ساعتها 9/30 بامداد را نشان می دادند، ثانیه های انتظار به کندی می گذشت. میلیونها چشم، که از فرط اشتیاق در آستانۀ گریستن بودند، بر آسمان تهران و صفحات تلویزیون دوخته شده بود. لحظه ها آرام در حال گذر بودند و تپش دلها تندتر از حرکت زمان بود. 12 بهمن بود، نخستین روز از ایام خاطره انگیزی که در فرهنگ انقلاب اسلامی به دهۀ فجر انقلاب شهره گردید، روزی، ورای دیگر روزها، روزی که حادثۀ عظیم و بی نظیر استقبال چند میلیونی مردم انقلابی از رهبر خویش را در خود داشت، روزی که به 15 سال انتظار پایان داد و... امام آمد.

     امام آمد، در حالی که دو هیئت سیاسی و نظامی از برجسته ترین کارشناسان و مقامات امریکایی[1]، براساس طرح جرج بال[2] و تصمیمات سران امریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان در کنفرانس گوادلوپ برای نجات رژیم وابسته و محتضر شاه، به صورت شبانه روزی در تهران تلاش می کردند و همزمان تیمهایی در کاخ سفید واشنگتن و دفتر نمایندگی نیروهای نظامی امریکا در ناتو مستقر در اروپا مسئولیت هماهنگی تبلیغات روانی، طراحی کودتا و هماهنگ سازی دول مرتجع منطقه، لجستیک و کمک رسانی به ارتش شاه و دولت بختیار را برعهده داشتند.[3]

    جهان غرب، هر چند با تأخیر، خطر را احساس کرده بود، سقوط کامل شاه و نظام وابستۀ او، در مفهوم جغرافیای سیاسی به معنای از دست دادن مطمئن ترین پایگاه اقتصادی و نظامی امریکا و همپیمانان اروپایی اش در منطقۀ حساس خلیج فارس بود. از نقطه نظر بین المللی نیز پیروزی انقلاب اسلامی می توانست انگیزه ای نیرومند در شکل گیری و تداوم جنبشهای اسلامی ملل مسلمان ـ که بیش از 25% جمعیت جهان را شامل می شوند ـ به شمار آید، و بدین ترتیب فرهنگ سیاسی جهان را که پس از جنگ جهانی دوم براساس قطب بندی سرمایه داری و کمونیسم شکل گرفته بود عملاً دستخوش تغییرات بنیادین کند و به اتخاذ راه سومی در فرهنگ و سیاست جهانی و ـ به تبع آن ـ در نظامهای سیاسی آن دسته از کشورهایی که می خواهند خارج از حاکمیت و سلطۀ دو بلوک شرق و غرب زیست کنند، منجر شود. بی دلیل نیست که دولتها و رسانه های امریکا و غرب همواره از انقلاب اسلامی به عنوان عاملی در جهت به هم زدن نظم و ثبات بین المللی! یاد می کنند. آری، امام آمد و با ورود پیروزمندانه اش ثابت کرد که قوانین و سنتهای فراتر از محدودۀ اندیشه های زمینی و تحلیلهای مادی در جهان وجود دارد و تحولات تاریخ بشری و روشها و ابزارهای تحول، منحصر به تئوریهای از پیش تعریف شدۀ مادی نیست، آن چنان که صاحبان تکنولوژی می پندارند. امام خمینی ثابت کرد که هنوز و برای همیشه، جنبه هایی بسیار مطمئن و پایدار در حوزۀ ارزشهای ماورای طبیعی و رفتارهای منطبق بر آن وجود دارند که با تکیه بدانها می توان حرکتها را شکل و با موفقیت به انجام رساند. ایشان نهضت را از سالیان دور آغاز کرده بود. از دورانی که فضای اختناق و جو مرگبار پس از کودتای امریکایی 28 مرداد 1332 شدت یافته بود، ایامی چند در سال 1341، با قیام مردم به رهبری علما و نقش تعیین کنندۀ امام خمینی در مبارزه علیه تصویب کنندگان لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی، در هم شکست. دولت وقت ـ به صدارت اسداللّه  علم ـ عقب نشینی کرد، قیام به نفع مردم و روحانیت خاتمه یافت.

     اما امام خمینی پرچم مبارزه را بر زمین ننهاد و مردم را به ادامۀ قیام علیه خودسریها و سیاستهای رژیم وابستۀ شاه فراخواند، نقطۀ عطف این مرحله از مبارزات امام، مخالفت با رفراندوم امریکایی شاه در 6 بهمن 1341 تحت عنوان «انقلاب سفید»[4] بود. در پی آن، مأموران نظامی و انتظامی رژیم به همراه جمعی از چماقداران و اوباش در 2 فروردین 1342 ـ مصادف با سالگرد شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) ـ به مدرسه فیضیه قم یورش بردند. این واقعه و فشارهای پس از آن، نتیجه ای معکوس برای رژیم داشت. امام خمینی در هر فرصتی ـ با تأکید بر اصل جدا نبودن دین از سیاست ـ مردم و روحانیت را به قیام عمومی فرا می خواند. محور مخالفتها و افشاگریهای امام در این مقطع عبارت بود از: تأکید بر وابستگی همه جانبۀ شاه به بیگانگان به ویژه دولت امریکا، روابط پشت پرده و پیوندهای رو به گسترش شاه با اسرائیل، مخالفت مخفی و علنی شاه با احکام مترقی اسلام، و سلب آزادیهای مردم توسط رژیم.

     سحرگاه 15 خرداد 1342، امام خمینی دستگیر و به تهران اعزام و زندانی گردید. انتشار این خبر، قیام بزرگ و خونین 15 خرداد را سبب شد. بسیاری از عناصر مؤثر نهضت، دستگیر و به زندانها یا تبعیدگاهها گسیل شدند. اعتراضات مردم، علما و مراجع وقت باعث شد تا حبس امام به حصر تبدیل شود. در 18 فروردین 1343 امام خمینی آزاد شده به قم منتقل گشت. رژیم بر این گمان بود که سرکوبیهای اخیر زمینۀ سازش و سکوت را فراهم ساخته است. در روز چهارم آبان 1343، رهبر انقلاب ـ با اعلام قبلی ـ نطقی بسیار تند و افشاگرانه علیه تصویب لایحۀ کاپیتولاسیون (قانون مصونیت نظامیان و اتباع امریکا در ایران) ایراد نمود. در پی این افشاگری که رژیم سخت از آن به وحشت افتاده بود در بامداد 13 آبان 1343 صدها کماندوی مسلح، منزل امام را در قم به محاصره در آوردند و حضرت امام را از منزل مستقیماً به فرودگاه مهرآباد بردند و از آنجا به کشور ترکیه تبعید کردند. حدود یک سال بعد در 13 مهر 1344، امام خمینی مجبور به ترک ترکیه و عزیمت به عراق گردیدند و از آن پس سالهای تبعید را در همان کشور (در نجف اشرف) به سر بردند.

     سخت ترین ادوار زندگی امام، ایام اقامت ایشان در عراق است. آنچه بر حوزۀ نجف سایه افکنده بود، بی تفاوتی آشکار نسبت به وضع اسف انگیز جهان اسلام ـ در آن روزها ـ بود. واقعیت تلخ و گزنده ای، به وضوح، عریان شد: اینک تنها رژیم شاه نبود که به مقابله با نهضت امام برخاسته بود بلکه جبهه ای گسترده از کارشکنی مقدس مآبهای مرتجع از یک سو و فشارهای متناوب دولت های وقت عراق از دیگر سو نیز فراروی امام بود.

     تغییر شیوۀ مبارزه اجتناب ناپذیر می نمود، ایجاد کانونی از معتقدان به انقلاب در حوزۀ نجف، و تغذیۀ فکری و برقراری ارتباط با پیشگامان نهضت در ایران، مهم ترین وظیفه بود. تغییر نگرش کسانی که طی سالها، مهارت خویش را در محدودۀ احکام عبادی و فردی اسلام به کار گرفته، با انواع دسیسه های دشمنان و توجیهات دوستان از حکومت و سیاست دور نگهداشته شده بودند، کاری بس دشوارتر از قیام در برابر یک رژیم بود. اینچنین بود که امام خمینی به روشنگریهای خود ادامه داد. مبانی حکومت اسلامی، برای نخستین بار، در شرایط جدید حوزه های دینی، تدریس و منتشر شد. با همت یاران امام ـ در داخل و خارج ـ هر روز بر هواداران قیام 15 خرداد بین مردم ایران و دانشجویان ایرانی مقیم خارج از کشور افزوده می شد.

     شاه ـ کماکان ـ با خود کامگیهای موروثی و اکتسابی، حکومت پلیسی را در بدترین شکل آن بر مردم ایران تحمیل می کرد. با سلب آزادی ملت، آنچنان امنیتی در ایران برای بیگانگان فراهم آمد که این کشور جولانگاه 60 هزار مستشار نظامی امریکا و هزاران تن از مأموران امنیتی و کارشناسان سیاسی و جاسوسان امریکا، دولتهای غربی و اسرائیل شده بود. با استفاده از درآمد تولید 6 میلیون بشکه نفت در روز، مراکز جاسوسی و پایگاههای متعدد استراق سمع و موشکهای فونیکس و ابزارهای پیشرفته ایجاد شد و با پول ملت ایران، برای حفاظت از منافع «ناتو» و امریکا در مقابل شوروی و بلوک شرق، عملاً زرادخانه های عظیم به وجود آمد. بدین ترتیب بخشی از نظم و امنیت منطقه ای دلخواه بلوک غرب، در مقابل کشورهای کمونیستی، به بهای هدم استقلال ایران فقر و رو به تزاید ملت و غارت سرمایه های ملی، و نیز ریخته شدن خون سربازان ایرانی در جنگ با چریکهای ظفار و مرزهای لبنان و اسرائیل، تأمین می شد.

     داستان جنایتها و شکنجه های سازمان امنیت شاه (ساواک) آنچنان غم انگیز، گسترده و مکرر بود که در همان ایام گوشه هایی از اخبار آن به گوش جهانیان رسید. جشنهای 2500 سالۀ شاهنشاهی با حضور صدها تن از سران و مقامات کشورهای خارجی و با صرف صدها میلیون دلار، در حالی برگزار شد که هنوز اکثریت روستاها از داشتن جادۀ ارتباطی و امکانات اولیۀ زندگی محروم بودند و حلبی آبادهای وسیع در غرب، جنوب و شرق تهران منظره ای تلخ و دلخراش پدید آورده بودند.

     روند ستم ـ بی وقفه ـ ادامه داشت و غارت منابع نیز روز به روز در حال گسترش بود، تا خلیخ فارس برای تردد کشتیهای نفتی و جنگی اعضای پیمان ناتو امن تر شود و رقیب آنان در منطقه کنترل گردد.

     در سال 1976 برابر با 1355، جیمی کارتر از حزب دموکرات امریکا بر مسند ریاست جمهوری تکیه کرد. وی با شعار «حقوق بشر» استراتژی امنیت ملی امریکا را در جنگ روانی و وارد ساختن فشارهای بیشتر بر اتحاد جماهیر شوروی و زمینه سازی برای گرفتن امتیاز در جریان مذاکرات «سالت 2» ترسیم می نمود. نخستین گام کارتر، انجام اصلاحاتی در نوع رفتار حکومتهای وابسته به امریکا در مناطق مختلف جهان بود[5]. ایران، به لحاظ موقعیت حساس ژئوپولتیک و نیز وابستگیهای بیشترش به امریکا، در صدر لیست قرار داشت؛ به ویژه آنکه امریکا از بیماری بی علاج شاه و در پیش بودن دوران انتقال سلطنت به پسرش، و نارضایتی های عمومی در حال انفجار مردم ایران آگاه بود. شاه برخلاف میل باطنی و علیرغم روحیۀ خود مدارانه اش، ناگزیر به برخی اصلاحات دست یازید. امیرعباس هویدا، پس از 14 سال صدارت، در 12 مرداد 1356 از کار برکنار شد و منصب وی به جمشید آموزگار، تکنوکرات تحصیل کرده امریکا، سپرده شد.

     طی برگزاری مراسم بزرگداشت شهادت آیت اللّه  حاج آقا مصطفی خمینی ـ فرزند ارشد امام ـ در آبان ماه 1356، آمادگی ملت و روحانیت برای پیگیری اهداف قیام امام به نمایش گذاشته شد. رژیم شاه با درج مقاله ای در روزنامۀ اطلاعات (17 دی ماه 1356) واکنش نشان داد و طی آن، رهبری انقلاب را مورد اهانت قرار داد. در 19 دی ماه، راهپیمایی اعتراض آمیز مردم و روحانیت قم در پی انتشار این مقاله، به خاک و خون کشیده شد. اما چندی نگذشت که شعله های انقلاب، با پیامها و سخنان کوبندۀ حضرت امام، دوباره زبانه کشید. مراسم بزرگداشت شهدا و چهلم های پیاپی در تبریز و یزد و شیراز و تهران و دیگر نقاط ایران، برگزار می شد و هر روز جمع زیادی به صفوف انقلاب می پیوستند و شهادت را آماده می گردیدند.

      دولت ناتوان آموزگار در شهریور 1357 ساقط شد و مهندس جعفر شریف امامی، با شعار «آشتی ملی»، جای او را گرفت. در بامداد 17 شهریور، دولت جدید در تهران و 11 شهر دیگر حکومت نظامی اعلام کرد و ارتش شاه در همان روز در میدان ژالۀ (شهدا) تهران حمام خون به راه انداخت ولی اعلام حکومت نظامی و اعمال این خشونتها، در کنترل تظاهرات مردم که ملهم از پیامهای امام بودند، سودی نبخشید.

     دولت بعثی عراق، در جهت حمایت و همسویی با شاه، در اول مهر 1357 منزل امام خمینی در نجف اشرف را به محاصره در می آورد و به ایشان ابلاغ می کند که در صورت ادامه فعالیتهای سیاسی، باید خاک عراق را ترک کند. حضرت امام در 12 مهر ماه به مرز کویت عزیمت می کند ولی دولت این کشور اجازۀ ورود نمی دهد. سرانجام امام خمینی تصمیم به هجرت می گیرد و به پاریس می رود[6] و در روز جمعه 14 مهر ماه 1357 به این شهر وارد می شود و از دو روز بعد، در دهکده ای به نام نوفل لوشاتو در حومۀ پاریس، اقامت می گزیند. و انقلاب اسلامی را ـ علیرغم فشارهای دولت فرانسه ـ از همانجا رهبری می کند.

     دولت شریف امامی نیز بیش از 3 ماه دوام نمی آورد و شاه در 14 آبان 1357 دولت را به نظامیان می سپارد و ارتشبد غلامرضا ازهاری را به نخست وزیری منصوب می نماید. اما... قیام مردم همچنان ادامه می یابد تا اینکه میلیونها نفر مردم تهران و سراسر کشور، طی راهپیمایی خود در روزهای تاسوعا و عاشورا (19 و 20 آذرماه 1357)، از طرح ایجاد جمهوری اسلامی در ایران حمایت می کنند. اکنون دیگر اعتصابات شکننده در بخشهای مختلف دستگاههای دولتی، به ویژه در شرکت ملی نفت، توان اقتصادی رژیم شاه را به صفر رسانده و دستگاه را به کلی فلج ساخته است؛ حاکمیت دولت تنها در نمایش نیروهای نظامی مشهود است. با پیام امام خمینی(س) در اول محرم و در پی آن فرار سربازان از مراکز نظامی و پادگانها و پیوستن آنها به انقلاب، ضربات آخر به رژیم محتضر وارد می شود.

     دولت نظامی، در ظرف کمتر از 2 ماه سقوط می کند. در روز 9 دی ماه 1357، پس از ماهها تلاش سفارت امریکا در تهران و یک روز پس از مذاکره

 برژینسکی ـ رئیس شورای امنیت ملی امریکا ـ با جیمی کارتر و سایروس ونس در کمپ دیوید[7]، زمان امور دولت به شاپور بختیار عضو سابق جبهۀ ملی سپرده می شود. معاون فرماندهی ناتو در اروپا، با مأموریت ویژه از کاخ سفید، به منظور تمهید حمایت نظامیان از بختیار و سازماندهی یک کودتای امریکایی، به تهران اعزام می گردد[8]. امام خمینی (س) دولت بختیار را خائن و ـ همچون گذشته ـ مبارزه تا سرنگونی کامل نظام سلطنت را واجب اعلام می کند.

     در پی فرار ارتشبد ازهاری و بسیاری از سران امنیتی و نظامی و وابستگان رژیم، بنا به توصیۀ امریکا، شاه در روز 26 دی ماه 1357 به مصر فرار می کند. شور و شادی، سراسر ایران را فرا می گیرد. امام خمینی بازگشت خویش به وطن را اعلام می کند. تهدید به ترور و کودتا، و دیگر تلاشهای امریکا برای ممانعت و یا ایجاد تأخیر در بازگشت امام به نتیجه نمی رسد.[9] توصیه های نزدیکان امام نیز، که از سر دلسوزی و نگرانی خواستار تعویق سفر تا حصول اطمینان از امنیت سفر و اقامت در تهران شده اند، در تصمیم امام تأثیری نمی گذارد.

     سرانجام، در حالی که هنوز دولت بختیار با حمایت امریکا و بقایای ارتش شاهنشاهی در مصدر کار بود و شایعۀ کودتای نظامیان در رسانه های داخلی و خارجی در سطحی گسترده مطرح بود، پرواز انقلاب فرا رسید؛ 12 بهمن نقطۀ عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی شد و 10 روز پس از آن، بساط سلطنت 2500 سالۀ شاهان در ایران برچیده و حکومت اسلامی برقرار شد.

     ژنرال هایزر در مورد نقش رهبری امام خمینی و روحانیت اعترافی دارد که گویای بسیاری از واقعیتهاست ـ هرچند که او نیز همچون دیگر غربیها و غرب باوران از تأثیر عامل اصلی یعنی امدادها و ارادۀ الهی غافل مانده است ـ او می نویسد:

«در پاسخ به این پرسش که آیا انقلاب ممکن بود رهبران دیگری جز امام خمینی و روحانیون داشته باشد، باید گفت خیر؛ زیرا روحانیون برتری اجتماعی و فرهنگی داشتند و نیز از منابعی جهت بسیج سیاسی برخوردار بودند که گروههای دیگر

 فاقد آنها بودند. ولی رژیم این حقیقت را درک نکرد و خود را با گروههای چریکی و روشنفکران نامؤثر مشغول ساخت و وقتی سرانجام دریافت که روحانیون منبع اصلی مخالفت، دست به اقداماتی زد که به جای آنکه روحانیون را از صحنه خارج کند باعث روی آوری بیشتر مردم به آنان شد ـ به ویژه به شخص امام خمینی که از این لحظه به بعد به چشم میلیونها ایرانی که به خیابانها ریخته بودند تا جانشان را فدای آرمان انقلاب کنند، دیگر یک انقلابی در میان انقلابیون دیگر نبود بلکه خود مظهر کامل انقلاب بود، قدّیسی بود که کلامی پیامبرگونه و مأموریتی آسمانی داشت و به همین دلیل هیچ کس دیگری نمی توانست با او برابری کند یا جای او را بگیرد[10]

 

     امام خمینی پیش از ترک دهکدۀ نوفل لوشاتو طی پیامی از مهمان نوازی مردم و دولت فرانسه بویژه اهالی نوفل لوشاتو تشکر کردند[11]. هواپیمایی ویژه پرواز امام، در مورخۀ پنجشنبه 12 بهمن 57، ساعت 30/3 بامداد ـ به وقت تهران ـ فرودگاه «شارل دو گل» پاریس را به مقصد تهران ترک کرد. هواپیما 200 سرنشین داشت که اغلب آنها خبرنگاران خبرگزاریها و رسانه های گروهی جهان بودند. هواپیمایی ارفرانس اعلام کرده بود که چون ممکن است اجازۀ فرود داده نشود، برای بازگشت به فرانسه بنزین ذخیره دارد.

     تلاشها برای لغو و یا تأخیر سفر امام بی نتیجه مانده بود و تصمیم امام به بازگشت تغییرناپذیر می نمود. دولت بختیار اعلام کرده بود مراسم ورود امام از تلویزیون پخش می شود. در خاطرات ژنرال هایزر ـ که در این روزها در محل ستاد مشترک ارتش نقش فرماندهی و هماهنگی آخرین طرحهای امریکا را در جلوگیری از سقوط نظام سلطنتی برعهده داشت ـ نکات قابل توجهی وجود دارد که دلایل واقعی تصمیم دولت را آشکار می سازد. او می نویسد:

«خوشوقتی در این بود که پوشش رادیو تلویزیونی باعث کاهش جمعیت در خیابان شده بود. امیدوار بودیم که خیلی ها مراسم را در خانه از تلویزیون تماشا کنند...

  روزنامه نوشته بود که گزارش ورود آیت اللّه  به طور زنده از رادیو تلویزیون پخش خواهد شد. این تصمیم روزها بود که مورد بحث قرار داشت... خوشحال بودم که مراسم پخش خواهد شد، زیرا: می شد مراسم را از تلویزیون بهتر زیر نظر داشت و اگر برای هلی کوپترهای ما اتفاقی می افتاد، مانع می شد که از ماجرا بی اطلاع باشیم.[12]

    گفتنی است که علیرغم این تصمیم، چند لحظه پس از ورود امام، ناگهان پخش مراسم از تلویزیون قطع شد و به جای آن تصویر شاه همراه با نواختن سرود شاهنشاهی به نمایش گذارده شد. این عمل موجی از خشم و خروش مردم در شهرستانهای مختلف را به دنبال داشت[13].

    در روز 11 بهمن که خبر بازگشت قریب الوقوع امام انتشار یافت هزاران تن از مردم تهران خیابان آزادی (آیزنهاور) مسیر عبور ایشان را از نرده ها و لاستیکهای سوخته و موانعی که در تظاهرات بر پا می شد، پاک کردند و به دنبال آن شستشوی خیابانها آغاز شد. از نخستین ساعات صبح 12 بهمن گروههای انتظامات وابسته به کمیتۀ استقبال، در مسیر عبور امام به حرکت در آمدند و از طریق بلندگوهایی که روی اتومبیلهای انتظامات نصب شده بود، از مردم خواستند به هنگام ورود رهبر انقلاب نهایت همکاری را بکنند. مسیر عبور: فرودگاه، میدان آزادی، خیابان انقلاب، دانشگاه تهران و بهشت زهرا اعلام شده بود که 33 کیلومتر طول داشت. علاوه بر میلیونها زن و مردی که در سرتاسر خیابان انقلاب و خیابانهای مجاور و میدان آزادی و اطراف فرودگاه اجتماع کرده بودند بیش از یک میلیون تن از مردم، با اطلاع از ورود امام به بهشت زهرا از ساعتها پیش در آنجا مستقر شده بودند.

     در پایان به یاد آن ایام پر خاطره سرود استقبال از امام را که در فرودگاه مهرآباد و نیز پس از آن در همه جا خوانده می شد و مورد توجه مردم قرار می گرفت درج می شود:

خمینی ای امام(4)

ای مجاهد، ای مظهر شرف

ای گذشته زجان، در ره هدف

چون نجات انسان شعار توست

مرگ در راه حق افتخار توست

این تویی، این تویی، پاسدار حق

خصم اهریمنان، دوستدار حق

بود شعار تو: به راه حق قیام

ز ما تو را درود، ز ما تو را سلام

خمینی ای امام(4)

 



[1]. هیئت مستشاران نظامی به سرپرستی ژنرال رابرت 1. داچ هایزر و هیئت مستشاران سیاسی تحت مسئولیت ویلیام سولیوان سفیر کبیر امریکا در ایران.

 

[2]. سایروس ونس، وزیر خارجه امریکا در خاطراتش می‏نویسد:... در اوائل دسامبراواسط آذر ماه 57 به پیشنهاد مایکل بلومنتال وزیر خزانه‏داری که به تازگی از تهران بازگشته بود، از جرج بال معاون پیشین وزارت خارجه در زمان حکومت کندی و جانسون، که از دوستان خوب و آگاه خود من هم بود، دعوت کردیم که یک بررسی همه‏جانبه و دقیق از اوضاع ایران به عمل آورد و ما را در تعیین خط مشی آینده خود در ایران یاری کند. بال علاوه بر منابع اطلاعاتی وسیعی که خود در اختیار داشت، با کمک هال ساندرس و سایر همکاران من در وزارت خارجه تحقیقات عمیقی را درباره اوضاع ایران آغاز کرد. من اطمینان داشتم که او نظریات واقع بینانه‏ای در این مورد ابراز خواهد نمود. توطئه در ایران، ص 31 در مورد مفاد طرح جرج بال و تصمیمات سران غرب در گوادلوپ نگاه کنید به: کوثر، ج 2، ص 599

 

[3]. در این زمینه به شناسنامه سخنرانی بعد ص 19 رجوع شود.

 

[4]. جان، اف کندی. سی و پنجمین رئیس جمهوری امریکا ـ که آغازگر فصل جدید حضور متجاوزانۀ امریکا در ویتنام بود، در یک نمایش بشر دوستانه، کمک به انجام اصلاحات اجتماعی در کشورهای توسعه نیافته را از اهداف مهم خود بر شمرد که در واقع قصد او مقابله با تهدید کمونیسم و بلوک شرق بود. بر این اساس، سیاست خارجی دولت کندی در برابر جهان سوم، اجرای رفورم از بالا به پائین به منظور پیشگیری از انقلابهای قهرآمیز ضد استعماری و ضداستبدادی بود. این برنامه در 13 مارس 1961 برابر با 22 اسفند 1339 با عنوان «اتحاد برای پیشرفت» (Alliance For Progress) اعلام شد. اساس این طرح بر پیشنهادهای آیزنهاور، برنامۀ «تعاون کشورهای امریکایی» را بیچک و طرح مارشال در کنفرانس 1948 بوگوتا مبتنی بود. کندی بر آن بود که این برنامه، نخست در امریکای لاتین اجرا شود تا خطر پیدایی «کوبا»های دیگر برطرف شود، در ایران نیز با نام «انقلاب سفید» مطرح شد. در ادامۀ این طرح آمده بود که چنانچه برنامۀ مزبور به شکست یا مقاومت منجر شود، سران دست نشاندۀ امریکا در جهان سوم، برای سرکوب مردم به نیروی انتظامی توسل می‏جویند. تجربۀ خونین این طرح، در ونزوئلا به نوعی و در ایران به گونه‏ای دیگر رخ داد. ر.ک.: شیر و عقاب، ص 213 ـ 183 و امریکای لاتین، دنیای انقلاب، ص 280 ـ 265 .

 

[5]. به مشابهت برنامۀ کارتر و طرح سلف دموکرات وی، کندی، در اوایل دهۀ 60 میلادی توجه شود.

 

[6]. چگونگی تصمیم امام و جریان هجرت ایشان به پاریس در جلد اول کوثر، ص 431 ـ 444 توضیح داده شد.

 

[7]. هفت هزار روز، ص 1046 ـ به نقل رسانه‏ها.

 

[8]. در مورد اهداف مأموریت ژنرال هایزر به شناسنامۀ سخنرانی بعد رجوع شود.

 

[9]. به شناسنامۀ سخنرانی بعد رجوع شود.

 

[10]. بحران دموکراسی در ایران، ص 138 و 139، به نقل از Revolution in Iran, the Roots tur _ moil. London, Routledge, 1990

 

[11].«امید است مهمان‏نوازی دولت و ملت فرانسه و حس آزادیخواهی آنان را فراموش نکنم. و از زحماتی که به همسایگان و اهالی نوفل‏لوشاتو دادم معذرت می‏خواهم.» صحیفه امام؛ ج 6، ص 6

 

[12]. مأموریت در تهران، خاطرات ژنرال هایزر، ص 266 و 267. اشارۀ هایزر به «هلی‏کوپترها» در رابطه با تصمیم او و فرماندهان ارتش شاه دربارۀ انتقال حضرت امام پس از اتمام سخنرانی در بهشت زهرا است که یک واقعۀ معجزه‏آسا این توطئه را با شکست مواجه ساخت همان جا، ص 268.

 

[13]. در پی قطع برنامه ورود امام از تلویزیون،در چندین شهر از جمله: تهران، شیراز، رامسر، آمل، کرمانشاه، رشت، یزد، دورود و زنجان، مردم به خیابانها آمدند و دست به راهپیمایی اعتراض‏آمیز زدند. برخی گمان کردند حادثۀ ناگوار رخ داده است و در برخی از شهرها تهران و شیراز و... از شدت خشم تلویزیونها را شکستند. تلویزیون آلمان در برنامه ساعت 30/12 بعد از ظهر مورخ یکشنبه 15 بهمن 57 در بخش خبری خود فیلمی را که از جریان قطع برنامۀ پخش مستقیم ورود امام خمینی به ایران تهیه کرده بود، به نمایش گذاشت. در این فیلم نمایش داده شد که چگونه پرسنل نظامی به کارکنان استودیو تلویزیون حمله بردند و از ادامۀ کار آنها جلوگیری کردند.

     شاپور بختیار وحشت زده از خشم ملت دربارۀ قطع برنامۀ تلویزیونی طی تماس با جراید اعلام داشت:

     «در مورد قطع پخش مستقیم تشریف فرمایی امام خمینی از تلویزیون چنین دستوری از طرف من داده نشده است.» روزنامه کیهان 12/11/57، ص 2 و کیهان 15/11/57، ص 8.

 

. انتهای پیام /*