آیت الله العظمی بروجردی، در جایگاه مرجعیت عظمای شیعه که با توجه به شان مذهبی و موقعیت علمی خود علاوه بر آن که رهبر و پناهگاه مذهبی مردم ایران به حساب می آمد، به نوعی بزرگترین مانع بر سر راه هدف های رژیم شاه هم شمرده می شد، در دهم فروردین 1340 رحلت کرد. ارتحال ایشان و تجزیه مرجعیت، رژیم شاه را بر آن داشت تا به منظور انجام اصلاحات مورد نظر امریکا اقدامات متعددی را وجهه همت خود قرار دهد؛ که تلاش بر ای انتقال مرجعیت دینی به خارج از ایران، لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، انقلاب به اصطلاح سفید شاه و ملت و تصویب لوایح 6 گانه را می توان در این زمینه به حساب آورد که تسلط همه جانبه امریکا بر مقدرات کشور و توسعه روابط ایران و رژیم غاصب صهیونیستی و نیز گسترش نفوذ پیروان مسلک استعماری بهائیت در مجاری کشور و مقابله با فرهنگ و معیارهای اسلامی و باورهای مذهبی مردم، حاصل اولیه آن به حساب می آمد و البته در کنار آن احساس خطر روحانیت آگاه شیعی و برانگیختن احساسات و اعتراضات رهبران مذهبی و همراهی و پشتیبانی مردم را هم می توان از دیگر دستاوردهای این اقدامات به شمار آورد.

ابزارها و وسائل به کار گرفته شده: از طرفی حیله گری به منظور بدنام کردن روحانیت و از بین بردن نفوذ آنان در بین مردم و حاکم کردن اختناق و زور با انواع روش ها واز طرف دیگر آگاهی بخشی، احساس مسئولیت، ظلم ستیزی و دفاع از دین و اعتقادات مردم و منابع و حیثیت ملی بود نقش بارز و بی بدیل امام خمینی(س) در آگاهی بخشی به مردم و تنویر افکار عمومی و روشن ساختن اهداف رژیم شاه در تمام این قضایا و یاد آوری وظایف علما و حوزه های علمیه در این موقعیت خطیر، سر فصل درخشان این دوره از تاریخ ملت ایران به حساب می آید. تلگراف های او به مقامات رژیم، سخنرانی ها و نشست های روشنگرانه با علما و روحانیون و اقشار مختلف مردم، پیام ها و بیانیه های هدفمند تاثیر گذار و حماسی در عین برخورداری از منطق قوی مبتنی بر آموزه های دینی و در کنار آن هوشیاری و دقت نظر در تشخیص موضوعات و موقعیت ها و جهت گیری های دقیق براین اساس، رژیم شاه را یا به شکست و تن دادن به خواست ایشان که خواست مردم بود وا می داشت و یا در موقعیت عکس العمل و اعمال روش های خشن و به دور از هر گونه منطق وادار می کرد.

نصیحیت و خیرخواهی، استدلال منطقی و قانونی، راهنمایی و دلالت و سپس خروش و نستوهی این دست پرورده فرهنگ ناب علوی بر منطق و روش ظلم و زور حاکمیت فائق آمد و خمینی در جایگاه رهبری نهضت قد برافراشت و فریاد برآورد:

«من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های مامورین شما حاضر کردم، ولی برای قبول زورگوئی ها و خضوع در مقابل جباری های شما حاضر نخواهم کرد.» (صحیفه امام، ج1، ص179)

او با آگاهی و اشراف و با اطمینان راه خویش را انتخاب کرده بود و آن را با صلابت و خستگی ناپذیری ادامه داد و بر خلاف روش های معمول در دنیای مبارزه و سیاست، پیش و بیش از همه در مبارزه با نفس خویش جدیت به خرج می داد و باور داشت که:

«خدا نکند انسان، پیش از آن که خود را بسازد، جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیتی پیدا کند که خود را می بازد، خود را گم می کند.» (جهاد اکبر، ص 22)

و همین اصالت اندیشه و صلابت رای و صداقت بی شائبه اش با مردم، مخاطبین او را به همراهان جانباز و همیشه در صحنه وی مبدل ساخت.

او در مبارزه اش با رژیم شاه، قداست دروغین و تصور نا به جای شکل گرفته بر مبنای پندارهای غلط «حقانیت» قوه غالب به نام «شاه شیعه» که شعار بسیاری از ساده اندیشان و عافیت طلبان بود را در اذهان و باور مردم فروریخت و دولت را به استیضاح کشید. (صحیفه امام، ج1، ص154) و سکوت را همراهی با جبار دانست. (همان، ص 213) و شاه دوستی را غارتگری به حساب آورد. (همان، ص178)

او علیرغم فضای اختناق و رعب آور حاکم بر قم و وضع غیر عادی و تبلیغات گمراه کننده بر علیه روحانیت در این شهر علاوه بر پیام 22 اسفند 1341، در روزهای پایانی همان سال در سخنرانی کوبنده ای روزهای آغازین سال جدید را عزای عمومی اعلام کرد. (همان، ص157) و در قضیه فیضیه در دوم فروردین 1342 و ضرب و جرح و کشتار طلاب حوزه علمیه قم با وجود جو رعب و وحشت مستولی بر اذهان حاصل از این عمل وحشیانه طی سخنانی آرامش بخش بر پرهیز از نگرانی و تاسی به حضرت حسین و حضرت علی (علیهما السلام) و صبر استقامت و دفاع از کیان اسلام تاکید کرد و ضمن نوید پیروزی به محکومیت دستگاه حاکمه پرداخت و امید پیروزی را در دلها زنده ساخت. (همان، ص166)

سخنرانی ها و بیانیه های متعدد ایشان از جمله در 13/1/1342 و 12/2/1342 (چهلم واقع فیضیه) و... همگی بیانگر تداوم مبارزه و نستوهی امام خمینی(س) در این مسیر است و حلول ماه محرم و غنیمت شمردن این فرصت برای ادامه مبارزه و تظاهرات عظیم روز عاشورا در تهران بر علیه شخص شاه و رژیم وی و نطق تاریخی امام خمینی(س) در عصر عاشورای 1383 ه.ق. (13 خرداد 1342) بیانگر صحت این ادعاست که خود آغازی بر قیام 15 خرداد بود که درجای خود قابل بررسی است.

نطق تاریخی حضرت امام در عصر عاشورای 1383 (13 خرداد 1342) شخص شاه را بر آن داشت که برای خاموش کردن صدای انقلاب، حضرت امام را در سحرگاه 15 خرداد دستگیر کرده و با انتقال به تهران زندانی کنند. این موضوع که خیزش های مردمی را به دنبال داشت گرچه باعث کشتار و سرکوب مردم و ایجاد محیط اختناق و رعب و وحشت شد؛ ولی مانع از تلاش برای آزادی رهبر انقلاب نشد و در نتیجه پس از مدتی، زندان ایشان به حصر تبدیل به خانه ای در داوودیه تهران و سپس به منزلی در قیطریه منتقل شدند و سرانجام در شامگاه 16 فروردین 1343 بعد از 10 ماه حبس و حصر، بی سر و صدا ایشان را آزاد کردند و شبانه و بدون اطلاع قبلی به قم آوردند. به محض اطلاع مردم شادمانی سراسر شهر را فرا گرفت و برای چند روز جشن های با شکوهی بدین مناسبت برگزار گردید. آن بزرگوار در سخنرانی روز سوم آزادی، خط بطلانی بر تمامی تصورات و تبلیغات دروغین رژیم شاه کشید و بر نستوهی در مبارزه حقجویانه اش تاکید ورزید.

«... امروز جشن معنی ندارد. تا ملت عمر دارد، غمگین مصیبت 15 خرداد است.» (همان، ص272)

. انتهای پیام /*