پرتال امام خمینی(س)؛ یادداشت ۴۷۱/ نصرت انصاری

پدر سال ۱۳۵۰ فوت کرد و انقلاب را ندید، اما می‌دانم که با حضرت امام (ره) دوست بود، رفت و آمد می‌کرد و می‌گفت که در مدرسه فیضیه هم‌درس بودیم. در جریان مدرسه فیضیه از طرف آیت‌الله گلپایگانی سخنرانی داشت. از سوی رژیم بسیار آسیب دید. تقریبا چهل روز در حصر بود و با ما مرتب از شهربانی و نهادهای دیگر تماس می‌گرفتند که شاه شخصاً دستور داده آقای انصاری را دستگیر، محاکمه صحرایی و تیرباران کنید. آن زمان سن و سال کمی داشتم، شنیدم آیت‌الله کمره‌ای، که معلم قرآن شاه بود وساطت کرده بود و بعد از ۴۰ روز پدر را آزاد کردند. البته پدر را در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ چند روزی دستگیر کردند که البته طولانی نشد.

پدر روز ۱۵ خرداد در پاساژی در سبزه میدان منبر بود. زمانی که مردم تظاهرات را شروع کردند و اوضاع شلوغ شد، درِ پاساژ را پایین کشیدند تا بسته باشد و مأمورین وارد نشوند. مأمورین با تفنگ از جای کلیدِ در، دو نفر را در پای منبر با تیر زدند. پدر بیرون آمده بود و به منزل یکی از دوستان رفته بود؛ اما مأمورین پدر را دستگیر کرده بودند. پدر می‌گفت که از من سوالات زیادی کردند و حدود صد صفحه برای آنها نوشتم. آن روز آزاد شده بود. بعداً آقایی را در قم پیش پدر فرستادند که شما آزادید در منبر هر چه می‌خواهی علیه رژیم شاه و هر کس دیگر بگویی؛ آزادی کامل به شما می‌دهیم به شرط آنکه ما هفته‌ای یک بار از تهران مأموری می‌فرستیم و شما اسرار آقایان به ما بگویید، چون آنان به شما اطمینان دارند. در عوض ما هم چک سفید می‌دهیم هر مبلغی می‌خواهید، بنویسید. پدر گفته بود: من یک عمر نوکری امام حسین(ع) را کردم و ضرر و زیانی ندیدم؛ این آخر عمری بیایم و نوکر شاه باشم؟ بعد، آقایان اسراری ندارند که بگویم. ما فقط قال الصادق و قال الباقر داریم، چیزی نداریم که به شما بگوییم.

بزرگان درباره پدرم صحبت‌های زیادی دارند؛ یک نمونه از آن صحبت‌های آیت‌الله احسان‌بخش است که می‌گفت: من پای ایشان را به رشت باز کردم. «در رشت مردم دیگر به دین کم‌علاقه شده بودند. در انزلی وضعیت بدتر بود و بالاخره ما علمای رشت و انزلی دور هم جمع شدیم. مرحوم آیت‌الله حاج سیدابوطالب پیشوایی از شاگردان تراز اول مرحوم نائینی در مسجد جامع انزلی نماز می‌خواند و از اینکه مردم مراعات حلال و حرام خدا را نمی‌کردند و علناً غرق در فحشا و شهوات و معاصی، و جوانان‌شان گمراه و دارای گرایشات الحادی بودند و رغبتی به مساجد و معنویات دینی نداشتند، به شدت رنج می‌بردند. لذا جهت نجات مردم و جوانان از گمراهی و تباهی و از چنگال توده‌ای‌ها چاره‌ای اندیشید، دست به دامن خطبای نامدار گردید.

او علاوه بر دعوت از خطبای رشت و گیلان، بسیاری از وعاظ نامدار مشهد، تهران و قم را به انزلی آورد؛ شیخ عباسعلی اسلامی، شیخ علی اکبر تربتی، حاج محقق، سلطان الواعظین، اعتمادزاده. با اینکه خطبا از لحاظ علمی اهل فنّ و در قدرت بیان کم‌نظیر بودند ولی آیت‌الله پیشوایی عملاً پیشرفت خاصی را در رفتارهای دینی مردم ملاحظه نمی‌کرد تا اینکه روزی برخی از بزرگان گیلان مانند آیات بحرالعلوم و ضیابری و شیخ محمد لاکانی به انزلی رفتند و بر ایشان وارد شدند. در آن جلسه آقای پیشوایی از رفتارهای مردم گلایه و از دعوت خطبای بنام کشور و از کم اثر بودن آنان گفت و ابراز ناراحتی کرد و از حضرات آیات درخواست مساعدت نمود.

آقای لاکانی در آن جلسه گفت که اگر می‌خواهید مردم انزلی دین‌دار شوند باید حاج انصاری را به انزلی دعوت کنید. آقایان دیگر که از حاج انصاری شناخت نداشتند گفتند فلانی آمده کاری نتوانسته انجام دهد، از دست حاج انصاری چه بر می‌آید؟ آقای لاکانی مجدداً گفت: من می‌گویم کلید درست شدن دیانت و اعتقادات دینی مردم، دست اوست. آقای پیشوایی بعد از شنیدن این مطلب امیدوار شدند. چون شناختی از آقای انصاری نداشت لذا از آقای لاکانی تقاضا کرد تا ایشان را به انزلی دعوت کند.

آقای لاکانی حاج انصاری را دعوت کرد و ایشان به انزلی آمد. سخنرانی‌های حاج انصاری در مسجد جامع انزلی شروع شد. دیری نگذشت که آوازه آن به مردم خمام و رشت رسید. اغلب علمای بزرگ گیلان تحصیل‌کرده نجف بودند و شناختی از حاج انصاری نداشتند. آن‌ها برای استماع سخنان ایشان به انزلی رفتند. حضور مراجع رشت در اجتماع بزرگ مردم انزلی تأثیرگذار بود. الحق و الانصاف، حاج انصاری عالمی باسواد و مسلط بر علوم و معارف و فوق‌العاده مهارت در شناخت زمان و مخاطب داشت. او شنوندگان را مسحور بیانات سحرآمیز خود می‌کرد. سخنان ایشان مورد توجه و تحسین علمای بزرگ رشت قرار گرفت. وقتی ماه رمضان از نیمه گذشت کم کم اثرات سخنان ایشان در مردم هویدا شد. سیل نامه‌ها به طرف ایشان سرازیر گردید. حاج انصاری تا آن زمان متوجه ارسال نامه‌ها نبود. تا اینکه در یکی از شب‌های بعد از احیاء، بالای منبر فرمود که آقایان منظورتان از اینکه نوشتید حمام نداریم و حمام کم است و مردان و زنان در امر حمام مرارت‌ها می‌کشند و نماز و روزه‌شان خراب می‌شود، چیست؟ اصلاً این امور چه ربطی به من دارد؟

بعد از اتمام منبر، مردم دور او حلقه زدند و گفتند که منظور ما این است که تا قبل از آمدن شما، از احکام جنابت و حیض و غسل و از باطل شدن نماز و روزه بی‌خبر بودیم. امسال به برکت منابر شما نسبت به مسائل شرعی خود آگاه شدیم. از جنابعالی درخواست داریم برای ما حمام بسازید. ازدحام جمعیت مردان و زنان برای حمام رفتن خیلی زیاد است و برای رفع مشکلات ما باید حمام بسازید. مرحوم حاج انصاری استقبال کرد و با کمک آقایان علمای گیلان و قم، چندین باب حمام عمومی مجهز ساختند و در اثر منابر کم کم مردم متشرع شدند و معرفت دینی آنها زیاد شد و پرداخت وجوهات شرعی که تا آن زمان متداول نبود شروع شد و امور خیریه رونق گرفت و مدارس علمیه احداث و مساجد احیاء و آباد شد».

. انتهای پیام /*