اول آبان ماه سال ۵۶ بود. خبری دهان به دهان میان کوچه پس کوچه های نجف تکثیر می شد. خبر این بود: پسر حاج آقا روح الله از دنیا رفته است. وجودش را تاب نیاورده بودند و او را به شهادت رسانده بودند.
در میان این تأییدها که از مراجع شیعه آقای حکیم و از علمای اهل سنت علمای الازهر و علمای بزرگ سعودی و سوریه بودند، داغترین و گیراترین فتوا و اعلامیه خصوصاً با ترجمه ای که آقای صادقی کرده بود از آن امام بود.
اگر می خواهید ملت فلسطین را نجات دهید راهش این نیست که به سراغ شوروی یا آمریکا یا به این دربار و یا آن دربار بروید، توکل به خدا کنید و شمشیر به دست گیرید، خداوند حامی شماست و ملتها هم به شما کمک می کنند.
از سوریه و لبنان برگشته بودند، به فرودگاه که رسیدند یکراست راهی جماران شدند. جلسه شورای عالی دفاع هم برقرار بود. آنها هم وارد شدند. وقت اما وقت نماز بود. بعد از نماز گزارش کار دادند و آنگاه همگی سراپا گوش شدند.
گلوله های توپ اتریشی بود که در عملیات بدر، زمین زیر پای بچه ها را به لرزه در می آورد. تعداد شهدا رفته رفته رو به فزونی می گذاشت. خبر به امام که رسید، پیام مهمی صادر کردند. حاج احمدآقا مامور ابلاغ پیام شد و آبی بر آتش دشمن ریخت.
حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی از سابقون نهضت امام خمینی(س) و از همراهان صادق انقلاب اسلامی که حافظه وی مانند لوح فشرده ای از اسناد پیش و پس از انقلاب اسلامی است، در خاطرات خود به بیان علت جنگ ایران و عراق پرداخته است.
امام با کمال سادگی شیوه ای داشتند که من مجذوب می شدم. مثلا ایشان بدون اینکه به روی خودشان بیاورند که من دارم به شما آیه می گویم می فرمودند: با هم دعوا نکنید، اختلاف نکنید، نزاع نکنید، فشل می شوید، سست می شوید. من در یافتم که ایشان آیه قرآنی را ترجمه می فرمایند که: ولا تنازعوا، فتفشلوا و تذهب ریحکم.
برای امام فرقی نمی کرد شلوغ است یا خلوت، روز است یا شب، ایشان طبق برنامه همیشگی شان زیارت رفتن در دستور کار زندگی شان بود.
با اینکه «زندگی طلبگی ایشان» به «زعامت عام جهانی» تبدیل شده بود، ولی تحولی در آن دیده نمی شد و کاملاً مقتصدانه بود.
محمدعلی رحمانی، عضو دفتر امام خمینی(س) به جماران گفت: آقای رجایی خدمت امام رسیدند و گزارششان را داده بودند و ما که آنجا نبودیم که ببینیم چه مطلبی بوده است.
امام هر شب بعد از نماز مغرب و عشا با تاکسی در شهر قم می گشتند و به چند مسجد و تکیه سر میزدند.
زمانی که به اقتضای رشته تحصیلی ام، یکی از متون فلسفی را می خواندم...