پرتال امام خمینی(س)؛ یادداشت ۲۳۸/
مبارزان جان بر کف در همیشه تاریخ مهمترین زنجیره انقلابها بودند؛ و مسلماً در هر انقلاب خونهایی ریخته اما هرگز پایمال نمی شود و از تمام مبارزان، نامی جاوید در تاریخ جهان ماند. آیت الله سید مصطفی خمینی از گمنامترین عنصر های انقلاب اسلامی ایران بود که هرگز نامش بهطور شایسته بیان نشده؛ و شاید یکی از دلایل آن قرار گرفتن ایشان در سایه بلند حضرت امام بود. آنچه در باره بزرگی حاج آقا مصطفی مسلم است این است که آن شهید همیشه میخواست فنای در امام و حق باشد و شهادت ایشان مطلع انقلاب باشد. ماهها قبل از شهادت ایشان یکبار خواب دیدند شتری آمده و در منزل امام روی زمین نشسته و بعد از مدت کوتاهی بر میخیزد و به طرف منزل حاج آقا مصطفی میرود و تعبیر ایشان این بود که این شتر علامت مرگ بوده و به مشیت الهی از خانه امام دور شده.( فصلنامه حضور، ص۶۹)
آیت الله سید مصطفی خمینی پسر بزرگ رهبر کبیر انقلاب اسلامی در ۲۱ آذر ۱۳۰۹ در قم متولد شد. پس از تبعید پدر به ترکیه امور مربوط به نهضت را ساماندهی می کرد و به دیگران روحیه میداد و استوارتر از هر کوهی، کنجی از منزل پدر را اختیار کرده بود؛ روزهای بعد در منزل آیتالله مرعشی نجفی دستگیر و بعد از 57 روز به او نیز تبعید شد. ساواک نمیخواست تجربه گذشتهاش در 15 خرداد 42 که بعد از دستگیری امام، سید مصطفی رهبری مبارزات را به عهده گرفت، تکرار شود. وی در طول دورانی که در ایران زندانی بود هرگز در مقابل ستمگرانِ دوران سر خم نکرد و هرگاه افسران برای بازدید میآمدند رو به در سلول مینشست و بلند قرآن میخواند. در عراق هم هرگز خواستههای آنان را با تطمیع و تهدید و هیچچیز دیگر نپذیرفت.(داریوش فروهر؛ زندگینامه سید مصطفی خمینی، سجاد راعی)
شیدای راه پدر
به اجبار در روز ششم بعد ازآزادی در بورسا به دیدار مرادش رفت(گفته ها و نوشتهها،آیت الله پسندیده) و شاید این سفر شیرینترین اجبار زندگیاش بود. یکسال ترکیه به سختی اما با برکت گذشت و با توجه به همه کمبودها، پدر و پسر مبارز ایرانی تألیفات مهمی داشتند. حیات علمی و سیاسی مرحوم حاج آقا مصطفی از اینجا به عنوان یک مرحله جدید آغاز میشود. ایشان در کنار پدر بعد از آنکه جبران تنهاییها و سختیهایی که ناشی از تنهایی بر امام شده بود، فضایی را ایجاد کرد که امام در شرایط بهتری قرار گرفت. تقسیم اوقاتی برای تحصیل کرده بودند که مباحث علمی و اوقات عبادت و مطالعه و تفریح و گردش داشته باشند. شرایط مناسبی در ترکیه برای خود و امام فراهم کرد تا امام در آسایش بهتری قرار گیرد. در کنار این فضا بهرهمندی از موقعیت بسیار درخشانی پیش آمده بود که در محضر پدر مباحث علمیشان را دنبال میکردند و به شایستگی و با آن استعداد سرشار و آگاهی در میزان علمی، سعی کرد از سطح بالای معلومات و معنویت پدر در آن اوقات فراغت بیشترین بهره را ببرد. دو بزرگوار در کنار هم از نعمت وجود هم برخوردار شدند. مرحوم حاج آقا مصطفی از نعمت داشتن یک مدرس، مربی و معلم برجسته برخوردار شد و مرحوم امام نیز از نعمت وجود یک انیس و یاور و همکار و شاگرد فهمیده و باکمال.(سید محمود دعایی، کتاب امید اسلام، ص۱۰۵)
سید مصطفی غیر از واقعه فیضیه که به زیارت عتبات رفته بود در بقیه عمر از سال ۱۳۴۲تا زمان شهادتش دوشادوش رهبر نهضت بود و هرگز زحماتش در طول سالها دیده نشد. بعد از یکسال اقامت در بورسا در بهار سال ۱۳۴۴ وارد عراق شدند. چند روزی در کاظمین و سامرا و کربلا و سپس مقیم سیزده ساله نجف شدند. ملاقاتها، اعلامیهها، سفرها، کنترل مبارزان داخل و خارج از کشور و تدریس در حوزه و رسیدگی به امور پدر به عهده ایشان بود. حوزه نجف با توجه به سابقه هزار ساله، اهمیتی چندان به علمای قم نمیدادند اما سید مصطفی و امام در مدت زمان کوتاهی بهترین علمای حوزه نجف شدند و تدریس را آغاز کردند. آقا مصطفی که در 27 سالگی مجتهد شد، چنان در حوزه نجف درخشید که در جریان شهادتش احترامی که حوزه نجف به وی گذاشت مثل علمای طراز اول نجف بود و ده روز حوزه را تعطیل کردند؛ البته قرار تا اربعین سید مصطفی بود. اما امام پس از ده روز درس را شروع کرده و حوزه باز شد.
رفت و آمدهای علمی
در نجف به علت کهولت سن امام، سید مصطفی به جای ایشان به بیوت علما مانند آیات عظام حکیم، شاهرودی و خویی و... رفت و آمد داشت و در بحثهایی که در آنجا پیش میآمد اکثر علما در مقابل استدلال قوی ایشان خاضع بودند.(پیشین) در زمانی که کسی جرأت نزدیک شدن به بیت آیتالله حکیم را نداشت وی جزء اولین نفراتی بود که به آنجا رفت و آمد میکرد. در نجف از محضر استادانی چون آیتالله بجنوردی و دو سه ماهی هم آیات عظام حکیم، خویی و شاهرودی بهره برد.(همان).
آیتالله العظمی بجنوردی تعبیر عجیبی درباره آقا مصطفی داشتند و آن اینکه «من از ایشان استفاده میکنم» درست معنایی که مرحوم نراقی در مورد شاگرد خود شیخ انصاری دارد. آیتالله سید محمد موسوی بجنوردی نقل می کند: ایشان یکی دو ماه بعد از ورودش به نجف از پدر من درخواست کرد که یک درس خصوصی با پدرم داشته باشد. شبها بعد از نماز مغرب و عشا درس خصوصی بود. چند نفر از فضلا بعلاوه ایشان و برادر بزرگ من و من که کوچکتر از آنها بودم، دردرس فقه معاملات شرکت میکردیم که آن درس هفت سال طول کشید. هر درس هم حدود سه ساعت طول میکشید. (امید اسلام، ص۹۴)
همه بعنوان مجتهد او را قبول داشتند
بزرگترین درسهای زندگی سید مصطفی که از وی نامی ماندگار در تاریخ بر جای گذاشت، همراهی با امام از سال 1342 و همنشینی با ایشان پس از تبعید به ترکیه و عراق و بخصوص ترکیه بود. که حضرت امام فرمودند: فرزندم را به طوری از هر لحاظ تربیت کردم که بتواند جانشین من باشد و او از هر جهت شایسته این کار بود اما او را از بین بردند. (راز طوفان، عبدالحسین دستغیب، واحد پژوهشهای تاریخی بنیاد انقلاب اسلامی) آیت الله سجادی درباره جایگاه علمی ایشان در نجف نقل می کند: شهید حاج آقا مصطفی بعنوان مجتهد مبارز در نجف اشرف جا افتاد. در نجف کسی را بعنوان دارنده جایگاه علمی به زودی نمیپذیرند. ولی ایشان نزد همه علما و مفاخر علمی، پذیرفته شده بود و همه ایشان را بعنوان مجتهد مسلم قبول داشتند. تألیفات ایشان خود گویای موضوع است. (امید اسلام، ص۱۱۳)
سفربه کشورهای عربی
آقا مصطفی در سالهای اقامت در نجف تابستانها یکی دو ماهی را به لبنان و سوریه و دیگر کشورهای عربی سفر میکرد تا هم استراحتی برای مسئولیت سنگینش باشد و هم اینکه در آنجا ارتباط با مبارزان راحتتر بود. (علی اکبر محتشمی، فصلنامه حضور) در لبنان با امام موسی صدر رابطه نزدیکی داشت و ایشان از راهنماییهای سید مصطفی استفاده میکرد.(محمد موسوی بجنوردی، زندگینامه حاج سید مصطفی خمینی، سجاد راعی گلوجه)
سید مصطفی در طول 12 سال اقامت در عراق، حلقۀ اتصال اجزای نهضت اسلامی در ایران و نقاط مختلف جهان، با کانون آن در نجف و همچنین مسئول ایجاد و برقراری رابطه با مبارزین در سطوح مختلف بود، که محوریت و مرکزیت این ارتباطها با مبارزین مسلمان بود و شهید بیشتر در امور اجرایی و ارتباط و نظارت بر آنها همت میگماشت. شهید سید مصطفی خمینی از طرق مختلف مانند توزیع رساله عملیه، اعلامیهها، پیامها، نامهها و نشر سخنان امام خمینی(س) در ایران و سایر کشورها، از راه شبکه مبارزین، به نشر افکار انقلابی و اندیشههای امام خمینی(س) میپرداخت. همچنین با سفرهایی به کشورهای عربستان، سوریه و لبنان که غالباً به بهانه زیارت صورت میگرفت، با مبارزین مسلمان و طرفداران ایرانی و غیر ایرانی امام(س) ارتباط برقرار میکرد و به آنها رهنمودهای لازم را میداد و کسانی را که آمادگی داشتند به مراکز آموزش نظامی معرفی میکرد.(کتاب امید اسلام، ص۷)
سفربا پای پیاده
آقا مصطفی سالی چهار پنج بار در ایام خاص پیاده به کربلا میرفت و چند بار هم در آن ایام به حج مشرف شد که در واقع جنبه اصلی سفرها، سیاسی و در راستا و برای تداوم نهضت بود و گاهی هم جنبه زیارتی و تفریحی داشت. با اینکه تمام سفرهایش بخصوص در حج توسط ساواک و سفارت کنترل میشد و حتی دولت عربستان با دولت ایران همراه بود و توهین به شاه ایران را توهین به پادشاه خود میدانست اما آقا مصطفی با هوش و ذکاوت زبانزدش از پس همه آنها بر میآمد. آیت الله سجادی در باره پیاده روی های ایشان به کربلا نقل می کند: اخلاق هر کس در سفر ظاهر میشود. معمولاً میگویند هر کسی را میخواهی بشناسی با او مسافرت کن. ایشان سالی دو سه مرتبه کاروانی داشتند که پیاده از نجف به سمت کربلا حرکت میکردند. مجموعهای از علما و مرحوم شهید مدنی، فضلا و شاگردان ایشان با هم راه میافتادند و چهار پنج روزی این سفر طول میکشید. در برخورد و نشست و برخاست همه چیز ظاهر میشد. متواضع ومودب بود. مباحث علمی مطرح میکرد. یا اگر خسته بودند شعر و ادب و اشعار مرحوم امام را حفظ بودند و میخواندند. طلاب را به مباحث علمی مشغول میکرد که صحبت غیبت نشود.(کتاب امید اسلام، ص۱۱۴)
نقش ارشادی
سید مصطفی هرگز به کسانی که خط فکریشان به انحراف رفته بود بمانند منافقین، روی خوش نشان نمیداد و حاضر به دیدار آنها نمیشد. البته اگر انحرافشان از روی غرض نبود آنها را نصیحت کرده و به راه میآورد. اما از طرفی به دلیل اندیشه و تحلیل حساب شده ای که داشت و در گذشته در قم و تهران و جاهای دیگر در محافل سیاسی و مذهبی حضور داشت مبارزان ایرانی و حتی غیر ایرانی از کشورهای مختلف مثل فلسطین، هند، پاکستان و افغانستان میآمدند و شاید هیچوقت امام را نمیدیدند اما بارها با سید مصطفی مشورت و دیدار میکردند. (محمد موسوی بجنوردی، زندگینامه حاج سید مصطفی خمینی، سجاد راعی گلوجه)
توجه به مردم
ایشان در جریان مبارزات حضرت امام معتقد به حضور یکپارچه مردم در عرصه فعالیتهای مبارزاتی بود. حجت الاسلام محمد طاووسی از دوستان نزدیک ایشان در این باره نقل می کند: حاج آقا مصطفی مزیتهای گرانقدری داشتند که یکی از آن مماشات با مردم و اخلاق خوب ایشان بود و می فرمود: آدم هنرمند خوبیهای مردم را میبیند. ایشان در باره نقش و اهمیت روحانیت در مبارزات میگفت: وظیفه روحانیت همان وظیفه انبیاست. چنانکه وظیفه انبیاء در مقابل ظلم مبارزه است.
علائم ترور حاج آقا مصطفی
با توجه به اینکه مبارزات روز به روز شدت میگرفت رژیم تصمیم به از بین بردن امام گرفت اما چند بار به دلائل مختلف این توطئه ها خنثی شده و به تعویق افتاد و ساواک به این نتیجه رسید که امام پیر است و تمام سازماندهیهای امور نهضت بر عهده آقا مصطفی است و اگر او را از بین ببرند امام هم دیگر توان فعالیت ندارد و کم کم فراموش شده و مبارزات به پایان میرسد. البته قبل از این مسائل هم ساواک لیست 63 نفرهای از مبارزین آماده کرده بود که آنها را به تدریج از بین ببرد و آقا مصطفی هم جزو آنها بود و خودش هم میدانست. (همان) به هر حال دسیسهها کارگر افتاد و خداوند هم در چند مورد مصطفی را متوجه مرگش کرد: اول اینکه فالگیری در سال ۱۳۵۶ در لبنان به آقا مصطفی گفت: هدف بزرگی داری که محقق میشود اما تو آن را نمیبینی؛ دوم: دو نفر از عوامل ساواک بودند که در منزل آقای جزایری به مصطفی گفتند: ما عضو تیم ترور شما هستیم و از ایران آمدهایم اما با دیدن حرم حضرت علی منصرف شدیم؛( حجتالاسلام محتشمی، راز طوفان) سوم: در سال ۱۳۵۲ در حج یکی از خطبای تهران که وابسته به رژیم بود پیام داد که به مصطفی بگوید رژیم دو نفر را به قصد ترورش از ایران فرستاده، مواظب خودش باشد و تنها از منزل بیرون نیاید. (عبدالعلی باقی، زندگینامه حاج سید مصطفی خمینی، سجاد راعی گلوجه)
به این ترتیب صبح روز اول آبان سال 1356 خانواده آقا مصطفی با جسم بیجان اما گرم او روبرو شدند و وی را به بیمارستان رساندند ولی آقا مصطفی چشم از دنیای چهل و هفت سالهاش بسته بود. عدهای پزشک ایرانی که عضو انجمن اسلامی بودند و از آمریکا برای زیارت عتبات آمده بودند که بعد از معاینه گفتند احتمال سکته قلبی و مغزی منتفی و علائم مسمویت کاملاً مشهود است و نظرشان بر این بود که باید کالبد شکافی شود؛ اما امام به دلایلی اجازه این کار را ندادند. به عقیده پزشکان احتمالاً نوع سم طوری است که به مرور در عرض چند ماه شخص را از بین میبرد. به دستور امام همان روز ایشان را به کربلا برده و با آب فرات غسل دادند و از خیمهگاه تا حرم امام حسین(ع) و حضرت عباس تشییع و سپس به نجف منتقل و صبح روز بعد پس از تشییع در نجف در ایوان طلای امام علی به خاک سپرده شد.
میراثی برای فرزند
سید مصطفی در وصیتنامهاش هم چیزی غیر از کتابهایش نداشت که آنها را به فرزندش حسین به شرط تحصیل حوزوی بخشید و این نشانگر درجه علمی و عرفانی آقا مصطفی است. او حتی بسیاری از علوم غریبه که در حوزههای نجف و قم خوانندهای نداشت را میدانست و سرآمد زمان خود بود که با سن کمش جامعیت از نظر معقول و منقول و عرفان و تفسیر و علم و رجال و فقه و اصول و... میدانست. و در ادبیات عرب متبحر بود. (راز طوفان) آقا مصطفی اصولاً از آقازاده بودن، خود را دور نگه میداشت و در تمام مراحل زندگی با تبعیت از امام، مشی خاص خود را دنبال می کرد و در نجف هم معروف بود: آقا زادهای که بافضل است مصطفی است.
شهادتش موجب پیروزی انقلاب شد
بر خلاف تصور ساواک در مراسم مصطفی نام امام که ممنوعالذکر بود زنده شد و سخنرانان مکرر اسم امام را میآوردند و عزاداری زنجیروار برای شهادت آقا مصطفی از عوامل تامه پیروزی نهضت بوده و فرصتی بینظیر برای مبارزین ایجاد کرد. اربعین آقا مصطفی در تاریخ ایران اربعینساز بود و عظیمترین اجتماع بعد از15 خرداد بود که انقلاب اسلامی با همان تسلسل اربعینها پیروز شد.
بدون تردید، از جمله عوامل جنبیای که سبب تسریع پیروزی انقلاب شد، حوادثی بود که پس از رحلت حاج آقا مصطفی پیش آمد جامعه آمادة انفجاربود. همین که خبر رحلت ایشان رسید، موجی ایجاد شد و به بهانة مجلس ترحیم ایشان، از قم به همة شهرهای کشور گسترش پیدا کرد و لحظه به لحظه هم بیشتر شد تا به صورت طوفانی درآمد که تومار عمر رژیم طاغوت را در هم پیچید. یقیناً، در حوادثی که پس از رحلت ایشان پیش آمد و موجب شد مردم عقدة دل بگشایند و شجاعت پیدا کنند و به بهانة مجلس ترحیم حاج آقا مصطفی، دست به قیام بیش از پیش بزنند، شهادت ایشان نقشی روشنگر و برانگیزنده داشت و این یکی از عوامل نیرومند مؤثر در انقلاب به شمار میرود. «لطف خفی خداوند» این بود که این فاجعه به حادثه تبدیل شد دستاورد بزرگ آن پیروزی انقلاب اسلامی گردید. (سید محمد خاتمی، کتاب یادها و یادمانها، ج۲، ص ۱۲)
.
انتهای پیام /*