نویسنده: حسن رضایی مهر

چکیده

آنچه در ذیل می آید نگاهی به زوایای مختلف احیای تفکر دینی در مکتب امام خمینی رحمه الله است. سلوک و روش ایشان در احیای اندیشه اسلامی برگرفته از سنت و روش پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در صدر اسلام یعنی انعکاس شیوه رفتاری او و نیز تأسی از رویه اهل بیت علیهم السلام بود. از مهمترین ویژگیهای نهضت بزرگ احیاگری امام خمینی رحمه الله تشخیص موانع و تحریفات عارض بر دین و جامعه دینی و ارائه راهکارهای جدی و اهتمام در اجرای آنها بود. بازسازی تفکر دینی از ناحیه ایشان در دو حوزه نظری و عملی صورت پذیرفت. بعضی از مؤلفه های این بازسازی در عرصه نظری احیای قلمرو دین از حیث جامعیت آن نسبت به تمامی شؤونات دنیوی و اخروی انسان و مبارزه با سکولاریزم است. تشکیل حکومت اسلامی، احیای حج ابراهیمی و نماز جمعه نمونه هایی از این بازسازی در حوزه عملی است.

حـسن رضائی مهر

چکیده:

آنچه در ذیل می آید نگاهی به زوایای مختلف احیای تفکر دیـنی در مـکتب امـام خمینی رحمه الله است. سلوک و روش ایشان در احیای اندیشه اسلامی برگرفته از سنت و روش پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در صدر اسـلام یعنی انعکاس شیوه رفتاری او و نیز تأسی از رویه اهل بیت علیهم السلام بود. از مهمترین ویـژگیهای نهضت بزرگ احیاگری امـام خـمینی رحمه الله تشخیص موانع و تحریفات عارض بر دین و جامعه دینی و ارائه راهکارهای جدی و اهتمام در اجرای آنها بود. بازسازی تفکر دینی از ناحیه ایشان در دو حوزه نظری و عملی صورت پذیرفت. بعضی از مؤلفه های این بازسازی در عرصه نـظری احیای قلمرو دین از حیث جامعیت آن نسبت به تمامی شؤونات دنیوی و اخروی انسان و مبارزه با سکولاریزم است. تشکیل حکومت اسلامی، احیای حج ابراهیمی و نماز جمعه نمونه هایی از این بازسازی در حوزه عملی است.

بـازسازی و احـیای تفکر دینی، یکی از مقوله هایی است که از گذشته های دور، مورد توجه احیاگران دینی بوده و هست. این مقوله از حیث غایتی که دنبال می کند، امری شریف و ستودنی است؛ چرا که در پی صیانت از دین و دینداری در جـوامع دیـنی است؛ یعنی از آن جا که احیاگری دینی در پی کالبد شکافی دین از حیث شناخت و رفع چالش ها و موانعی است که رشد و بالندگی دین را به مخاطره می اندازد و در واقع حفظ و بازسازی دین را در مقطعی که دچـار آسـیبها و تحریف هایی در عرصه نظری و عملی می گردد، به عهده دارد، از توجه خاص شرع مقدس برخوردار بوده و امری ضروری می نماید.

با یک نگاه تاریخ گرایانه به گذشته درمی یابیم که تاریخ، معرِّف افراد بـزرگی اسـت کـه در برهه های مختلف بـه احـیای تـفکر دینی پرداخته اند. و به گواهی تاریخ، بدون تردید موفقترین احیاگر مسلمان دوره معاصر، بنیانگذار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی رحمه الله است. نـوشته حـاضر بـه اصول و مبانی احیای تفکر دینی از نظرگاه این بـزرگ مـرد الهی می پردازد، اما قبل از پرداختن به این مهم، توجه به نکاتی ضروری است.

۱ـ فرق اصلاح و احیا: از آن جا کـه دو اصـطلاح مـذکور از حیث بار معنایی، در جهت یاری رساندن به دین و تفکر دیـنی مشترکند، توجه به وجه تمایز آنها به منظور عدم القای در مغالطه، امری بجا و تبیین ماهوی هر یک از آنـها خـالی از فـایده نخواهد بود.

اصلاح: عموماً اصلاح و اصلاح طلبی در عرف متداول سیاسی و اجتماعی را مـی توان: «هـواداری از سیاست تغییر زندگی اجتماعی یا اقتصادی و یا سیاسی اما با روشهای ملایم و بدون شتاب» (۱) دانست. امـروزه وقـتی مـی گویند اصلاح، یعنی سامان دادنهای آرام و تدریجی غیربنیادی (۲) و اصلاح در عرف سیاسی نیز ایـجاد و تـغییرات در بـخش هایی از یک نظام است، البته با تحفظ بر ساختار اساسی و اصلی آن. نکته قابل توجه آن اسـت کـه اصـولاً اصلاح در دین، معقول نیست بلکه آنچه متصور است اصلاح در اندیشه دینی است و اصلاح در انـدیشه دیـنی «زمانی معنا خواهد داشت که جهت اصلی دین در اندیشه دینی محفوظ باشد. انـدیشمند دیـنی، روح و جـان دین و سمتگیری دین را به خوبی دریافته باشد، اما در لابه لای مجموعه عقاید و باورهای دینی اش، مـواردی بـر خطا می رود. و مصلح اندیشه دینی آن کسی است که می کوشد تا این موارد خـطا را بـه صـلاح و صواب مبدل سازد. اگر ناراستیهایی در جای جای اعتقادات دینی یک دیندار مشاهده شد و در حالی کـه سـمت و سوی اندیشه دینی بر صواب باشد، این جا، جای اصلاح اندیشه دیـنی اسـت.» (۳)

احـیا: احیا به معنای زنده کردن است. اماته نقطه مقابل آن است، پس احیا زنده کردن چیزی اسـت کـه از بـین رفته است. آیات و روایات عدیده ای، احیا را جان دادن به کالبد بی جـان و روح بـخشیدن به موجود بی روح دانسته اند «و الله انزل من السماء ماء فاحیا به الارض بعد موتها» (۴) احیا برای کالبد بـی جـان ضرورت دارد و عدم تحقق آن مستلزم محقق نشدن آن موجود بی جان است و یا این کـه مـوجودی که رو به زوال اسـت در صورت عدم احیا، از بین مـی رود؛ یـعنی همان طـور کـه اگـر روح در کالبد بی جان جاری نشود، آن کـالبد ذی روح نمی گردد، عدم احیای آن نیز با از بین رفتن آن، مساوق خواهد بود. از طرفی احـیا از امـور اضافیه است؛ یعنی بدون تصور طـرف و متعلَّق، تصور معقول نـدارد. تـعلق احیا به هر امری نـیز مـمکن است؛ از جمله به دین و تفکر دینی، اما هرگاه متعلق آن، دین باشد نمی توان بـه ظـاهر معنای احیا تمسک کرد؛ چـرا کـه مـتعلق احیا از این خـصوصیت جـدا نیست که هم مـی تواند بـمیرد و هم زنده شود و هرگاه دین متعلق احیا قرار گیرد، لازمه آن تصور از بین رفتن دیـن اسـت در حالی که دین از بین رفتنی نـیست و مـردن دین تـصور مـعقول و مـثبت ندارد.

پس می توان گفت:

«مـنظور از احیا یا بیداری به طور عموم، توجه کردن به جنبه هایی است که دچار غفلت یـا فـراموشی شده اند؛ برای مثال یک مکتب فـکری [را در نـظر بـگیرید کـه] در بـعضی جنبه ها مورد تـوجه اسـت در حالی که جنبه های دیگر آن به طور کلی به دست فراموشی سپرده شده که در نتیجه آن پوششی از غـفلت و فـراموشی، آن مـکتب را در بر می گیرد. شخصیت هایی که منجی جوامع انـسانی هـستند، جـنبه های فـراموش شـده یـک مکتب فکری را احیا کرده و شکلی جدید به آن می بخشند و به جامعه مرده خود، روح تازه ای اعطا می کنند. از این روی موضوع احیای دینی، تلقی و برداشتهای غلط از دین و آموزه های دینی است کـه در این صورت وظیفه احیاگر دینی، ازاله ابهام و تصحیح برداشتهای ناصواب و نیز زدودن غبار انحراف از ساحت دین است.

احیاگری در صلاحیت کیست؟

اصولاً واگذاری امور تخصصی به عنصر غیر متخصص، امری است غیر معقول کـه پیـامدهای جبران ناپذیری را به دنبال دارد. نه تنها آن امر به سر منزل مقصود نمی رسد بلکه چنین گزینشی موجب انحراف و تباهی آن می گردد. احیاگری نیز از این مقوله مستثنی نیست. درک صحیح اصول و مـبانی دیـن، آشنایی کامل به موقعیت زمانی و مکانی احکام، و نیز شبهات و بدعتهای زمانه که بر ساحت دین وارد می شود، قدرت تشخیص حقیقت از باطل، از شرایط احیاگری دیـنی اسـت. احیاگر دینی، زمانی می تواند غـبار تـحریف را از چهره دین بزداید که به این اصول مسلم متصف باشد و در آن صورت نه تنها احیاگری او امری ممدوح بلکه واجب خواهد بود. حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«اذا ظهرت البدع فی امتی لیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعـنة الله.» (۵)

اگـر در امت من بدعتها ظاهر شوند، بر عالم لازم است که علم خود را آشکار سازد که اگر چنین نکند لعنت خدا بر او باد.

و در روایتی دیگر در خصوص عالمی که به احیای دین نـپردازد آمـده است کـه متعفن ترین بو را در جهنم خواهد داشت و تمام جنبندگان او را لعنت می کنند. (۶)

آغاز احیاگری دینی در اسلام

از آن جا که احیا در مـقابل اماته است، پس از هر اماته ای باید در انتظار احیا و تحقق آن بود. بدیهی اسـت ادیـان الهـی در طول دوره های خود، از کینه توزی دشمنان در امان نبوده اند. از این رو در تشعشع و نورافشانیشان دچار قبض و بسط هایی می شدند و گاهی به سـبب دسـیسه های دین ستیزان، حقایق دینی بر خداپرستان مخفی می گردید. و همین امر اعتقاد به احـیاگری تـمام انـبیا را تصحیح می سازد. و در خصوص احیاگری دینی در اسلام باید گفت:

«گذشته احیا، گذشته بسیار غم انگیز و دردناکی اسـت؛ چرا که گمراهان از همان ابتدای بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله فعالیتهای وسیع و گسترده ای را شـروع کردند و در اولین فرصت بـعد از رحـلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله دین را جدای از سیاست قلمداد کردند. آنها اسلام را در حد پرستش و عبادت محدود کرده بودند. این روند همچنان ادامه داشت تا این که در زمان بنی امیه و بنی عباس روشهای دیـگری را برگزیدند. ممنوع کردن نقل احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و احادیث مربوط به فضائل خاندان رسالت، اشاعه احادیث جعلی و ساختگی، توهین و گستاخی به حضرت علی علیه السلام، اذیت و آزار ائمه علیهم السلام، قتل عام مسلمانان، ترویج عـقاید یـهود و نصارا و به فراموشی سپردن سیرت نبوت از جمله عواملی بودند که حقایق دینی را محو و یا کمرنگ کردند.[از این رو می توان گفت] احیای دین از زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله شروع شد و تا زمانهای مـختلف ادامـه داشت.» (۷)

در چنین موقعیتهای غمباری، احیای دین و فرهنگ دینی، امری لازم و واجب بود و این امر نه تنها از زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله انجام گرفت بلکه ائمه علیهم السلام و پس از آنها علما و فقهای دینی نیز، امـر احـیای دین را در رأس امور قرار دادند. در قرون اخیر، امر احیاگری توسط افرادی از قبیل سید جمال الدین اسدآبادی، شهید آیـت الله مـدرس، سـید قطب، شهید مطهری و... و بالاخره حضرت امام خمینی رحـمه الله بـه اوج خود رسید. «عماد بزی» که نویسنده ای از کشور استرالیاست، می نویسد:

«عظیمترین و موفقترین احیاگر مسلمان دوره معاصر، بی شک امام خمینی رحـمه الله اسـت کـه با اعلان دوره ای جدید، سیر تاریخ را تغییر داد و با فرستادن نـیروهای جدید به میدان انقلاب، تغییرات عمیقی بوجود آورد که عمق آنها را نسلهای آینده بهتر درک خواهند کرد.» (۸)

امام خمینی و شـیوه احـیای تـفکر دینی

چنان که از سلوک و عملکرد امام خمینی رحمه الله مشهود است، شـیوه ایـشان در احیای اندیشه اسلامی، شیوه حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله بوده است؛ یعنی انعکاس همان شیوه رفتاری پیـامبر صـلی الله علیه و آله در صـدر اسلام و نیز ادامه طریق و روش اهل بیت علیهم السلام. مهمترین ویژگی نهضت احـیاگری امـام خـمینی رحمه الله در تشخیص موانع و تحریفات و انحرافات عارض بر دین و جامعه دینی و سپس ارائه راهکارهای جدّی و اهـتمام در اجـرای آنـها بود؛ چرا که احیای حقایق دینی بر شناخت دقیق موانع و آسیبهای موجود در راه احیای فـرهنگ دیـنی متوقف است که چنین امری با توجه به جامعیت حضرت ایشان، به شـکل بـایسته و شـایسته ای به وقوع پیوست. اکنون به بعضی از این موانع اشاره می شود:

۱ـ عدم احساس استقلال مـلتها و خـودباختگی آنها در برابر بیگانگان

از سویی سلطه فراگیر فرهنگ غرب و شرق بر جوامع اسلامی و بـاوراندن ایـن مـطلب که چنین جوامعی بدون اتکای بر فرهنگ غربی و شرقی نمی توانند به حیات خود ادامه دهـند و از طـرفی، تأثیرپذیری برخی از روشنفکران داخلی از فرهنگهای بیگانه، این باور را در آنها بوجود آورد که بـا عـدم اتـکا بر قدرتهای اجنبی، نمی توانند زنده باشند و یا حق حیات برای آنها ثابت نیست. و چنین تـفکری بـاعث جـایگزینی فرهنگ بیگانه به جای فرهنگ دینی و نقطه انحراف از اسلام ناب محمدی صـلی الله علیه و آله گـردید. امام خمینی رحمه الله در این زمینه می فرمایند:

«یکی از مصیبتهای مهمی که برای ملت بار آوردند این کـه مـلت را نسبت به خودشان هم بدبین کردند. بـه ایـن مـعنا که ما اگر یک مریض پیدا کـنیم در تـهران،... می گویند که این جا نمی شود، بروید به انگلستان، بروید به پاریس، این مـطلبی اسـت که از دست آنها برای مـا پیـدا شده اسـت؛ یـعنی مـا خودمان را باختیم در مقابل آنها.» (۹)

و بر ایـن مـسأله گوشزد می کنند که:

«آن خودباختگیهایی را که دولت سابق و دولتهای سابق داشتند و چَشم گو بودند.... آنـها دیـگر نباید باشد.» (۱۰)

و در پیام خود به زائران بیت الله الحرام فرمودند:

«بـه خـود آیید و شخصیت اسلامی خود را بـیابید؛ زیـر بار ظلم نروید و هشیارانه نقشه های شوم جهانخواران بین المللی را که در رأس آنها آمریکا اسـت، افـشا کنید.» (۱۱)

۲ـ ایجاد اختلاف در جوامع مـسلمین تـوسط قـدرتهای بیگانه

قدرت عـظیم مـسلمانان که حاصل گسترش فـراگیر اسـلام در جهان خصوصا مغرب زمین بود و نیز ناسازگاری این پدیده مبارک با مذاق قدرتهای بـیگانه و اسـتعمارگر، آنان را بر آن داشت تا در راستای تـضعیف و انـحلال این قـدرت بـزرگ و نـیز به منظور جلوگیری از تـوسعه روزافزون اسلام، به ایجاد اختلاف در جوامع مسلمین بپردازند و با ترویج فرقه گرایی و ایجاد درگیریهای مقطعی و قـومی ـ قبیله ای، مـسلمانان را به خود مشغول کرده تا در سـایه ایـن تـرفند اسـتعماری، هـم قدرت عظیم و یـکپارچه آنـان را از بین ببرند و هم به مقاصد شوم خود و غصب سرزمینها و منابع مسلمین برسند؛ چرا که تنها راه انـحلال قـدرت و عـزت جوامع مسلمان را بر هم ریختن وفاق و وحـدت کـلمه آنـها مـی دانستند. حـضرت امـام خمینی رحمه الله با تشخیص این توطئه در جای جای پیامها و سخنرانیهای خود، نسبت به این امر هشدار داده است. به یک نمونه دقت کنید:

«آمریکا و شوروی برای تضعیف اسـلام و دولتهای اسلامی، مشغول فعالیت از قبیل تفرقه افکنی و ایجاد تشنجات داخلی به دست عمّال مزدور یا فریب خورده و برافروختن جنگ بین کشورهای اسلامی و مستضعف جهان هستند.» (۱۲)

۳ـ تحجّرگرایی و مقدس مآبی و عدم درک مقتضیات زمان و مکان

یکی از معضلات عمده در باب احیای دین و اندیشه اسلامی، وجود تحجرگرایان و مقدس نماهای وابسته اسـت. امـام خمینی رحمه الله در گوشزد کردن خطر این افراد برای دین و نظام این چنین می فرمایند:

«امروز عده ای با ژست مقدس مآبی چنان تیشه به ریـشه دیـن و انقلاب و نظام می زنند که گـویی وظـیفه ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست. طلاّب عزیز، لحظه ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند. اینها مـروج اسـلام آمریکایی اند و دشمن رسول الله.» (۱۳)

۴ـ بـرداشتهای انـحرافی از بعضی روایات

یکی دیگر از موانع احیای تفکر دینی، وجود برخی روایات و یا استنباطها و برداشتهای نادرست از روایاتی است که در منابع اسلامی آمده است؛ از جمله، روایاتی که پرچمداران قیامها را، طاغوت معرفی کـرده (۱۴) و یـا قیامهای قبل از ظهور حجت را شکست خورده تلقّی می کند، (۱۵) در حالی که تمسک به چنین اخباری از جهاتی ممنوع است؛ چرا که برخی از آنها جعلی و برخی هم به موضوع و حادثه شخصی مربوط اسـت. بـعضی از روی تقیه صـادر شده و قسمتی هم از برداشتهای غلط ناشی بوده است. علاوه بر این، تمسک به چنین روایاتی با ادله قـطعی عقلی و نقلی سازگاری ندارد؛ چرا که آیات و روایات زیادی مثلاً دربـاره امـر بـه معروف و نهی از منکر، مبارزه و جهاد با دشمن و عدم پذیرش ظلم و... وارد شده است، که با مفاد آن روایات در تـعارض اسـت.

در هر حال این هم یکی از چالشهای موجود بوده است که حضرت امام خـمینی رحـمه الله بـارها در مقابل آن موضع گیری کرده اند. ایشان در این خصوص می فرمایند:

«ممکن است فراوان، روایت را نشان بدهند کـه [بوسیله] عمّال ظلمه و آخوندهای درباری در تعریف و تمجید سلاطین جعل شده است. به طـوری که ملاحظه می کنید بـا دو روایـت ضعیف چه بساطی راه انداخته اند و آن را در مقابل قرآن قرار داده اند. قرآنی که جدّیت دارد [که] بر ضد سلاطین قیام کنید و موسی را به قیام علیه سلاطین وا می دارد.» (۱۶)

و در خصوص عدم لزوم تمهید و تحصیل مقدمات جهت ظهور حضرت حجت علیه السلام که عقیده بعضی افراد غافل است، می فرمایند:

«نـظر بـعضی عامی های منحرف آن است که برای ظهور آن بزرگوار باید کوشش در تحقق کفر و ظلم کرد تا عالم را ظلم فرا گیرد و مقدمات ظهور فراهم شود، فانّا لله و انا الیه راجعون.» (۱۷)

۵ـ استظهار ناقص از حـکومت حـقّه اسلامی

برخی عقیده دارند تشکیل حکومت اسلامی تنها وظیفه امام معصوم علیه السلام است و هر حکومتی جز حکومت معصوم علیه السلام ناحق است. یکی از طرفداران این نظریه می گوید:

«شما آن مـصداق حـاکم اسلامی را نشان بدهید، آنی که معصوم از گناه باشد. آنی که از هوا و هوس و حبّ ریاست و... به هیچ وجه در او اثر نکند، نشان بدهید، او بیاید میدان، جلو بیفتد، ملت می افتد به پایـش»

حـضرت امـام راحل رحمه الله در پاسخ به ایـن نـوع تـفکر می فرمایند:

«اعتقاد به چنین مطالبی یا اظهار آنها، بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است... هر که اظهار کند که تـشکیل حـکومت اسـلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام شده و جـامعیت احـکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است.» (۱۸)

۶ـ جدایی دین از سیاست

یکی دیگر از عوامل انحراف و سقوط مسلمین از قدرت، تلقی جـدا بـودن دیـن از سیاست و نیز ترویج آن است. لازم به ذکر است که ریشه چـنین تفکری به پایان قرون وسطی در اروپا بر می گردد و پیدایش این تفکر در اروپا به منظور تقلیل و یا از بین بردن قدرت کـلیسا و نـیز فـلسفه «اسکولاستیک» حاکم بر آن بود. بدیهی است وارد کردن چنین تفکری در فرهنگ اسـلامی سـزاوار نبوده و امری نابخردانه است. قیاس اسلام با مسیحیت موجود از جهاتی مع الفارق است: الف) رویکرد کلیسای سـنتی در تـبیین جـهان و شکوفایی علم، متحجرانه بود در حالی که چنین رویکردی مطرود اسلام است. و با شکوفایی علم، مخالف نبوده است بلکه در تعالی آن کوشیده و در موقعیتهای مـتعدد مـشوّق عـالمان بوده است. ب) سیره و سنت عملی کلیسا، پرداختن به حوزه اخلاق و غفلت از حوزه های دیگر بـود. تـفکیک کار حکومت از کار خدا و دین و به عبارتی جدا انگاری نهاد دین از نهاد سـیاست بـه صـراحت در گفتار کشیشان مطرح بوده است. مارسل بوازار می نویسد:

«در مسیحیت قرون وسطا، کشیشان به پیروان خـود تـوصیه می کردند که به تزکیه و زهد و عبادت مشغول باشند و برنامه و روشی برای فـعالیتهای اجـتماعی و مـشارکت مردم در کارها ارائه نمی کردند.» (۱۹) در حالی که اسلام چنین رویکردی را نپذیرفته و برای تمام شئونات فردی و اجتماعی دنـیوی و اخـروی انـسان برنامه ارائه کرده است.(۲۰).

متأسفانه جوامع مسلمین از خطر این نوع تفکر در امـان نـماند و بعضی از عمّال حکومتهای مسلمین و نیز بعضی از روشنفکران وابسته، به ترویج و اشاعه این تفکر نامیمون در جوامع اسـلامی پرداخـتند و اثرات نامطلوب آن هم بر این جوامع و جامعه اسلامی ایران، هویدا گـردید و ایـن خود، موجب وارد آمدن ضربه سنگینی بر پیـکره قـدرت سـیاسی اسلام گردید. و این بود که امام خـمینی رحـمه الله به مبارزه با این تفکر برآمد و بارها و بارها بر عدم جدایی دین از سـیاست و نـیز منحرف بودن کسانی که بـه ایـن قضیه دامـن مـی زنند، تـصریح می فرمودند که در بخش ویژگیهای نهضت احـیاگری امـام خمینی رحمه الله به آن می پردازیم.

۷ـ تجدّد خواهی روشنفکران متأثر از فرهنگ غرب و شرق

تـأثیرپذیری شـتابزده از فرهنگ بیگانه و باور این نکته کـه سعادت و رشد ما در گـرو پذیـرش بی چون وچرای فرهنگ و عملکرد بـیگانه اسـت، اثر هجوم افکار بیگانگان غربی و شرقی در کشورهای اسلامی بود. این عامل نیز یـکی از مـشکلات مهم در استقرار فرهنگ و حکومت دیـنی و اسـتقلال عـزت اسلامی به شـمار مـی رفت. آنچه گذشت اشاره ای بـه بـعضی از موانع و مشکلات موجود در راه احیای تفکر دینی بود؛ اکنون به پاره ای از ویژگیها و مشخصه های نهضت احـیاگری امـام خمینی رحمه الله می پردازیم.

مشخصه های نهضت احیاگری امـام خـمینی رحـمه الله

بـازسازی تـفکر اسلامی از ناحیه حـضرت امـام خمینی رحمه الله در دو حوزه نظری و عملی و با توجه به موانع فوق الذکر، صورت پذیرفت که اکنون بـه بـعضی از مـؤلفه های این بازسازی اشاره می شود.

۱ـ مبارزه با سـکولاریسم و تـلقّی جـدایی دیـن از سـیاست

سـکولاریسم در لغت به معنای عرف گرایی و اعتقاد به اصالت امور دنیوی، جدا شدن دین از دنیا، غیر دین گرایی و... آمده است.(۲۱) و بعضی نیز آن را مخالفت با شرعیات، روح دنیاداری، طرفداری از اصول دنیوی و عـرفی دانسته اند.(۲۲) و معنای مصطلح و مشهور آن جدا شدن دین از دنیا است. سکولاریسم ابعاد و وجوهی دارد که در هر کدام از آنها اسقاط دین از دنیا و ارتباط زدایی بین آن دو، مشخصه مهم آنهاست.

الف) سکولاریسم در باب فلسفه علم: یعنی بـدون تـوجه به این که در جامعه ما چه نظامی حاکم است و اخلاق و اقتصاد و مسائل قضایی و... ما چگونه بوده و چه ساختاری دارد، هر دانشمندی در حوزه علمی که دارد می تواند سکولاریستی بیاندیشد. بدین معنا کـه مـا برای فهم و تبیین پدیده های طبیعی و کیفیت رخ دادن آنها، به مطرح کردن یک اصل متافیزیکی و دینی و وحیانی محتاج نیستیم؛ چرا که این امور یک سـری مـباحث طبیعت شناسانه می باشند و بحث در آنـها ایـن است که علل و اسباب چنین اموری، مادی است.

ب) سکولاریسم در فلسفه اخلاق: در این بُعد بر آنند که با اتکا به تحقیقات و پژوهشهای علمی و عقلی مـبنای دیـن، اخلاق را مستقلاً بوسیله عـقل عـملی و بدون استناد و اعتماد به وحی و داده های دینی تعریف کنند.

ج) سکولاریسم در فلسفه سیاست: چنین دیدگاهی که از برجسته ترین مکاتب سکولاریسم بشمار می آید در پی آن است که نظام سیاسی جامعه و سیاست و نهادهای اصلی سیاسی را از دخـالتهای دیـن جدا کند و به طور کلی در همه حوزه های اجتماعی به صورت کلان و فراگیر، دین و آموزه های دینی و قوانین و احکام دین مطرح نباشد بلکه صرفا بر اساس دستاوردها و تجربیات علم و دانش، روابط افـراد جـامعه و اخلاق اجـتماعی و سیاسی آنها را تنظیم کند. (۲۳)

با توجه به تعریفی که از سکولاریسم شد، اسلام با هیچ یک از وجوه سه گـانه مـذکور سازگاری ندارد؛ چرا که مفهوم همه آنها بر کناری دین به طور کـلی از صـحنه های عـلمی و مسائل مدیریتی و سیاسی جامعه است.

حضرت امام خمینی رحمه الله با دور اندیشی خاص خود با ایـن تفکر به مبارزه برخاست و تشکیل حکومت اسلامی از طرف ایشان، طلیعه مبارزه با ایـن تز بود. «شاید بـتوان ادعـا کرد که مهمترین حادثه ای که به دست با کفایت امام فقید رحمه الله تحقق پیدا کرد، شکستن جوّ حاکم بر جوامع اسلامی بالأخص روحانیت و حوزه های علمیه، مبنی بر جدایی دین از سیاست بـود. جوّی که استعمارگران، مستکبران و عده ای منحرف و نادان، زمینه ساز تحقق آن بودند.» (۲۴) آن مرجع والا مقام در این خصوص می فرمایند:

«اولین و مهمترین حرکت [استعمار برای اخلال در کار روحانیت و حوزه های علمیه [القای شعار جدایی دین از سیاست اسـت کـه متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه ای کارگر شده است، جایی که دخالت در سیاست، دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون، تهمت و وابستگی به اجانب را همراه دارد.» (۲۵)

ایشان از اول نهضت اسلامی تا پایان حیاتشان، بـا تـکیه بر معارف اسلامی و سنت نبوی و ائمه علیهم السلام و تلاشهای فراوان، توانستند مجددا دین را در عرصه اجتماع و سیاست وارد کرده و پس از مدتی که خمودی، آن را فرا گرفته بود، احیا کنند.

امام خمینی رحمه الله جدایی دیـن از سـیاست را دسیسه استعمارگران برای تسلط بر مسلمین می داند آن جا که می فرماید:

«جدایی دین از سیاست را... استعمارگران درست کرده اند تا دین را از تصرف امور دنیا و تنظیم جامعه مسلمانان بر کنار سازند و ضمنا عـلمای اسـلام را از مـردم و مبارزان راه آزادی جدا کنند. در این صـورت مـی توانند بـر مردم مسلط شده و ثروتهای ما را غارت کنند.» (۲۶)

و در باره سنت نبوی صلی الله علیه و آله در زمینه تشکیل حکومت اسلامی می فرمایند:

«رسول الله صلی الله علیه و آله پایه سیاست را در دیـانت گـذاشته اسـت؛ رسول الله صلی الله علیه و آله، تشکیل حـکومت داده اسـت تشکیل مراکز سیاست داده است. (۲۷)

و نیز فرمودند:

«بسیاری از احکام عبادی اسـلام، منشأ خدمات اجتماعی و سیاسی است، عبادتهای اسلام، اصولاً توام با سیاست و تدبیر جامعه است؛ مثلاً نماز جماعت و حـج و جـمعه، در عـین معنویت و آثار اخلاقی و اعتقادی، حائز آثار سیاسی است.» (۲۸)

و بدین ترتیب، پیـوند دیـن و سیاست را پس از جدایی در چند قرن، حاکم بر جامعه کرد. تشکیل حکومت اسلامی را که طریق مبارزه با ظـلم و اجـرای عـدالت بود، می توان سوای از ایجاد پیوند بین دین و سیاست، یکی دیگر از احیاگری های آن بـزرگ مـرد تـاریخ معاصر دانست. ایشان در باب لزوم تشکیل حکومت اسلامی می فرمایند:

«سنت و رویه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دلیـل بـر لزوم تـشکیل حکومت است؛ زیرا اولاً خود تشکیل حکومت داد... و ثانیا برای پس از خود به فرمان خدا، تعیین حـاکم کـرده است.» (۲۹)

۲ـ سیاست اسلامی، مؤلفه اسلامی

تعریف و تبیین سیاست اسلامی یکی از روشهای امام راحـل رحـمه الله در مـبارزه با تفکر جدایی دین از سیاست و نیز تشکیل حکومت اسلامی بود؛ زیرا قدرت طلبانی که شـعار جـدایی دین از سیاست را سر می دادند، برای دستیابی به اهداف خود، به یکی از شگردهای فـریبنده تـمسک مـی جستند و آن تعریف نادرست از سیاست و ترویج این تلقی در بین مردم بود. آنان حقیقت سیاست را در مکر و حیله و فـریب بـرای تسلط بر دیگران، معرفی می کردند و در پی آن با ترفند «دامن مردان خدا از آن منزه اسـت.» بـه القـای تفکر خویش می پرداختند. راستی اگر سیاست این باشد پس سر سلسله سیاستمداران به این معنا مـعاویه بـن ابـی سفیان است که گاهی مردم غافل او را از حضرت علی علیه السلام باهوشتر می دانستند.

امـام عـلی علیه السلام در این خصوص می فرماید:

«و الله ما معاویة بادهی منّی و لکنه یغدر و یفجر. و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهـی النـاس و لکن کل غدرة فجرة و کل فجرة کفرة و لکل غادر لواء یعرف به یـوم القـیامة.»

«سوگند به خدا، معاویه زیرکتر از من نـیست. و لیـکن او بـی وفا، حیله و خیانت کرده و معصیت و نافرمانی می نماید. و اگـر مـکر و بی وفایی نکوهیده نبود، من زیرکترین مردم بودم، ولی هـر مـکر و بی وفایی گـناهی اسـت و هـر گناهی نافرمانی است و روز قیامت برای هـر عـهد و پیمان شکنی، پرچمی و نشانه ای است که به آن شناخته می شود.» (۳۰)

به کاشف الغطاء کـه خـود از مصلحان بزرگ دین بود، گفتند: شـما که عالم دینی هـستید چـرا در سیاست دخالت می کنید؟ ایشان در پاسخ فـرمودند:

«اگـر مقصود از سیاست، ارشاد مردم و نصیحت به حاکمان و هشدار دادن به آنها و همه مردم اسـت تـا گرفتار دام استعمار نگردند، این چـیزی اسـت کـه من با تـمام وجـود در آن غرق هستم؛ زیـرا آن را بـر خود واجب می دانم و در این خصوص در برابر خدا، احساس مسؤولیت می کنم.» (۳۱)

و حضرت امام خمینی رحـمه الله بـه این مسأله اشاره می فرماید که:

«بـه عـلمای دینی مـی گفتند: مـقام و شـخصیت شما بالاتر از این اسـت که وارد سیاست شوید که امری دنیوی است.» (۳۲) یا می گفتند: «قداست روحانیت باید محفوظ بماند.» (۳۳) و قـداست هـم این گونه پیش آنها معنا مـی شد کـه:

«روحـانی بـاید بـه مسجد و مدرسه بـرود تـا قداستش محفوظ بماند. بگویند آدم خوب و مهذّبی است. آدمی است که اگر نفتش را هم ببرند حرفی نـمی زند و مـی گوید: مـال دنیا چه ارزشی دارد.» (۳۴)

بدیهی است، سیاستی کـه مـورد تـأکید اسـلام و از مـؤلفه های دیـنی است، چیزی غیر از دروغگویی و خدعه و فریب و نیرنگی می باشد که ویژگی قدرت طلبان و سلطه اندوزان و استعمارگران است بلکه سیاستی اسلامی در پی هدایت مردم به سوی سعادت و متنبه کردن آنها از توطئه دشـمنان می باشد. حضرت امام خمینی رحمه الله سیاست اسلامی را هدایت جامعه به سمت صلاح و سعادت، تعریف می کنند(۳۵). و این است همان چیزی که در نظام سیاسی اسلام به عنوان یک مؤلفه دینی و اسلامی مـورد تـوجه است. و این تلقی از سیاست نه تنها از دین جدا نیست بلکه با آن عینیت دارد.

۳ـ ولایت فقیه

یکی دیگر از موارد احیای اندیشه دینی که حضرت امام قدس سره آن را از قالب تئوری بـیرون آورد و بـه مرحله فعلیت رساند، ولایت فـقیه اسـت. ایشان با مطرح کردن مسأله ولایت فقیه، مصداق حکومت اسلامی در زمان غیبت را مشخص کرد. امام خمینی رحمه الله پس از استدلال به ادله عقلی و نقلی بر ضرورت وجـود حـکومت اسلامی که در رأس آنـ، ولایـت فقها به عنوان قانون شناسان و دین شناسان است، محوریت حکومت اسلامی را به دست علما و دانشمندان دینی قرار داد و بدینوسیله توطئه اسلام منهای روحانیت را نقش بر آب کرد. چنان که فرمودند:

«اگر گفتند اسـلام مـنهای روحانیت، بدانید با اسلام موافق نیستند. این را برای گول زدن می گویند... اسلامی که گوینده اسلامی ندارد، این اسلام نیست.» (۳۶)

۴ـ تأسیس جمهوری اسلامی

پس از تبیین حکومت اسلامی و مبانی آن، مطرح شدن شکل آن از سـوی امـام راحل قـدس سره خط بطلانی بود که بر افکار متأثر از فرهنگ بیگانه، کشیده شد؛ یعنی کسانی که تلاششان در حذف کـلمه «اسلامی» از جمهوریت بود تا بدینوسیله انقلاب اسلامی را به سمت دول شرقی و غـربی بـکشانند، امـام راحل با قاطعیت تمام در مقابل این تفکرات انحرافی بر جمهوری اسلامی تأکید و اصرار فرمود که شکل حـکومت، جـمهوری اسلامی است نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد. و باز فرمود:

«شـکل حـکومت مـا جمهوری اسلامی است. جمهوری به معنای این که متکی بر آرای اکثریت است. و اسلامی برای ایـن که متکی به قانون اسلام است. و دیگر حکومتها این طور نیستند که تـکیه بر قانون اسلام داشـته بـاشند.» (۳۷)

و در جای دیگر فرمودند: «حکومت اسلامی، حکومتی است بر پایه قوانین اسلامی. در حکومت اسلامی استقلال کامل حفظ می شود ما خواستار جمهوری اسلامی می باشیم. جمهوری، فرم و شکل حکومت را تشکیل می دهد و اسلامی یعنی مـحتوای آن فرم که قوانین الهی است.» (۳۸)

۵ـ نقش زمان و مکان در اجتهاد

از آن جا که فقه، در واقع تئوری کامل اداره شؤونات انسان است، پس بایستی بتواند در حوادث و رویدادهای جـدید جـهانی، صاحب رأی و واکنش متناسب با آنها باشد. امام خمینی رحمه الله با توجه به این نکته و با اعتقاد به اجتهادی که بتواند در تمام شؤونات فردی و اجتماعی انسان و در عرصه های مختلف، متناسب با مـقتضیات زمـان و مکان، بپردازد، به احیای این دو عنصر در اجتهاد پرداخت و همین امر در شکوفایی نهضت روشنگری او نقش به سزایی داشت.

ایشان در خصوص توجه به این مسأله می فرمایند:

«یکی از مسائل بسیار مهم در دنـیای پر آشـوب کنونی نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیم گیری است.» (۳۹)

و نیز در پیامی به اعضای تشخیص مصلحت فرمودند:

«شما در عین این که باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرع صورت نـگیرد ـ و خـدا آن روز را نـیاورد ـ باید تمام سعی خودتان را بـنمایید کـه خـدای ناکرده، اسلام در پیچ و خمهای اقتصادی، نظامی، اجتماعی و سیاسی، متهم به عدم اداره جهان نگردد.» (۴۰)

و باز فرمودند:

«اینجانب معتقد به فقه سـنتی و اجـتهاد جـواهری هستم، ولی این بدان معنا نیست که فقه اسـلام پویـا نیست، زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسأله ای که در قدیم دارای حکمی بوده است، به ظاهر، همان مسأله در روابط حـاکم بـر سـیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کـند بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فـرقی نـکرده اسـت، واقعا موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی می طلبد. مـجتهد بـاید با [بر] مسائل زمان خود احاطه داشته باشد.» (۴۱)

البته بدیهی است که منظور از پویا بودن، تـجدید نـظرطلبی در اصـول و مبانی فقه نیست چنان که بعضی چنین برداشتی را از زنده و جاری بودن فـقه در هـمه اعـصار، القا می کنند غافل از این که تجدید نظرطلبی را به ساحت ثابتات فقه، راهی نیست. و رهـبر مـعظم انـقلاب نیز در سخنان خویش به این نکته تصریح کردند. (۴۲)

۶ـ احیای حج ابراهیمی و برائت از مشرکان

این مسأله نیز از انـدیشه هایی بـود که با زمان و مکان پیش نرفته بود و امام رحمه الله آن را احیا کرد. در پایان، شـایان ذکـر اسـت اندیشه هایی که در قالب تئوری مانده و به مرحله فعلیت نرسیده بود، از قبیل امر به معروف و نـهی از مـنکر، جهاد در راه خدا، فرهنگ شهادت، نماز جمعه و وحدت مسلمین در برابر ظلم و ستم جـهانی، نـیز از نـگاه ریزبین ایشان دور نماند و مشمول نهضت احیای تفکر دینی او گردید.

در خصوص احیای وحدت اسلامی و فراخوان اتـحاد اسـلامی، نـویسنده ای از استرالیا چنین می نویسد:

«وحدت اسلامی آرزوی تمام احیاگران مسلمان مخلص است... می توان ادعـا کـرد که در دوره های اخیر، هیچ یک از احیاگران مسلمان به اندازه امام خمینی رحمه الله به ایجاد وحدت اسـلامی، اشـتیاق و اعتقاد نداشته است. روشهایی که امام به منظور دست یابی به وحدت اتـخاذ کـرد عبارت است از: آگاهی دادن به مسلمانان دربـاره ایـن کـه اختلافات آنها سطحی و جزیی است. ایراد سـخنرانی دربـاره اهمیت رسیدن به وحدت و در واقع باز یافتن شرافت از دست رفته و شکست دادن استعمارگران و کـسب اسـتقلال واقعی... ایجاد جوّی برادرانه بـه مـنظور بحث و تـبادل نـظر مـیان علمای شیعی و سنی... آشنا ساختن مـسلمانان بـه معنای حقیقی و اولیه اشکال مختلف عبادتهای اسلامی بویژه نماز جمعه و حج و...» (۴۳)

دفـاع از مـحرومان و مستضعفان نیز یکی از ویژگیهای نهضت احـیاگری امام خمینی رحمه الله اسـت کـه ایشان به پیروی از مکتب انـبیا بـه مبارزه با استضعاف پرداخت و بارها و بارها، به مسؤولان در خصوص اهمیت و توجه به ایـن امـر، هشدار می دادند. ایشان در پاره ای از سـخنانشان مـی فرمایند:

«مـا باید تمام تـلاشمان را بـنماییم تا به هر صـورتی کـه ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم.بررسی ابعاد وسیع نهضت احیای تـفکر دیـنی امام خمینی رحمه الله در حوزه های مختلف نـظری» (۴۴)

و عـملی، مجال دیـگری را مـی طلبد. امـید است با توجه بـه مسؤولیت خطیر حفظ دین و صیانت از آموزه های دینی بتوانیم در سایه کتاب و سنت و رهنمودهای عالمان دین، خـصوصا احـیاگر بزرگ معاصر، حضرت امام، روح الله الخـمینی، پاسـدار و نـگهبان شـایسته ای بـرای دین و نظام اسـلامی باشیم.

۱ـ داریوش عاشوری، دانشنامه سیاسی (فرهنگ اصـطلاحات و مـکتب های سـیاسی)، انتشارات مروارید، تهران، چاپ ششم ۱۳۸۰، ص ۷۲.

۲ ـ مرتضی مـطهری، نـهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، انتشارات صدرا، چاپ بیست و پنجم، مهر ۱۳۷۸، ص ۶.

۳ ـ همان، ص ۳۲۴.

۴ ـ نحل / ۶۵.

۵ـ شیخ کلینی، اصول کافی، ج ۱، باب البدع و الرأی و المقاییس، ج ۲، ص ۷۰.

۶ـ علامه مجلسی، بحارالانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۰۳ ق، ۱۹۸۳ م. ج ۲، ص ۷۲.

۷ـ سید حسن حسینی بلخی، امام خمینی و احیای اندیشه فراگیر دین، مجموعه «بازسازی تـفکر دیـنی در انـدیشه امام خمینی» به کوشش عـلی داسـتانی بـیرکی، چاپ و نشر عروج، چاپ اول ۱۳۸۰، ص ۹۴.

۸ـ عماد بزی، مبادی و اصول احیای دین بر مبنای اندیشه امـام خـمینی، مجموعه مقالات، ج ۲، ص ۴۳۹.

۹ـ امام خمینی رحمه الله، صحیفه امام، ج ۶، ص ۴۲۲

۱۰ـ همان، ج ۸، ص ۱۰۰

۱۱ـ همان، ج ۱۰، ص ۱۵۹

۱۲ـ امام خمینی، همان، ج ج ۱۸، ص ۱۴۶

۱۳ـ همان، ج ۲۱، ص ۲۷۸

۱۴ـ شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، باب ۱۳ از ابواب جهاد العدو و مایناسبه، حدیث ۶، تحقیق مؤسسه آل البیت، انتشارات مهر، قم، چاپ دومـ، ۱۴۱۴ ق، ج ۱۵، ص ۵۲.

۱۵ـ همان، ص ۵۱.

۱۶ـ امـام خـمینی، ولایـت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، نشر عروج، چاپ هفتم، ۱۳۷۷، ص ۱۳۵.

۱۷ـ اسلام ناب در کـلام و پیـام امـام خمینی (تبیین آثار موضوعی، دفتر پنجم)، موسسه نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم، تـابستان ۷۹، ص ۵۳.

۱۸ـ مـجله حوزه، شماره ۷۰ ـ ۷۱، ص ۲۱۸ ـ ۲۱۷.

۱۹ـ مارسل بوازار، اسـلام و حـقوق بشر، تـرجمه مـحسن مـؤیدی، دفتر نشر فرهنگ اسـلامی، تهران، ۱۳۵۸، ص ۱۰۴.

۲۰ـ جهت مطالعه بیشتر به مقاله قدسیت و عرفی بودن دین از نگارنده، منتشر شده در روزنامه ایـران مـورخ ۱۵ / ۸ / ۸۰ مراجعه شود.

۲۱ـ پرویز بابایی، فرهنگ اصطلاحات فلسفه، ص ۳۶۱؛ عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژه ها، چاپ و نشر بـاقری، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص ۳۲۶.

۲۲ـ فرهنگ آکسفورد، ص ۱۰۶۲.

۲۳ـ ر.ک: علی ربانی گلپایگانی، دین و سکولاریسم، کانون گفتمان دیـنی مـرکز مـطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه

۲۴ـ سید جواد ورعی، امـام خـمینی و احیای تفکر اسلامی، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ اول، مهر ۱۳۷۸، ص ۲۲۶.

۲۵ـ امام خمینی، صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۲۷۸

۲۶ـ امام خمینی، ولایت فقیه، پیـشین، ص ۱۹.

۲۷ـ امام خمینی، ولایت فقیه، ص ۲۲

۲۸ـ امـام خـمینی، ولایت فقیه، پیشین، ص ۱۵۶.

۲۹ـ همان، ص ۲۵.

۳۰ـ نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ۱۹۱، ص ۶۴۸.

۳۱ـ محمدحسین کاشف الغطاء، السیاسة و الحکمة، ص ۱۰۵، به نقل از امام خمینی و احیای تفکر اسلامی، پیـشین.

۳۲ـ امـام خمینی، صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۲۰۴

۳۳ـ همان، ج۱۷، ص ۲۰۴

۳۴ـ همان، ج ۱۰، ص ۷۰

۳۵ـ ر.ک: همان

۳۶ـ امام خمینی رحمه الله، صحیفه امام، ج ۷، ص ۴۶۲

۳۷ـ همان، ج ۵، ص ۱۸۱

۳۸ـ همان، ج ۵، ص ۳۹۸

۳۹- همان، ج ۲۱، ص ۲۱۷

۴۰- هـمان، ص ۲۱۸

۴۱ـ همان، ص ۲۸۹

۴۲ـ ر.ک: سخنرانی رهبر معظم انقلاب حضرت آیة الله العظمی خامنه ای در حرم مطهر امام خـمینی رحـمه الله بـه مناسبت سیزدهمین سالگشت ارتحال امام.

۴۳ـ عـماد بزی، پیشین، ص ۴۴۲.

۴۴ـ امام خمینی رحمه الله، صحیفه نور، پیشین، ج ۲۰، ص ۲۳۵.

. انتهای پیام /*