نجف اشرف؛ ۱۳۵۵_ نامه به آقای سید احمد خمینی (خانوادگی)

ر.ک صحیفه امام؛ ج ۳، ص ۱۴۳

***

قم؛ ۱۳۵۸_ نامه به آقای جعفر صبوری (وضعیت زمین های اهدایی برای مسکن)

ر.ک صحیفه امام؛ ج ۷، ص ۱۸۱

*** 

قم؛ ۱۳۵۸_ سخنرانی در جمع مردم (جایگاه شهادت ـ نقش شهید مرتضی مطهری در انقلاب)

اهم بیانات:

یکی از فرقهای مکتب اسلام، مکتب توحید، با مکتبهای انحرافی، مکتبهای الحادی، این است که رجال این مکتب، شهادت را برای خودشان فوز عظیم می دانند: یَا لَیتَنِی کُنتُ مَعَهُم فَأَفُوزَ فَوزاً عظیماً. از شهادت استقبال می کنند، چون قائل هستند به اینکه، ما بعد این عالم طبیعت، عالمهای بالاتر و نورانیتر از این عالم است. مؤمن در این عالم در زندان است، و بعد از شهادت از زندان بیرون می رود.

این رجل فاجری که خون عزیز ما را به زمین ریخت، تأیید کرد دین خدا را. یعنی خدا دین خودش را به او تأیید کرد. با ریختن خون عزیز ما، تأیید شد انقلاب ما. این انقلاب باید زنده بماند، این نهضت باید زنده بماند، و زنده ماندنش به این خونریزیهاست. بریزید خونها را؛ زندگی ما دوام پیدا می کند. بکُشید ما را؛ ملت ما بیدارتر می شود. ما از مرگ نمی ترسیم؛ و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید. دلیل عجز شماست که در سیاهی شب، متفکران ما را می کشید. برای اینکه منطق ندارید. اگر منطق داشتید که صحبت می کردید؛ مباحثه می کردید. لکن منطق ندارید، منطق شما ترور است! منطق اسلام ترور را باطل می داند. اسلام منطق دارد؛ لکن با ترور شخصیتهای بزرگ ما، شخصهای بزرگ ما، اسلام ما تأیید می شود.

نهضت ما زنده شد. تمام اقشار ایران، باز زندگی از سر گرفت. اگر یک سستی، ضعفی پیدا کرده بود، زنده شد. اگر نبود شهادت این مرد بزرگ، و اگر مرده بود این مرد بزرگ در بستر خودش، این تأیید نمی شد؛

مردن تهلکه نیست؛ مردن حیات است. آن عالَم، حیات است؛ این عالم مرده است. از مردن نترسید، و نمی ترسیم. آنها باید بترسند که مردن را از بین رفتن می دانند؛ هلاک و فنا می دانند. چرا مسلمین از موت بترسند؟ چرا علما از موت بترسند؟ این مکتب باقی است؛ مکتب اسلام باقی است؛ این نهضت باقی است، تا این ریشه های گندیده هم زیر خاک بروند؛ تا این ریشه های گندیده هم قطع بشوند؛ تا این توطئه های ضعیف هم خنثی بشوند.

ر.ک صحیفه امام؛ ج ۷، ص ۱۸۲ - ۱۸۴

***

جماران؛ ۱۳۶۲_ پیام به ملت ایران (دستگیری سران حزب توده ـ تجلیل از سربازان گمنام اسلام)

اهم پیام:

اساساً سربازان اسلام، اگرچه نامدار باشند، در این جهان گمنامند. نامدارترین سرباز فداکار در اسلام، امیرالمؤمنین است و او گمنامترین سرباز است. با کدام تفکر عرفانی، فلسفی، سیاسی و کدام قلم و زبان و بیان، بشر این سرباز گمنام را معرفی کند و بشناسد و بشناساند؟ و مطلب با حفظ مراتب همین است.

ر.ک صحیفه امام؛ ج 1۷، ص ۴۲۱ - ۴۲۲

***

جماران؛ ۱۳۶۷_ نامه به آقای محمد امامی کاشانی (رسیدگی سریع به شمارش آرای انتخابات مجلس)

ر.ک صحیفه امام؛ ج 21، ص 3۹

***

. انتهای پیام /*