در منشور برادری چند مطلب مهم وجود دارد، مطلب اول این هست که بالاخره در جامعه یک اختلافات گفتاری وجود دارد و این اختلاف گفتار هرچند که به نظر امام طبیعی است، باعث برخی سردرگمی ها و حیرت ها هم شده است و این خود بخشی از مسئله است که باید توضیح داده بشود. نکته دوم، آن طور که من از متن یادم هست برداشتی که آقای انصاری از اوضاع دارد امام آن برداشت را ندارد، در واقع امام می فرماید اصلاً باید اختلاف باشد، دلیلش هم برمی گشت به دو چیز، یکی ماهیت اجتهاد شیعه، که از قدیم الایام اجتهاد تکیه بر استنباط دارد، به خصوص در حوزه هایی که حوزه های فقاهتی هستند، نقد در آن جا حضور روشن و چشم گیری ندارد، مثلاً فرض بفرمایید، حرمت ربا، که این روشن هست. اما درباره بسیاری از مسائل در امور عمومی، مفهوم یا مبنای اجتهاد نشان می دهد که باید اختلافات را پذیرفت. دلیل دیگری که امام آنجا ارائه می کنند، این هست که ماهیت امر سیاسی، هم اختلاف برانگیز است، یعنی از جمله موضوعاتی که به لحاظ موضوعی و شناخت موضوع، هر چقدر که گفتگو صورت بگیرد، سرانجام نمی توانیم انتظار داشته باشیم که به یک نقطه نظر واحدی برسیم، امر سیاسی اصلاً ذاتش اینطوری هست. نکته بعدی که بسیار مهم است، اینکه نمی توان هیچ اختلافی را تعریف یا مدیریت کرد، مگر اینکه مبنای مشترکی داشته باشد، و به نظر امام این مبنای مشترک وجود دارد و همیشه هم باید آن را حفظ و صیانت کرد. به این ترتیب بر اساس این مبانی مشترک، اجتهاداتی شکل می گیرد که هر کدام به خاطر روشی که دارد، معتبر و حجت است و کسی نمی تواند نظر دیگری را بر نظر خودش، در حوزه اجتهادی خود ترجیح بدهد، به این ترتیب اختلافات پیدا خواهد شد. در حوزه موضوع شناختی هم اختلاف هست و سرانجام این اختلافها باعث یک حیرتی هم می شود این تقریباً مروری بر آن متن بود. اما به نظر می رسد که متن چند استعداد دارد و می شود از آن چند استفاده کرد، یعنی در واقع می توان بعضی از گفته ها و ناگفته های متن را برجسته کرد، مثلاً ما می بینیم که در متن نکته ای نهفته است و آن اینکه یکسری مبانی مشترک وجود دارد؛ مثل انقلاب، استکبار، اسلام، اینها مبناهای مهمی هستند. در اینجا می توان نکته ای را مطرح کرد و آن اینکه، یکی از ویژگی های خوب امام، برای نسل بعدی که در این حوزه دارند کار تحقیقاتی می کنند، این بوده که امام آن مبناها را بزرگ می گرفتند، مثلاً من یادم هست، با اینکه ما جوان بودیم و خیلی درک درستی هم نداشتیم، امام خیلی به جزئیات تکیه نمی کردند، مگر در موارد استثنایی، مثلاً هر کسی یا هر گروهی حرفی داشت مسئولیت آن را بر عهده خود آن فرد یا گروه می گذاشت، و بعد هم تنها شرطی که داشت این بود که مخالف اسلام نباشد، نگفته بود که مخالف این اجتهاد از اسلام نباشد یا مخالف آن اجتهاد از اسلام، بلکه، می گفت شما کار خودتان را بکنید اما مخالف اسلام نباشد، معنی قضیه این هست که در این جور مسائل، به خصوص در مورد وحدت و... در حوزه عمومی، هر چقدر ظرف های مشترک را بزرگ بگیریم آدم های بیشتری در آن جمع می شوند، و هر چقدر ظرف را کوچک بکنیم، افراد کمتری را در بر می گیرد به نظر من، این یکی از ویژگی های خوبی است که در ادبیات امام وجود دارد تکیه بر مبناهای بزرگ است، مبناهایی که حتی اهل سنت را هم شامل می شود، با اینکه وصیت نامه امام به شدت و با دقت بیشتری، شیعی تنظیم شده چون امام یک رهبر و مرجع شیعه است، اما امام وقتی صحبت می کرد، از اسلام صحبت می کرد، آدم احساس می کند که از تشیّع، خیلی کم امام صحبت می کند، تا چه برسد به یک جناح از درون شیعه، به این ترتیب این یکی از ویژگی هایی است که در بحث امام، در ناگفته هایش وجود دارد، یعنی می شود از این نامه امام استفاده روش شناختی کرد که در واقع، هر چند که حوزه سیاست، حوزه اختلافی است و اختلافات باید به مبانی برگردد، اما اگر مبانی را کوچک بگیریم، در واقع اختلافها حل نخواهد شد، تساهل ها از بین خواهد رفت، چون استنباط امام، آن طور که آدم درک می کند از این نامه و از غیر آن، این است که اسلام در کلیتش دارای یک ظرفیت بزرگ است. اسلام به عنوان یک فرقه یا جناح، حتی امام نمی گفت «جمهوری اسلامی»، بلکه می گفت «قضیه اسلام»، «انقلاب اسلامی»، «نظام اسلامی» از این واژه ها استفاده می کرد. معنی این حرف این است که بحث ممکن است حتی فراتر از قانون اساسی هم مطرح شود، این استفاده خوبی است که از دیدگاه امام به عنوان یک راه حل می شود کرد، یعنی اگر ما بخواهیم در جامعه ای راهی برای وحدت قائل بشویم، یکی از راهها، یا یکی از مجاری، تعریف وسیع از مبانی است، تا آن جایی که مبانی اجازه می دهد، و معلوم است هر مبنایی یک خط قرمزی دارد، یعنی مرز تفاوت بین اسلام و کفر، تفاوت بین ایمان و نفاق، این قطعی و روشن است، اما دایره را وسیع گرفتن در ادبیات امام خیلی مهم است. نکته دومی که در این نامه هست، که می شود از منطق و مفهوم آن استنباط کرد، این است به لحاظ درکی که امام داشتند یا تجربه ای که امام داشتند، یا شهودی که امام داشتند، که تئوری های بزرگ دانش سیاسی هم آنها را تأیید می کند، ذات اختلافی قدرت هست، بالاخره، درست است که ما بر وحدت تکیه می کنیم، اما اساساً وحدت به معنی ذات اختلافی قدرت هم هست، توضیح مطلب اینکه قدرت عبارتست از تصرف یا تصدی مراتب عالی تصمیم گیری، به منظور اجرا یا ارائه دیدگاه های اجتهادی افراد یعنی اگر فرض کنیم که گروهها منافع حتی منافع مادی هم نداشته باشند، اما منطق قدرت میل به این دارد که ایده های خودش را به اجرا برساند و طبیعی است وقتی که ایده ها بخواهد به اجرا درآید همه آنها اجرایی نمی شود، پس چکار باید کرد؟ از یک طرف باید به وحدتی در نظام سیاسی باشد، از یک طرف یک تکثری هم در ایده ها و دیدگاه ها باشد، یعنی نمی شود این بحث را انکار کرد. در این صورت آیا می توان به سمت راه حلی رفت جمع که بین آنها شود؟ ظاهر قضیه و مطالعات موضوع شناسانه، این طور نشان می دهد که قدرت را نمی توان کامل به وحدت رساند، اما می توان اختلافها را مدیریت کرد، به گونه ای که اختلافها کلیت سیستم را از همدیگر نپاشند. این یک بحث جدی در مفهوم آن نامه است، آدم احساس می کند که در ذهن امام این مسئله وجود داشته و در منطوقش هم اشاره ای به این بحث دارد. این قسمت خیلی حساس است، بالاخره ما باید بپذیریم که سیستم هایی را برای جمهوری اسلامی طراحی کرده ایم، این سیستم ها تولید اختلاف هم خواهند کرد، مثل سیستم های حزبی یا سیستم های تفکیک قوا. و ما باید هزینه اختلاف را بپردازیم، نه اینکه اختلاف را سرکوب کنیم. به عنوان مثال، اگر به هر دلیلی سیستم تفکیک قوا و سیستم انتخابات و احزاب و مجلس و غیر آن را اگر بخواهید به سمت یک وحدت خاصی سوق بدهید، در واقع یک دیکتاتوری بسیار خشنی تولید کرده اید، و این اصلاً امکان ندارد؛ چرا که لازمه آن، این است که یک قوا باشد و بقیه تشریفاتی باشند، یا قوه قضائیه باشد، یا قوه مجریه باشد، یا قانونگذاری باشد و یا حتی نهادی مثل رهبری باشد، والا باید هزینه اختلاف را بپردازیم. به نظر می رسد که امام حاضر بود هزینه اختلاف را بپردازد و چاره ای هم جز این نداشت، به جمله بسیار جالبی که در ادبیات امام هست، اشاره می کنیم که به آقای انصاری فرموده: که من تو را یک آدم احساساتی می بینم، این نکته مهم است، این را می شود این جور تفسیر کرد که تعقل سیاسی خیلی هم به وحدت به معنی سیاسی اش نمی انجامد، در واقع به وحدت اعتقادی داریم عمل می کنیم، به یک وحدت مبتنی بر یک ایمان بزرگ به اسلام، اما نمی توان، در همه جا، یک وحدتی ایجاد کرد، چون آدمها متفاوتند، نهادها متفاوتند، بنابراین ما راهی نداریم، یا باید منطق قدرت را بپذیریم، و بخشی از این منطق قدرت یک نوع اختلاف و تکثر و، حتی بعضی مواقع تعارض و تداخل قوا هست، اختلافاتی هم در آن پیدا می شود، یا باید اساساً همه چیز را به بهانه وحدت حصر کنیم، تجربه تاریخی نشان داده هر نوع تمرکزگرایی به بهانه وحدت، خود وحدت را به هم می ریزد، یعنی اساساً به بهانه وحدت تمرکزی حاصل نشده است، این تمرکز خودش در واقع وحدت شکن بوده است نه وحدت آفرین، اصلاً وحدت به معنی یکپارچگی نیست، وحدت به معنی انسجام است، به معنی پذیرفتن مبناهای مشترک است، و الا شما، حتی در منزل هم نمی توانید یک وحدتی را ایجاد بکنید. این نکته دوم است که باید روی آن بحث بشود و می شود آن را به بقیه مفردات امام ارجاع داد، که چطور می شود مکانیسمهایی، مثل تشکل ها، احزاب و جریانهای سیاسی تا حدودی مدیریت کنند. سیاسیون در صورتی که اختلافهای آنها بنیان شکن نباشند، یعنی اساس مذهب را به هم نریزد، امام جمله ای دارند که ظاهراً توصیه ای است به شورای نگهبان: وای به روزی که مردم بریزند به خیابانها و علیه ما شعار بدهند، آن وقت چه مصیبتی است. (نقل به مضمون) این بحثها، بحثهای کلیدی است و امروز هم می شود روی آن فکر کرد که راههایی را پیدا کنیم. یک نکته دیگری در آن نامه هست و آن مسئله فرهنگ سازی است ما در جامعه هیچ گاه نتوانستیم بین ایده رهبران و خواست توده مردم و یا احساس آنها تعادلی ایجاد کنیم، یعنی همیشه موج احساسات به دلایلی غلبه کرده بر تدابیر، این را کمی توضیح بدهم؛ اساساً چرا مردم باید از انقلاب ناراحت باشند، آیا نمی شود از رسانه های رسمی توضیح داد که خود اختلاف حسنه است و روایت معروفی داریم که می فرماید: «اختلاف امتی رحمه» یکی از قوی ترین تئوری ها در تمام دنیا این است که بین شورایی که یکدست است دو سه تا شیطان در آن قرار دهید تا اینکه بتواند مخالف خوانی بکند تا ذهنها فعال شود، ایده ای در دنیا مطرح است که معتقدند که یک دانشگاه نباید تمام اعضای هیئت علمی آن فارغ التحصیل یک محل باشند، در این صورت همه آنها یک نفر می شوند و اثر چندانی ندارد، بنابراین شرط می کنند که هیئت علمی مثلاً در دانشگاه تهران، دو نفر از آن دانشگاه بگیرد دو نفر از دانشگاه شهید بهشتی، دو نفر از فارغ التحصیلان خارج از کشور و یکی دو نفر از فارغ التحصیلان مراکز مذهبی بگیرد، تا اینها بتوانند به یک نتیجه نسبتاً درستی برسند. بنابراین، من احساسم این هست که امام دارند اشاره می کنند به اینکه چرا باید احساساتی شد؟ و گفت که اختلاف دارد چکار می کند؟ این اختلافها چرا پیدا شده است؟ به قول شهید بهشتی ما باید بعضی وقت ها صادقانه اختلافهای همدیگر را علنی کنیم که در این صورت مردم هم یاد می گیرند که بپذیرند اختلافها یا نواقص یا مسائل دیگر اساساً هست، آن وقت این صداقت خودش اعتماد ایجاد می کند، یعنی پنهان کردن اختلافات زیر یک مفهوم پوشالی وحدت، اساساً چندان مطلوب نیست. جوامع باید بپذیرند که آدمها با یکدیگر اختلاف دارند، در عین حال بپذیرند که باید به صورت قانونمند و بر اساس قواعدی اختلافاتشان را به یک نظر مشترکی برسانند، اصلاً در ادبیات غربی هم همین طوری است واژه «پارلمان» از اینجا پیدا شد، پارلمان یعنی آدمها احساس می کردند با همدیگر اختلاف دارند و می دانستند که اختلافاتشان را هم نباید با جنگ حل کنند، یعنی تنها راه حل گفتگو است، و چون همه نمی توانستند در یک جایی گفتگو کنند، نمایندگانی می فرستادند، گفتگو کنند. اساس مجلس نیز پذیرش اختلاف است، یعنی اگر بگوییم مجلس عصاره ملت است، یعنی اساس مجلس پذیرش اختلاف است و در نظر گرفتن منافع همگان به رغم اختلافات. به این ترتیب در واقع تئوری حذف یا حصر به بهانه وحدت، به عده معدودی ختم می شود. تجربه هم نشان داده اگر گروهی را حذف کردند تا وحدت شکل بگیرد، از درون خود آن گروه چندین جریان پیدا خواهد شد. و باعث انشقاق می شود و آخرین نمونه هایش را ما بعد از تحولات سال ۱۳۸۸ داریم و حتی گروه انحرافی هم اگر حذف بشود، هیچ ضمانتی وجود ندارد آن بقیه دوامی داشته باشند. به این ترتیب اگر بتوانیم از سخن امام، به خصوص از مفهوم آن استفاده کنیم، در واقع خیلی هم نباید به وحدت بیندیشیم، ما باید به حجت بیندیشیم که چه چیزی، چه سخنی، برای ما حجت است و چه معیاری حجیت مشترک تولید می کند، ما باید به اینها فکر کنیم، مثل همین قضیه که امام می فرماید، در حوزه های علمیه اختلافات وجود داشته است و هرکس به یک مرجع مراجعه می کرده است. در ادبیات سیاسی، باید یک قانونی باشد، و ما باید یک معیاری داشته باشیم که به یک تصمیم مشترک برسیم که این تصمیم، به اختلافها، و نیز به راه حل ما مشروعیت بدهد، آدم احساس می کند که از ادبیات امام چنین چیزی هم قابل استنباط هست و شاید «زمان» به امام اجازه نداد که برخی از ایده های خودشان را بیان کنند.

منبع: جماران

. انتهای پیام /*