بعد از هماهنگی هستۀ سه نفره دانشجویان با موسوی خوئینی، دانشجویان دیگری نیز جهت همکاری دعوت شدند و هسته اصلی برنامه ریزی و طراحی عملیات شکل گرفت واز اوایل آبان ماه ۵۸ به طور مدام و مستمر جلسات برنامه ریزی و طراحی جزئیات عملیات تشکیل شد. به گفتۀ یکی از دانشجویان، با توجه به حساسیت موضوع، سعی می کردیم جلسات به طور کاملاً سرّی و در جاهای مختلف تشکیل شود چون اگر طرح ما لو می رفت از دوطرف تهدید می شدیم. یکی اینکه اگر گروههایی مثل منافقین یا چریکهایی فدایی از طرح، با خبر می شدند با توجه به انسجام و سازماندهی ای که داشتند زودتر از ما به اقدام مشابهی دست می زدند و ابتکار عمل را در دست می گرفتند. در طرف دیگر هم دولت موقت بود که با توجه به حساسیتی که در رابطه با امریکا داشت و اینکه به لحاظ قانونی هم مسئول امنیت سفارتخانه های خارجی بود اگر متوجه می شد بشدت برخورد می کرد، به همین دلیل تلاش می کردیم که جلسات به شکل کاملاً مخفیانه ای تشکیل شود.[۱] به گفتۀ وی در جلسۀ اول روی انگیزۀ کار بحث مفصلی شد و بعد طرح اولیه ای مطرح شد که بر اساس آن قرار شد که ابتدا جمعی از دانشجویان داخل سفارت امریکا شوند و کارکنان سفارت را به گروگان بگیرند و حدود ۴۸ تا ۷۲ ساعت در آنجا بمانند و بعد از آنکه صدای اعتراضشان به همه جا رسید، گروگانها را آزاد و سفارت را ترک کنند. در این جلسه همچنین پیش بینی شد که حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ دانشجو برای این کار بسیج شوند. این درحالی بود که تا آن زمان تنها ۱۱ نفر از طرح عملیات مطلع بودند.[۲] در این جلسه همچنین عنوان «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» برای دانشجویان تعیین گردید که هدف از آن تأکید بر استقلال گروه مذکور از احزاب سیاسی بود.[۳]

یکی از اعضای اصلی طراح عملیات و مسئول اجرای آن در مورد نحوه آماده شدن برای عملیات می افزاید:

من به همراه دونفر از طریق هتلی که مقابل لانۀ جاسوسی بود ساختمان سفارت را شناسایی کردیم. رفت و آمدها زیر نظر گرفته شد ابعاد محل، با کیلومترشمار موتور اندازه گیری شد و ساختمانهای اصلی، درهای اصلی و فرعی و محل پارک ماشینهای سفارت شناسایی شد. بعد از شناسایی، نظرات خود را با جمع در میان گذاشتیم و گفتیم با روشهای خشن معلوم نیست بتوانیم به داخل آن نفوذ کنیم چون نمی دانیم امریکاییها از چه امکاناتی بر خوردار هستند. آنچه مسلّم است در داخل ساختمان تفنگدار هست. آنها پشت پنجره های می ایستند و دفاع می کنند ما نمی خواهیم خودکشی کنیم. لذا طرح آسانتری مطرح شد که بر اساس آن به بهانۀ تظاهرات روز ۱۳ آبان از مقابل سفارت عبور می کنیم وقتی جمعیت از جلو در سفارت ردّ شد حساسیت پلیس برطرف می شود و تصور می کند که جمعیت کاری با سفارت ندارند در آن لحظه با دستوری که یک نفر می دهد دانشجویان به سمت در سفارت حمله می کنند و وارد محوطه سفارت می شوند. در داخل هم جعمیت به دوگروه تقسیم می شوند. یک گروه به سمت ساختمانهای اطراف محوطه می رود و یک گروه هم ساختمان اصلی را محاصره می کنند. همه حرفمان هم با امریکاییها این است که ما کاری با شما نداریم و برای اینکه حساسیتشان تحریک نشود و تیراندازی نکنند یا کارهای خشنی انجام ندهند، تأکید می کنیم که فقط می خواهیم در داخل ساختمان یک تحصن موقت داشته باشیم و برویم بدین ترتیب به آنها نزدیک می شویم و اگر توانستیم به داخل ساختمان نفوذ کنیم آنها را به گروگان می گیریم و زمان معینی که بین ۴۸ تا ۷۲ ساعت بود در آنجا می مانیم و بعد آنجا را ترک می کنیم. براساس این طرح سازماندهی نیروها از روز ۱۱ آبان آغاز شد.[۴] 

قرار بر این شد که از هر دانشگاهی بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر از دانشجویان شناخته شده و مورد اطمینان، دعوت و انتخاب شوند. برای دعوت افراد هم تنها دو سؤال از آنها می شد:

۱ـ آیا می توانید ۴۸ ساعت بیرون از خانه یا خوابگاه باشید؟ ۲ـ آیا با انجام یک کار اعتراضی علیه امریکا موافق هستید؟

اگر جواب منفی می دادند، به آنها گفته می شد که حق صحبت کردن با هیچ کس دیگری دراین باره را ندارند و اگر پاسخ مثبت بود، می گفتیم فردا ساعت ۸ صبح درفلان نقطه دانشگاه برای شرکت در جلسه توجیهی حاضر شوند. در هر دانشگاه ۴ نفر، مسئول محاسبه و گزینش افراد بودند. در نهایت جمعی از دانشجویان (مرد و زن) انتخاب شدند. صبح روز سیزدهم آبان، جلسات در دانشگاهها تشکیل شد. اعضای شورا در هر دانشگاه مسئول توجیه افراد خودشان بودند. بعد افراد طبق برنامه ای که معین شده بود، سازماندهی شدند. گروهی که نگهبانی در داخل سفارت را برعهده داشتند کارت مخصوص نگهبانی داشتند، افرادی که قرار بود روی اسناد کار کنند، کارت مخصوص اسناد داشتند و افرادی هم که مسئول نگهداری از گروگانها بودند هم کارتهای مخصوص داشتند. پس از توزیع کارتها و تقسیم کار، نقشۀ لانه جاسوسی روی تخته کشیده شد و جزئیات عملیات را برای افراد تشریح کردیم. همه توجیه شدند که می آیند در تقاطع خیابان طالقانی و خیابان بهار جمع می شوند و از آنجا تظاهرات به سمت سفارت آغاز می شود.

یکی از خانمها مسئول شده بود که قیچی آهن بُر را بر زیر چادرش حمل کند و تا نزدیکی قفل در اصلی سفارت بیاورد و به یکی از دانشجویان تحویل دهد و بعد از بریدن قفل و باز شدن، بقیه افراد وارد محوطه شوند. هرکسی یک کارت داشت که سازمانش را معلوم می کرد و یک بازوبند که علامت مشخصه نیروها بود. همه موظف بودند بعد از بسته شدن درب سفارت عکس امام را به گردن بیندازند و بازوبندها را ببندند. بدین ترتیب افراد غریبه شناسایی می شدند و هرکس بازوبند و عکس نداشت، بازداشت می شد. و بر این اساس، در ساعت ۳۰:۱۰ دقیقه صبح روز سیزدهم آبان ماه ۵۸، قریب ۵۰۰ دانشجوی سازماندهی شده در تقاطع خیابانهای طالقانی و بهار گرد هم آمده و به سوی سفارت امریکا به حرکت در آمدند. به گفتۀ مسئول عملیات، هنگامی که صف تظاهرکنندگان به پنجاه متری در سفارت رسید دستور حمله از بلندگو صادر شد و چهارنفر که از قبل توجیه شده بودند با قیچی آهن بر قفل و زنجیر را بریدند و عده ای از نرده ها بالا رفتند و به این وسیله نیروها وارد سفارت شدند شرح ماجرا توسط مسئول عملیات بدین شرح گزارش شده است:

وقتی احساس کردیم همه دوستان وارد شده اند، با زنجیر و قفلی که از قبل خریده بودیم در را از داخل بستیم. درهمان هنگام یک تیم مأمور شد که قفل همه درها را دوبله کند یعنی هرجا قفل و زنجیری وجود داشت، خودمان هم قفل و زنجیری روی آن زدیم تا امریکاییها امکان خروج از محوطه و جا به جایی در درون آنجا را نداشته باشد. یک تیم دیگر نیز به بالای دیوارهای سفارت رفتند تا کسی توانایی فرار پیدا نکند. بخش اصلی دانشجویان هم به سمت ساختمان اصلی سفارت که آن را ساختمان مرکزی قرار داده بودیم، هجوم آوردند و آن را محاصر کردند. دوستان به صورت منضبط کار خودشان را انجام می دادند. هر اکیپی یک نفر مسئول داشت که مأمور بود کارهای مقرر را با افرادش انجام دهد. در آن هنگام تلاش اصلی ما، یافتن راهی برای نفوذ به ساختمان بود. مسئولان سفارت در حال تماس با امریکا و کسب تکلیف از مقامات مافوق و بقیه در تلاش بودند تا در اسرع وقت اسناد و مدارک طبقه بندی شده را به وسیله دستگاههای مخصوص از بین ببرند. آنچه در آن شرایط به نظر ما می رسد این بود که بتوانیم با امریکاییها تماس برقرار کنیم تا به نحوی زمینه برای نفوذ به ساختمان فراهم شود. دوستی که نقش مترجم را برعهده داشت از پشت یکی از پنجره ها با زبان انگلیسی با آنها شروع به صحبت کرد و گفت که ما کاری با شما نداریم و هدف دانشجویان این است که مدت کوتاهی در داخل ساختمان تحصن کنند و از آنها خواست در را باز کنند. در عین حال عده ای مشغول پیدا کردن راه نفوذ برای ورود به ساختمان بودند. ساختمان مرکزی به وسیله دوربینهای مدار بسته کنترل می شد به همین دلیل، ما به روی دیوارها رفتیم و دوربین ها را به سمت آسمان چرخاندیم تا امریکاییها روی ما نظارت و کنترل نداشته باشند. درها مختلف را چک کردیم اما هیچ منفذی برای ورود وجود نداشت. سرانجام پس از مدتی، رئیس تفنگدارهای مستقر در سفارت، آمادگی خودش را برای مذاکره با ما اعلام کرد. فرد میانسالی بود حدوداً ۳۵ تا ۴۰ ساله با موهای بور و یک بی سیم دستی. دوستان من را صدا کردند که ما این فرد را گرفته ایم ولی او می گوید فقط با مسئول شما صحبت می کنیم. من به او گفتم که ما بحثی با شما نداریم، فقط می خواهیم بیاییم داخل ساختمان، ۴۸ ساعت آنجا تحصن می کنیم و بعد هم می رویم هیچ کاری هم با شما نداریم. همه شما ایمن هستنید و بدین ترتیب سعی کردم او را آرام و راضی کنم. ابتدا امتناع کرد اما من به او تأکید کردم که به همکارانت بگو درها را باز کنند و گرنه مجبور می شویم با زور این کار را انجام دهیم. و اگر در این میان درگیری و تیراندازی رخ دهد و یکی از افراد ما کشته شود، ما کشته هایمان را بیرون می بریم و به مردم می گوییم که شما دانشجویان را کشته اید و در آن صورت مردم دیگر به شما رحم نخواهند کرد و اینجا را با خاک یکسان می کنند. توصیه من به شما این است که با زبان خوش تسلیم شوید. دستهای او را بستیم و به لب پنجره بردیم تا حرفهای ما را به افراد داخل ساختمان منتقل کند. اما صحبتهای او با امریکاییها بی نتیجه بود و این تنها زمان بود که به ضرر ما از دست می رفت. به همین خاطر تصمیم گرفتیم با زور به داخل ساختمان نفوذ کنیم. پنجره های ساختمان نرده های فولادی داشتند که با پیچهای بلندی به دیوار بسته شده بودند. یکی از پنجره های زیر زمین را انتخاب کردیم تا به هر نحو ممکن نرده های آن را بکنیم. حدود ۲۰ تا ۳۰ نفر از دوستان به میله های آن پنجره آویزان شدند و درحالی که پاها به دیوار و دستها به پنجره بود، یا علی یا علی می گفتند تا اینکه بالاخره میله های پنجره کنده شد. ۳۰ نفر را انتخاب کردم تا با رئیس تفنگدارانی که به گروگان گرفته و چشمها و دستهایشان را بسته بودیم از پنجره وارد ساختمان شویم. قرار شد ۴ نفر همراه من با گروگان در جلو حرکت کنیم و بقیه برای حمایت پشت سر ما باشند. وقتی از پنجره به داخل پریدیم، وضع به هم ریخته ای در برابرمان بود. یکی از امریکاییها با تفنگ به طرف ما نشانه رفته بود و آرام آرام به سمت عقب حرکت می کرد. رئیس تفنگدارهای امریکایی هم به طور وحشت زده ای به همکارانش می گفت که شلیک نکنند. ما همان طور پیش رفتیم تا توانستیم زیرزمین ساختمان را کامل اشغال کنیم. برای اشغال طبقات بالای ساختمان هم از همین روش استفاده کردیم. بعد از کمی مذاکره و تهدید کسانی که در طبقۀ بالا بودند و درها را بسته بودند و اینکه اگر به ما اجازۀ ورود ندهید، همگی کشته خواهید شد، بالاخره درها را باز کردند و در حالی که دستهایشان را روی سرشان گذاشته بودند، یکی یکی بیرون آمدند. هر کس که بیرون می آمد تحویل دونفر می دادیم تا از آنجا منتقل شوند. بدین ترتیب، طبقۀ اول تخلیه شد و ما شروع به گشتن ساختمان کردیم. در نگاه اول، چیز به درد به خوری پیدا نکردیم. فقط مقداری فشنگ و چند کُلت کمری بود که به دوستی که مسئول ثبت و نگهداری وسایل بود تحویل شد. وضعیت برایمان مشکوک بود. ما دنبال اسناد و مدارک محرمانه ای می گشتیم که بتواند ماهیت عمل امریکاییها را در سفارت بخوبی نشان بدهد. در انتهای یکی از راهروها با یک دیوار فولادی برخورد کردیم که خیلی مشکوک بود و به نظر می رسید نه یک دیوار، بلکه یک درمخصوصی است که احتمالاً پشت آن محوطۀ دیگری وجود دارد. صداهای خفیفی هم از آن سوی دیوار به گوش می رسید که بعدها فهمیدیم صدای دستگاه خردکن اسناد بوده است. یک از گروگانها را که در بازجوییها فهمیده بودیم توانایی بازکردن قفلهای رمزدار را دارد به کنار آن دیوار آوردیم و گفتیم باید اینجا را باز کنی. اول امتناع می کرد. بالاخره با اصرار زیاد آن در فولادی را که به شیوه خاصی رمزگذاری شده بود، باز کرد. وقتی وارد آن محوطه شدیم دیدیم آنجا دنیایی از میکروفیلم و میکروفیش و انواع وسایل انهدام اسناد و مدارک محرمانه هستند. بلافاصله همه را بازداشت و دستگاهها را خاموش کردیم. بدین ترتیب توانستیم به بخشی از اسناد دست پیدا کنیم. در حالی که بخش قابل توجهی هم از بین رفته بود. حدود ساعت ۵/۱ بعد از ظهر، ما کل ساختمان را اشغال کرده بودیم.[۵]

[۱] . ستوده، امیررضا و حمید کاویانی؛ بحران ۴۴۴ روزه در تهران؛ ص ۹۰.

[۲] . همان؛ ص ۹۱ – ۹۲.

[۳] . ابتکار، معصومه؛ تسخیر؛ ص ۸۰.

[۴] . همان؛ ص ۹۲ – ۹۳.

[۵] . ستوده، امیررضا و حمید کاویانی؛ بحران ۴۴۴ روزه در تهران؛ ص ۹۸ – ۱۰۲.

منبع: (تحولات سیاسی اجتماعی در جمهوری اسلامی ایران؛ یحیی فوزی)

. انتهای پیام /*