انقلاب اسلامی ایران زمانی اتفاق افتاد که به لحاظ اندیشه ای، دوران پست مدرن، آغاز شده بود. اندیشوران غربی پس از پایان دوران سیاه و ظلمانی قرون میانه باورشان نمی شد که دین بتواند حداقل در دنیای جدید، کارآمدی داشته باشد. در چنین فضایی، امام خمینی(س) اسلام را با باوری عمیق به کارآمدی آن، احیاء نمود. او معتقد بود که بشر امروز، تشنه اسلام ناب محمدی است؛« امروز، جهان، تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدی است» (ر.ک. صحیفه امام؛ ج21: 87).

او به خوبی می دانست که قرن پیش رو، قرن دیانت است و به همین دلیل، دشمن آینده را اسلام آمریکایی می دانست؛ و مقابله آینده را مقابله اسلام ناب با اسلام آمریکایی معرفی می کرد:

«امروز، استکبار شرق و غرب چون از رویارویی مستقیم با جهان اسلام، عاجز مانده است...، نفوذ و گسترش فرهنگ اسلام آمریکایی را از طرف دیگر به آزمایش گذاشته ‏اند... که متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملت های اسلامی، مرز بین « اسلام آمریکایی » و « اسلام ناب محمدی »... کاملاً مشخص نشده است » (ر.ک. همان: 120-121).

ایشان احیاگر مکتب اسلام شد؛ مکتبی که خود از غنای بنایی و مبنایی برخوردار می باشد. «اسلام، کامل است و نیازی به قرض گرفتن عناصر هیچ ایسمی ندارد» (همان، ج3: 437). ایشان می فرماید: « اگر قرآن و اسلام ـ آن طور که هست ـ عرضه بشود به دنیا، همه مشتری او هستند. انحرافات برای این است که اسلام را نشناخته اند؛ اگر اسلام را بشناسند و احکام اسلام را درک کنند، همه مشتری او هستند » (ر.ک. همان، ج6: 509).

امام، همه چیز را از زاویه اسلام می دید و در این نوشتار، به برخی از مواضع سیاسی ایشان اشاره می شود:

امام (س) برای اجرا و احیای اسلام ناب، سیاست را در اولویت قرار می داد؛ تا جایی که بدون سیاست، اجرای اسلام ناب را ناممکن می دانست و می فرمود: « اسلام از سیاست جدا نیست... مثل مذاهب دیگر نیست که ذکر و دعا باشد. اسلام سیاستش با سایر احکامش با هم هستند » (ر.ک. همان، ج3: 516) و نیز با تأکید بیان می داشت: « والله اسلام تمامش سیاست است» (ر.ک. همان، ج1: 270). به اعتقاد ایشان کسی که بگوید اسلام با سیاست کاری ندارد، اسلام را نشناخته است (ر.ک. همان، ج3: 227).

بر اثر همین شناخت بود که مبارزه را برای تحقق حکومت، ضروری می دانست؛ چرا که باور داشت: «شیعه از ابتدا برای تحقق حکومت حق، مبارزه کرده است » (ر.ک. همان، ج4: 160) و «کسی که بگوید اسلام به سیاست چه کار دارد، این جنگ با اسلام است » (ر.ک. همان: 60).

بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران فرمود: « اسلام، برنامه زندگی دارد. اسلام، برنامه حکومت دارد... اسلام از قبل از تولد انسان، شالوده حیات فردی را ریخته است؛ تا آن وقت که در عائله زندگی می ‏کند، شالوده اجتماع عائله ‏ای را ریخته است و تکلیف معین فرموده است؛ تا آن وقت که در تعلیم وارد می ‏شود؛ تا آن وقت که در اجتماع وارد می‏ شود؛ تا آن وقت که روابطش با سایر ممالک و سایر دوَل و سایر ملل هست؛ تمام اینها برنامه دارد؛ تمام اینها تکلیف دارد در شرع مطهر.

این طور نیست که فقط دعا و زیارت است؛ فقط نماز و دعا و زیارت، احکام اسلام نیست. این یک باب از احکام اسلام است. دعا و زیارت، یک باب از ابواب اسلام است. لکن سیاست دارد اسلام. اداره مملکت دارد اسلام. ممالک بزرگ را اداره می‏کند اسلام » (ر.ک. همان: 31) و به لحاظ تاریخی و تجربی نیز شاهد می آورد که «اسلام، قریب پانصد سال ـ تقریباً یا بیشتر ـ حکومت کرده است؛... با اینکه احکام اسلام در آن وقت، باز آن طور اجرا نشده است که باید اجرا بشود. لکن همان نیمه اجراشده‏ اش، ممالک بزرگی را، وسیعی را، اداره کرده است با عزت و شوکت از همه جهات، از همه کیفیات » (ر.ک. همانجا).

 ایشان مسجد را مرکز سیاست و نماز جمعه را فرصتی برای بیان مطالب سیاسی می دانستند: « مسجد مسلمین در زمان رسول خدا (ص) و در زمان خلفایی که بودند... مرکز سیاست اسلام بوده است. در روز جمعه با خطبه جمعه، مطالب سیاسی است؛ مطالب مربوط به جنگ ها، مربوط به سیاست مدن. اینها همه در مسجد درست می ‏شده است؛ شالوده ‏اش در مسجد ریخته می‏ شده است در زمان رسول خدا و در زمان دیگران و در زمان حضرت امیر (ع) » (ر.ک. همان: 32).

ایشان در منشور روحانیت، بصیرت را لازمه مجتهد می داند که علاوه بر زهد و تقوی، باید فراست هدایت جامعه اسلامی و حتی غیر اسلامی را داشته باشد؛ حیله ها و تزویر های حاکم بر فرهنگ جهان را بشناسد و روابط حاکم بر اقتصاد، اجتماع و سیاست بین الملل را بداند.

رهبر بصیر انقلاب اسلامی، تز جدایی دین از سیاست را یک تز استعماری معرفی می کردند و در مناسبت های مختلف و تقریباً از ابتدای نهضت تا نگارش وصیت نامه، به ابطال، انکار و تحلیل این شعار استکباری ـ استعماری می پرداختند.

امام (س)، با الگو برداری از حرکت امام حسین (ع) و همراهی مردم توانست ماهیت سلطنت پهلوی را بر ملا کند و با شعار خون بر شمشیر پیروز است، با ظالم مبارزه کند.

ایشان در تحلیلی زیبا، ساده و در عین حال عمیق بیان می دارند که استعمارگران با ورود خویش به سرزمین های اسلامی، کارشناسهایی را آوردند که وجب به وجب زمین های ما و حتی بیابانهای ما را مورد مطالعه قرار دادند و تمام منابع زیرزمینی و روزمینی ما را با نقشه برداری های مفصل، معین کردند. همچنین آنها در فرهنگ و آداب و رسوم ما تحقیق کردند و به این نتیجه رسیدند که مانع مهم در استثمار ملت های اسلامی، خصوصاً ملت ایران، دینداری و تعهد به اسلام است؛ زیرا منطق اسلام، منطق مبارزه با ظلم و چپاول است. ازاین رو، با تبلیغات علیه اسلام، سعی کردند مردم را از اسلام جدا کنند.

امروزه، شاخه های مختلفی مربوط به سیاست؛ مانند فلسفه سیاسی، جامعه شناسی سیاسی، علوم سیاسی، مطالعات سیاسی و ... شکل یافته است. این حوزه ها، هر کدام به فراخور خود، هدف نهایی سیاست را رفع کشمکش های اجتماعی، خوب کشورداری و برخورداری از قدرت و کسب منافع مادی و... معرفی می کنند (هیوود، 1387: 41-44).

اما امام خمینی(س) که از خاستگاه اسلامی به سیاست و قدرت می نگرد، اهداف میانی و نهایی سیاست را به گونه ای دیگر ترسیم می کند. وی با تأسی از شیوه انبیا و دستورات اسلامی، اهداف سیاست را چنین اموری می داند: تزکیه و تربیت انسانها (ر.ک. صحیفه امام؛ ج5: 327-328)، امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با ظلم، استکبار، فساد و طاغوت (ر.ک. ر.ک. همان، ج21: 3)، حفظ استقلال (ر.ک. همان، ج5: 99) و آزادی، مبارزه با غربزدگی، آبادانی و اصلاح کشور (ر.ک. همان، ج20: 57)، رسیدگی به وضع فقرا، خدمت به مردم (ر.ک. همان: 19)، تشکیل حکومت اسلامی، اجرای عدالت (ر.ک. همان، ج5: 360)، اقامه معارف و شعائر دینی (ر.ک. همان، ج20: 115)، وحدت و عزت امت اسلامی، اعتلای اسلام، اجرای ولایت تشریعی در عالم هستی و رضایت خداوند (ر.ک. همان، ج5: 168).امام با درنظرگرفتن تمام این اهداف، یک چیز را به عنوان هدف نهایی از سیاست معرفی می کردند و آن، رسیدن به «معرفه الله» بود. ایشان می فرمودند: «تمام مقاصد انبیا، برگشتش به یک کلمه است و آن «معرفه اللَّه» [است]. تمام، مقدمه این است‏» (ر.ک. همان، ج20: 17).

امام بارها می فرمودند که هدف، اسلام است (ر.ک. همان، ج1: 267؛ ج3: 325؛ ج6: 351 و ...). با مراجعه به کلام امام، این نتیجه حاصل می شود که اسلام، عزیزترین امور نزد ایشان بود؛ چنانچه خود نیز بارها به این مطلب تصریح می کردند؛ تعابیری چون «همه باید در راه اسلام شهید بشویم، اسلام، عزیزتر از هر چیز است» (ر.ک. همان، ج7: 11) یا «عزیزتر از خویش» (ر.ک. همان، ج14: 217) یا «عزیزتر از همه چیز» (ر.ک. همان، ج15: 9).

اسلام نزد امام خمینی(س) عزیز است؛ زیرا «اسلام، آن است که رسول خدا (ص) برای او چه زحمت ها کشید و چه مصیبت ها کشید و چه جوانها داد و چه اشخاص برومند را فدا کرد. اسلام همچو عزیز است که فرزندان پیغمبر، جان خودشان را فدای اسلام کردند. حضرت سید الشهدا (ع) با آن جوانها، با آن اصحاب، برای اسلام جنگیدند و جان دادند و اسلام را احیاء کردند» (ر.ک. همان، ج8: 151)

اسلام، هدف اساسی است؛ زیرا امانت الهی است و پیامبر اسلام بر حفظ و پاسداشت آن مکلف بودند و ما نیز اگر مسلمانیم باید در راه اسلام فداکاری کنیم. در این باره امام می فرمایند: «اسلام از همه چیز عزیزتر است. پیغمبر اسلام و تمام ذرّیه او و تمام پیروان او، اینها همه دنبال این بودند که اسلام را نگهش دارند.

اسلام، امانت خداست؛ امانتی است از جانب خدا. پیغمبر اسلام، مکلف است که این امانت را حفظ کند و از روزی که این امانت را به دست او دادند تا روزی که رحلت فرمودند، در تمام اوقات، دنبال همین مقصد بودند و هیچ روزی و هیچ آنی، یک سستی ـ نعوذ باللَّه ـ به خودش راه نمی‏داد. اولیای ما هم، همه این طور بودند. پیروان پیغمبر باید این جور باشند» (ر.ک. همان، ج15: 9).

مسأله صدور انقلاب، دفاع از محرومان و مستضعفان جهان (اعم از مسلمان و غیر مسلمان)، دفاع از فلسطین و ندای نابودی اسرائیل، چالش با ابرقدرتها، تحقیر مستکبران جهان، حکم ارتداد سلمان رشدی، پیام برائت از مشرکین در ایام حج و ده ها مورد از مواضع جهانی امام خمینی(س)، تنها با این نکته قابل فهم است که هدف و معیار برای ایشان، اسلام بود و این همه از اسلام ناب ناشی می شود؛ زیرا اسلام، دین خاتم، جهانی و آمیخته با سیاست است و مواضعی که با توجه به آن اتخاذ شود، نیز همان خصوصیات را خواهد داشت.

نکته ای که بسیاری از آن غفلت دارند این است که اسلامی اندیشیدن، هم موجب مردمی بودن است و هم منافع ملی را تضمین می کند. تاریخ، شهادت داده است که در این سرزمین، آن گاه که اسلام معیار و هدف بود، خاک نیز حفظ شد. امام می فرمایند: «این جوانهای ما در خیابانها ریختند و غلبه کرده‏ اند بر اینها، روی آن حس اسلامیتشان بود و الّا اگر کلمه اسلام را ما برمی ‏داشتیم کنار می‏ گذاشتیم، مردم مگر بی‏ عقلند که بروند جلوی توپ و تانک. مردم برای اسلام می ‏روند» (ر.ک. همان، ج9: 245).

امام (س) یکی از مهمترین اهداف رسالت را تزکیه نفوس معرفی کرده و معتقدند که هدف از بعثت و ارسال رسل، تشکیل حکومت و تزکیه نفوس است (ر.ک. همان، ج8: 254؛ ج9: 335؛ ج12: 492 و ...). اهمیت تزکیه آن قدر زیاد است که امام، منشأ تمام گرفتاریهای یک نظام سیاسی را ناشی از کسانی می داند که متکفل امور ملت شدند، در حالی که تزکیه نشده بودند (ر.ک. همان، ج9: 134).

ایشان می فرمودند که رژیم های فاسد در صدد ازبین بردن تربیت و تزکیه انسانهایند. بر همین اساس، بارها توصیه می نمودند که با اقتباس و پیروی از قرآن کریم باید در محیط های آموزشی، چون حوزه و دانشگاه و مدارس، تزکیه بر تعلیم مقدم باشد (ر.ک. همان، ج12: 496؛ ج13: 414) و راه صدور انقلاب را تزکیه و تربیت یافتن مردم و مسؤولین نظام می دانستند (ر.ک. همان، ج13: 488 - 489) و راه جلوگیری از فساد در کشور و حتی آبادانی آن را تزکیه افراد و منشأ تمام اختلافات از جمله اختلافات سیاسی را «مهذب نبودن بشر» عنوان می کردند. (ر.ک. همان، ج14: 391-394)

«همه اختلافاتی که در بشر هست برای این است که تزکیه نشده است. غایت بعثت این است که تزکیه کند مردم را تا به واسطه تزکیه، هم تعلم حکمت کند و هم تعلم قرآن و کتاب و اگر تزکیه بشوند، طغیان پیش نمی ‏آید. کسی که تزکیه کرد خود را، هیچ گاه خودش را مستغنی نمی‏داند «کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی أَن رَّآهُ اسْتَغْنَی»؛ (علق(96): 6-7).

اختلافاتی که بین همه بشر هست، اختلافاتی که سر دنیا بین همه بشر هست، این اختلافات ریشه‏ اش این طغیانی است که در نفس هست و این گرفتاری ای است که انسان دارد؛ گرفتاری به خود دارد و به هواهای نفسانیه. اگر انسان تزکیه بشود و نفس انسان تربیت بشود، این اختلافات برداشته می‏ شود» (همان: 391).

به همین منظور به مادران جامعه اسلامی نصیحت می کند که شغل انبیا تزکیه انسانهاست و باید که مادران، این نکته را درباره فرزندان خود اعمال کنند (همان، ج9: 136).

از نکات مهم در مورد اندیشه سیاسی امام خمینی(س) این است که ایشان «پذیرش ظلم» را مانند «ظلم نمودن»، معلول عدم تزکیه می داند و می فرمایند: « زیر بار ظلم رفتن مثل ـ ظالم ـ ظلم کردن، هر دواش از ناحیه عدم تزکیه است. ... اگر ما به این [تزکیه] رسیده بودیم، نه حال انفعالی پیدا می‏ کردیم برای پذیرش ظلم و نه ظالم بودیم. همه از این است که تزکیه نشدیم» (همان، ج18: 499).

یکی از مهمترین عناصر کلیدی در هر اندیشه، واژگان آن اندیشه است؛ به ویژه واژگان و مفاهیم بنیادین که حیات و ممات، پیدایی، پویایی و پایایی یک تفکر به حضور و غیبت آنها در ذهنیت و اندیشه و باور آدمیان است. در مواجهه اندیشه ها، هرگاه اندیشه ای بتواند مفاهیم اصولی و حیاتی خود را در قلمرو زیست و زندگی اندیشه دیگر وارد کند و به موازات آن، مفاهیم کلیدی اندیشه های دیگر را منزوی کند و خصوصاً واژگانی را که برای آن پرداخته شده اند، تسخیر نماید و مفاهیم مربوط به خود را در ظرف آن واژگان و لغات قرار دهد، پیروز خواهد شد و تفکری که نتواند مفاهیم اصلی خود را حفظ نماید، محکوم به فنا و نابودی است.

به عنوان نمونه در فرهنگ جاهلیت، مفاهیم و واژگان کلیدی، عبارت بودند از: قبیله، عشیره، ولاء، بت و صنم، ثروت، فرزند پسر و... . اسلام با ورود خود، مفاهیم جدیدی که از مجرای وحی و نبوت نازل شده بود را بسط داد و واژگانی چون: توحید، الله، یقین، شهادت، غیب، عِقاب، بشیر، نذیر، بلاغ، قیامت، بهشت، جهنم، نماز، بدعت، ایمان و... را جایگزین مفاهیم جاهلی نمود. این واژگان که حامل مفاهیم و فرهنگ نوینی بودند، با کنارزدن واژگان عصر جاهلیت، باورها، عقاید و رفتار مردم زمانه را شکل دادند (پارسانیا، 1383: 146-147).

نمونه دیگر، فرهنگ غرب است که با ورود به دنیای شرق، واژگان دنیای مدرن را به سوی فرهنگ ما و دیگر کشورهای شرقی گسیل داشت و توانست بر ما چیره شود. اصولاً نظامهای سیاسی مبتنی بر اندیشه های مدرن و اندیشه های سیاسی غرب جدید، همگی با واژگان و مفاهیم جدید، تعریف و شناخته می شوند و چنان مقبولیت عام می یابند که اگر در فرهنگی این واژگان یافت نشود سزاوار هر ناسزا و اتهامی می شود! مثلاً اگر فرهنگ یا اندیشه سیاسی ای، مفاهیمی چون آزادی، دموکراسی، تفکیک قوا و مانند آن را واجد نباشد یا به معنای مدرن و غربی دارا نباشد مستحق شماتت و محکومیت های سیاسی و مانند آن می گردد.

امام خمینی(س) در زمان خود با دو سامانه و ساختار سیاسی مواجه بود؛ در درون کشور با نظامی شاهنشاهی، استبدادی و دست نشانده بیگانه و در سطح جهانی با هژمونی و نظام سلطه که با نفی دین و چشم پوشی از اخلاق انسانی، تنها انباشت و گسترش قدرت خویش را اندیشه می کردند و با انبوهی از واژگان مدرن و سکولار بر ذهنیت افراد جامعه، به ویژه تحصیل کردگان، سایه افکنده بودند؛ به گونه ای که حتی مفاهیم اسلامی نیز بدون مارکسیزه کردن، قابل ارائه نمی نمود. در چنین زمانی امام خمینی در بیان اندیشه سیاسی خود، هیچ گاه از واژگان نامعهود عرفی (سکولار) استفاده نکرد؛ بلکه با ورود به عرصه سیاسی، واژگان دینی را استخدام نمود. ایشان تعمد داشت که از واژگان دینی استفاده کند؛ چرا که الفاظ و واژگان یک تفکر، معمولاً بیان کننده ارزشهای آن تفکرند. استفاده از واژگانی چون: مستضعفین، پابرهنگان، استکبار، تکلیف، رضایت خداوند، ولایت، اسلام ناب، اسلام آمریکایی و مانند اینها، به خوبی بیانگر نوع بینش امام خمینی است. (ر.ک. صحیفه امام)

ایشان معتقد بودند که چون مردم مذهبی هستند، مذهب را بهتر از سیاست درک نموده و نسبت به آن حساسیت دارند؛ لذا به سیاست نیز رویکرد مذهبی دادند.

امام، وقتی وارد ستیز با نظام شاهنشاهی شدند، مردم را با مؤلفه های دینی به قیام دعوت می کردند. ایشان مسأله جنگ، آتش بس و نظریه ولایت فقیه را از منظر دین برداشت کرده و ارائه دادند و این البته یک تاکتیک نبود که امام بخواهند از این جنبه اجتماعی و عاطفی مردم بهره برداری سیاسی کنند؛ بلکه در حقیقت بر اولویت دیانت بر شگردها و حرکت های سیاسی باور داشتند؛ چرا که دیانت را پایه سیاست می دانستند و نه بالعکس. وی بر همین اساس که نهضت را دینی می دانست به پیروزی بشارت می داد: «نهضت، نهضت سیاسی نیست که احتمال برود مردم توجه ندارند. نهضت، نهضت قرآنی است. نهضت، نهضت اسلامی است و این نهضت اسلامی تا آخر باقی است» (همان، ج9: 165).

منع: جستاری در سیره سیاسی امام خمینی

 

. انتهای پیام /*