‏‏امامان شیعه در کردار و گفتار برای مردم، نمونه و اسوه اند. در این زمینه تفاوتی بین معصومین(ع) وجود ندارد؛ هرچند برخی موفق به تشکیل حکومت نشدند، برخی سیاستهای قهرآمیز برگزیدند و بعضی با توجه به وضع و موقعیت ویژه ای، صلح را پذیرا شدند.

امام حسین ـ سلام الله علیه – آشکارا ما را به پیروی از هدفهای قیام عاشورا فرا می خواند: ‏

‏‏ «‏‏لَکُمْ فیَّ اُسوة‏‏ – من برای شما نمونه ام». ‏( طبری، ج 4) ‏‏و آن جا که در حالِ از دست دادنِ همه یاران خویش، ندای «‏‏هَل مَنْ ناصِرِ یَنْصُرنی‏‏؟»‏ (مقتل خوارزمی، ج 1، ص 235 ) و «‏‏هَلْ مُعین یرجو مٰا عِندالله فی اعانتنا‏‏» ‏ (همان، ج 2، ص 32) سر می دهد، در واقع با تمامی حق جویان در همه زمانها و مکانها سخن می گوید. و از آنان برای یاری رساندن به حق و حقیقت استمداد می کند. پنداری که دو حرکت حق و باطل از «هابیل و قابیل» تا قیام آل محمد(ص) در برابر هم، صف کشیده اند. شیعه در طول تاریخ به وجود این تضاد توجه دارد و همواره خود را در مقابل ظالمان و ستمگران قرار می دهد؛ همچنان که در «زیارت عاشورا» می خوانیم: ‏

‏‏ «‏‏اِنّی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم‏‏» 

‏‏(هماره در صف دوستداران شما و در برابر دشمنان شما قرار خواهم داشت). ‏

‏‏حضرت حسین بن علی(ع) نماینده انسانیت بود و به زمان و مکان خویش تعلق نداشت:

کشته شدن حسین(ع) یک فاجعه بود، اما فاجعه ای استثنایی. و بعد از چهارده قرن، یک تاریخ نگار بی طرف(ورت فریشلر: امام حسین(ع) و ایران، ترجمه ذبیح الله منصوری، ص 262)، آن فاجعه را به شکل کوهی طولانی و مرتفع می بیند که فاجعه جنگهای دیگر در پشت آن پنهان است و به چشم نمی آید. شعار «‏‏کُلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلا‏‏» به این معناست که نبرد حق و باطل، امری واقعی است و سلطه گران نمی توانند ندای ستمدیدگان را بشنوند.( ر. ک. صحیفه امام، ج‏10، ص: 122)

‏‏قیام عاشورا به منظور دفاع از یکتاپرستی، رفع ستم و احیای ارزشهای دینی و اسلامی به وقوع پیوست، و از این جهت نه تنها با اهداف صلح امام حسن مجتبی(ع) و صلح «حدیبیه» و نیز رأفت عیسوی در تضاد نیست، بلکه مؤید و لازم و ملزوم یکدیگرند. ‏

‏‏همه انبیا و معصومان – سلام الله علیهم – در خط واحد اسلام (در معنای عام خود)‏ قرار داشته اند، و اگر واکنشهای متفاوتی از آنان در برگهای تاریخ به ثبت رسیده، در ارتباط با موقعیتها و مقتضیات زمان و مکان آنها بوده است.

هدف مشترک قیامهای انبیا و معصومان (ع) تقویت و حفظ کلمه توحید، احیای ارزشهای الهی و انسانی، تعالی بشر و اقامه عدل و قسط در جامعه است.

در اهداف والای ائمه اطهار – سلام الله علیهم – از نظر کلی و اصولی و در نهایت، هیچگونه تضادی وجود ندارد. آنچه در راه حصول به این اهداف مقدس در درجه اول اهمیت قرار دارد، گزینش راه صحیح و درستی است که سرانجام به مصلحت اسلام و جامعه اسلامی باشد. ‏

‏‏ معاویه بارها به پسرش – یزید – توصیه کرد که مبادا حسین(ع) را در دو راهی بیعت یا شهادت قرار دهی. اما یزید که کیاست پدر را نداشت و راههای نفاق را همچون او نمی دانست، چون بر کرسی خلافت غاصبانه نشست، دستور داد از امام (ع) بیعت بگیرند. در چنین وضعی است که سیدالشهدا (ع) به سخن می آیند و می فرمایند. ‏

‏‏ «‏‏انّا لله و انّا اِلَیْهِ راجعون، و علی الاسلام السلام، اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید‏‏». (تحف العقول، ص 241)

‏‏(ما از خداییم و به سوی او بازمی گردیم. وای بر اسلام! چرا که امت اسلامی باید به رهبری فردی همچون یزید تن دهد). ‏

‏‏یزید بی‏‏ ‏‏خبر از اسلام و انسانیت از امام حسین (ع) طلب بیعت می کند و ایشان پیشنهاد بیعت را رد می کنند و تن به ذلت نمی دهند.

از اینجاست که معیارها مشخص می شود و اگر مؤمنی در دو راهی ذلت یا شهادت قرار گیرد، چاره ای جز پذیرفتن و در آغوش گرفتن شهادت نخواهد داشت: ‏

‏‏ «‏‏اَلاٰ وَ اِنَّ الدعی بن الدعی قَدْ رکزنی بین السّلة و الذلّة و هیهات مِنّا الذلة یا بی الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت‏‏...».(محدث قمی، نفس المهموم، ص 149)

‏‏(آگاه باشید که آن فرزند خوانده پسر فرزند خوانده، مرا بین ذلت و شهادت قرار داده است، ذلت و خواری برای ما، رسول خدا و مؤمنان پاکدامن محال است). ‏

‏‏‏‏شایان توجه است که اگر امام حسین(ع) می توانستند از این تنگنا رهایی یابند، بی‏‏ ‏‏شک راه شهادت را برنمی گزیدند، و بر این اساس بود که راه سومی به یزید پیشنهاد کردند: مطرح نشدن مسئله بیعت از سوی یزید و رفتن امام به شهری مانند مدینه و یا وقتی در محاصره نظامی حر بن یزید ریاحی قرار گرفتند، اعلام کردند که خواهان بازگشت به سرزمین حجاز هستند. این مسئله با مخالفت شدید حر روبه رو شد و پس از مشاجره لفظی بین آن دو، به پیشنهاد «حر» قرار شد، امام(ع) از راهی فرعی غیر از راه کوفه حرکت کنند تا او در این زمان با نوشتن نامه ای به ابن زیاد، از او کسب تکلیف کند. ‏همچنین ‏‏زمانی که امام (ع) در محاصره ارتش چهار هزار نفری عمربن سعد قرار گرفتند، بسیار کوشیدند تا قرار ترک خصومت بین طرفین به وجود آید و از خونریزی جلوگیری شود و خود به حجاز بازگردند. بدین منظور حضرت امام حسین(ع) تا روز عاشورا چند بار با لشکر جور، وارد مذاکره شدند، اما دستور پسر معاویه آن بود که اگر امام به بیعت (مشروعیت دادن به حاکمیت یزید) تن ندادند، ایشان را به شهادت برسانند.

 با نگرشی به ابعاد قیام امام حسین (ع) می توان گفت این قیام بهترین و والاترین تأثیر را بر انقلاب اسلامی ایران داشته است . حرکتهای مردمی و انقلابی ملت ایران و رهنمودها و عملکرد امام خمینی (س) به عنوان رهبر و بسیج‏‏ ‏‏کننده مردم، دلیل مثبتی بر این مدعاست. ‏

‏‏شهادت خواهی مردم در پیش و پس از انقلاب اسلامی به پیروی از مشی سالار شهیدان – حضرت حسین بن علی(ع) – بوده است. شعارهای توده مردم در جریان انقلاب اسلامی و بویژه به آغوش مرگ رفتن آنان در جبهه های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، بیانگر تأثیر ژرف عاشورا بر فرهنگ اصیل آنان است. اوج راهپیماییها و تظاهرات مردم و نقطه عطف بسیج مردمی و مبارزه بر ضد رژیم ستمشاهی در دو روز تاسوعا و عاشورای سال 1357 بود، همچنان که حضرت امام خمینی(س) نیز نهضت عظیم خویش علیه رژیم را از روز دوازدهم ماه محرم آغاز کرد. ایشان می فرمایند: ‏

‏‏ « محرم ماهی است که عدالت در مقابل ظلم، و حق در مقابل باطل قیام کرد، و به اثبات رسیده است که در طول تاریخ همیشه حق بر باطل پیروز شده است». (صحیفه امام؛ ج 5، ص177)

‏‏در جای دیگر درباره اهداف قیام حسینی خاطر نشان می سازند که: ‏

‏‏ « سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- از همان روز اول که قیام کردند برای این امر، انگیزه‏شان اقامه عدل بود. فرمودند که، می‏ بینید که معروف، عمل بهش نمی‏ شود و منکر، بهش عمل می‏ شود. انگیزه این است که معروف را اقامه کند و منکر را از بین ببرد، انحرافات همه از منکرات است، جز خط مستقیم توحید هر چه هست منکرات است، اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سید الشهدا هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت، قیامش، انگیزه ‏اش نهی‏ از منکر بود که هر منکری باید از بین برود.» ‏(صحیفه امام؛ 21، ص1)

‏‏ایشان با اشاره به اینکه انگیزه نهضت عاشورا «نجات مکتب اسلام» است، ملت ایران را به دفاع از این اهداف دعوت می کنند: ‏

‏‏ « مکتبی که می ‏رفت با کجرویهای تفاله از حکومت عدل اسلامی یک رژیم شاهنشاهی بسازد و اسلام و وحی را به انزوا کشاند؛ که ناگهان شخصیت عظیمی که از عصاره وحی الهی تغذیه و در خاندان سید رُسل محمد مصطفی و سید اولیا علی مرتضی، تربیت و در دامن صدیقه طاهره، بزرگ شده بود قیام کرد و با فداکاری بی ‏نظیر و نهضت الهی خود، واقعه‏ بزرگی‏ را به وجود آورد که کاخ ستمکاران را فرو ریخت و مکتب اسلام را نجات بخشید. سلام و صلوات خداوند بر روان پاک آن حضرت و خاندان و اصحابش که ما را از ظلمت جاهلیت به نور اسلام هدایت فرمود. حال ای ملت اسلام و امت محمد! بر ماست که از امام بزرگمان پیروی کنیم و با فداکاری از انقلاب اسلامی پاسداری کنیم؛ و برای ادامه این مکتب عزیز که رهایی مستضعفان جهان و سرکوبی مستکبران است، از هواهای نفسانیه که میراث شیطان است بر حذر باشیم، و توطئه دشمنان کشور اسلام را که ایجاد یأس و سستی است، در نطفه خفه کنیم.» ‏(صحیفه امام؛ ج12، ص441) ‏‏‏

 برگرفته از: منگنه ذلت یا شهادت و اهداف کلی قیام عاشورا

. انتهای پیام /*