم، آن گاه از مدح مداحان و ثنای ثناجویان آن طور پریشان می شویم که امروز از عیبجویی دشمنان و شایعه سازی بدخواهان. و عیبجویی را آن گونه استقبال می کنیم که امروز از مداحی ها و یاوه گویی های ثناخوانان. اگر از آنچه ذکر شد به قلبت برسد از ناملایمات و دروغ پردازیها ناراحت نمی شوی و آرامش قلب پیدا می کنی، که ناراحتی ها اکثراً از خودخواهی است.
در منزل امام آینه ای به دیوار قرار داشت. این آینه مخصوص امام بود که هر وقت بلند می شدند، در آینه خود را مرتب می کردند و من به این نظم و ترتیب و کار امام از همان زمان ها پی برده بودم. آن زمانها طلبه ها هیچ وقت مقید به آینه و اینگونه کارها نبودند. علمای پیرمرد که ابداً به این امور توجه نداشتند؛ لیکن امام خیلی مرتب بود. الآن نیز همینطور است در اتاقشان آینه ای بالای سرشان هست که در آن خود را می بینند و مرتب می کنند.
خبرنگاری در پاریس از امام هنگامی که قصد عزیمت به ایران کرده بودند و فرودگاه ها بسته بود، سؤال کرد: «با توجه به اینکه بازگشت حضرت آیت الله ممکن است باعث خونریزی های بیشتر شود، آیا باز هم حضرت عالی اصرار به بازگشت خواهید داشت؟» امام فرمودند: «من باید پیش برادرهایم باشم تا اگر بنا باشد که خون من بریزد، در بین رفقای خودم و همراه با جوان های ایران بریزد»
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.