پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۶۶۰/ کامیار صداقت ثمر حسینی

یادداشت حاضر فشرده وار در سه عنوان، به مهم ترین جریان‌های فکری معاصر و دیدگاه آنان درباره غرب می‌پردازد که عبارت‌اند از: ۱. جریان‌های اسلامی یا منسوب به اسلام که شامل عقل گرایان معتدل و نوگرایان دینی مانند جریان اسلامی سازی معرفت و نیز پاره‌ای از شخصیت‌های مستقل مانند مالک بن نبی و عبدالوهاب المسیری است. ۲. تجدیدنظرطلبان متجدد دینی جهان عرب مانند نصر حامد ابوزید و محمد ارکون. ۳. جریان‌های متجدد فکری سکولار در دو شاخه مارکسیسم و لیبرالیسم و منتقدان غرب.

عقل گرایان سنتی

جریان عقل گرای سنتی اسلامی، معمولاً با تفکیک ابزار غربی از سیاست‌های قدرت‌های غربی، بر گزینش ابزار مفید و نفی سیاست‌های تحمیلی تأکید کرده است. مباحث اصلی غرب شناسی در جهان عرب، تفکیک پیشرفت از تجدد کاذب بوده است و بیشترین دغدغه‌های اندیشمندان اسلامی به تزلزل اعتقادات و اخلاقیات جوامع؛ ضعف خودباوری فرهنگی؛ افزایشِ تضادِ اجتماعی و فشار به منظور تغییر جوامع اسلامی (نظیر حقوق بشر) معطوف می‌باشد.

از میان افراد این جریان می‌توان به محمد عبده، محمود شلتوت و محمد غزالی اشاره کرد. معروف‌ترین مراکز دانشگاهی اینان در سده بیستم الازهر به ویژه در دوران محمد عبده، محمود شلتوت و محمد غزالی بوده است؛ هرچند در دهه‌های أخیر جریان‌های سلفی نیز در الازهر تأثیرگذار بوده‌اند.

نوگرایان

از جریان‌های نوگرا در اندیشه اسلامی که در زمینه تجدد غربی موضع گرفته است می‌توان به جریان اسلامی سازی معرفت اشاره کرد. آنان در پی ایجاد نوعی نهضت فرهنگی و تمدنی در جهان اسلام بر ضد هجوم تجدد غرب هستند و مشکل اصلی مسلمانان را در آمیختگی اندیشه اسلامی با مفاهیم غربی می‌دانند. از دید آنان، راه حل برخورد با فرهنگ غربی، تصحیح مفاهیم و تصفیه اندیشه اسلامی از ناخالصی‌های غیراسلامی است.

از چهره‌های معروف ایشان می‌توان به علی جمعه محمد (مفتی سابق مصر) سیف الدین عبدالفتاح، ابراهیم البیومی غانم، عماد الدین خلیل، نصرمحمد عارف، طه جابر العلوانی اشاره کرد. مراد اینان از اسلامی سازی معرفت عبارت است از:

اسلامی سازی معرفت، به معنای اضافه کردن صفت اسلامی به علوم معاصر و موجود نیست، بلکه به معنای کوششی معرفتی است برای کشف، انباشت، ترکیب، ارتباط دادن و انتشار از زاویه تصور اسلامی در قبال هستی، زندگی و انسان، به گونه‌ای که این فعالیت در چارچوبی باشد که به جدایی از تعالیم دین پایان بخشد و دوگانه گرایی عمیق معاصر را به کنار اندازد تا فعالیتی معرفتی در داخل دایره ایمان محقق شود.

از دید جریان اسلامی سازی معرفت، یکی از عوامل شدت یافتن بحران معاصر در جهان عرب و به طور کلی در جهان اسلام، انباشت غیرمنضبط و یا بی‌برنامه واژگان و مفاهیم غربی و از میان رفتن مرز میان عقل فرد مسلمان و مفاهیم مختلفِ غربی است. سلطه مفاهیم غربی بر عقل فرد مسلمان موجب می‌شود تا او با مفاهیم اسلامی بیگانه شود.

امری که عامل تفرقه و نزاع‌های خیالی میان سنت و تجدد، میراث و نوگرایی، کهنه و جدید و دیگر منظومه‌های دوگانه محور این چنینی است. در چنین وضعیتی، عقل فرد مسلمان قادر به پی‌ریزی الگویی شناختی و روش‌شناسی معرفتی بر پایه داشته‌های خود نیست و به منزله قطعه‌ای فلزی در مدار مغناطیس عقل غربی قرار می‌گیرد که نهایت آن فقدان هر گونه احساس مثبتی در قبال میراث فرهنگی، تاریخ و رسالت و مسئولیت خود در قبال آن‌ها است.

اندیشمندان مستقل

در اینجا باید به پاره‌ای از اندیشمندان مستقل عرب نیز اشاره کرد که اگرچه تحصیلات دانشگاهی آنان در حوزه شریعت اسلامی نبوده است و هرچند در پاره‌ای از مراحل تکوین زندگی خود گرایش اسلامی نداشته‌اند، اما یا دغدغه‌های آنان عمدتاً فرهنگی و مورد توجه طیف اندیشمندان معتدل اسلامی بوده است و یا آنکه در آخرین مراحل زندگی خود در نظریه اجتماعی و سیاسی خویش گرایش به اسلام پیدا کردند.

از میان این افراد می‌توان به جلال امین اقتصاددان مصری، به ویژه در مباحث مربوط به «غرب گرایی» و نیز عبدالوهاب المسیری زبان شناس مصری، به ویژه در نقد صهیونیسم و نقد فرهنگ سکولار و مادی حاکم بر جوامع اسلامی و نیز مالک بن نبی اشاره کرد.

المسیری متوجه امپریالیسم به ویژه بُعدِ روانی و روحی است. از نظر او نگرش حاکم بر جوامعِ غربی، نگرش معرفت شناسانه و دنیامحور امپریالیستی است که مبتنی بر دنیاگرایی فراگیر است. لازم به توضیح است که المسیری دنیاگرایی را در دو بخش جای می‌داد:

دنیاگرایی جزیی و دنیاگرایی فراگیر. دنیاگرایی فراگیر تنها محدود به جدایی دین از سیاست و برخی از عرصه‌های عمومی زندگی نمی‌شود. بلکه پروژه جدا ساختن تمام ارزش‌ها و امور ثابت و مطلق ( به اعتبار آن که شکلی از اشکال مابعدالطبیعه‌اند)، از جهان و طبیعت و زندگی عمومی و خصوصی انسان است.

انسان از دیدگاه امپریالیسم روانی و روحی، اساساً حیوانی اقتصادی و جسمانی است که تنها در صدد منفعتِ «اقتصادی» و لذّتِ «جنسی» است. در گذشته مسئله «نیاز یا اختراع» بود؛ اما در چارچوب امپریالیسم روانی، اختراع اساس نیازمندی است. زیرا مُلزم به ارائه کالای جدیدی در هر روز است. از این رو انسان به دایره تولیدی بی هدف و با مقصدی نامعلوم کشانده می‌شود. بر اساس چنین برداشتی، فلسفه «امپریالیسم از بعد روانی»، مصرف و مصرف بیش تر است.

او به تحلیل نقش ایالات متحده آمریکا در فرایند جهانی سازی می‌پردازد و در این زمینه از اصطلاح «کوکاکولالیزاسیون» استفاده می‌کند. جهانی ساختن کوکاکولا عبارت است از استعمار در دوران مصرف گرایی؛ استعماری که پیش از آن که بر پایه اجبار باشد، بر پایه اغواگری است.

المسیری تأکید دارد که نباید ارزش انسانی بسیاری از دستاوردهای انسان غربی که متعلق به میراث انسانی‌اند؛ نادیده گرفته شوند، اما باید «دستاوردهای»طرح تمدن غربی را از «اسباب موفقیت آن» جدا کرد. او بر الگوی بدیل «انسانی - اسلامی» در برابر الگوی تمدنی غرب که آن را متأثر از نسبی گرایی داروینی می‌داند تأکید می‌کند.

متفکر دیگر این جریان مالک بن نبی است. بن نبی در پاسخ به این پرسش که آیا باید استعمار را علت مشکلات جهان اسلام دانست و یا نتیجه آنها؟ به «قابلیت استعمار» اشاره می‌کند. از نظر او استعمار نمی‌تواند بر ملتی حاکم شود، مگر آنکه آن ملت استعداد ذاتی برای پذیرش استعمار را دارا باشند. البته او متوجه این معنا نیز است که استعمار نیز به ساخت این قابلیت مبادرت می‌کند. لذا نمی‌توان معضل ضعف جهان اسلام در برابر غرب را صرفاً امری درونی دانست.

از زاویه فکری بن نبی، جهانی سازی غربی زمانی می‌تواند بر ملل مسلمان سیطره یابد که در آنان سطح مناسبی از قابلیت استعمار پدید آمده باشد. در اینجا مسئله پیوند میان تولید فکر و ایجاد تمدن مهم است. لذا مسئله از دید بن نبی واجد بعدی درونی می‌شود. نمی‌توان شاهد تحول بنیادینی در حال و روز جهان اسلام در قبال جهانی سازی بود، مگر آنکه به تدریج تحولی درونی در انسان‌های جوامع اسلامی ایجاد شود.

از دیدگاه بن نبی، در قبال جهانی سازی «استعمار» باید روش‌های اندیشه را اصلاح کنیم و دانش تمدنی را بیاموزیم. به عبارت دیگر به جای مشاهده ظواهر تمدن، عوامل قوت و ضعف آن را باید شناخت. مسلمانان نیازمند بومی کردن این دانش در جوامع اسلامی هستند تا از طریق درک عمیق مسلمانان از عوامل رشد و انحطاط تمدن، قابلیت استعمار از میان برود.

تجدیدنظرطلبان متجدد دینی جهان عرب

در سه دهه پایانی سده بیستم، تنی چند از اندیشمندان عرب با استفاده از روش‌های غربی به تفسیر دین پرداختند که از میان آنها می‌توان به نصر حامد ابوزید و محمد ارکون اشاره کرد. آنان کوشیده‌اند در مواجهه اعراب با تمدن غربی، با استفاده از زبانی دینی، هویت عربی - اسلامی را به پاره‌ای از ارزش‌های غربی نزدیک کنند.

ویژگی ادبیات اینان استفاده وسیع از قرآن و احادیث نبوی جهت توجیه نظریاتشان درباره فرهنگ و تمدن غربی است. آنان درصدد ارائه تعریف جدیدی از هویت عربی – اسلامی هستند.

نصر حامد ابوزید از زمره متفکرانی است که روش‌شناسی دیدگاه خود را از روش‌های غربی اخذ کرده و با آن به تحلیلِ مسایل اسلام و تفسیر آیات قرآن می‌پردازد.

البته دراین بین برخی از اندیشمندان عرب نیز به طور مستقل طرح‌هایی را ارائه داده‌اند که صورت مسئله آنها درباره فرهنگ و تجدد غربی در ذیل آن طرح‌ها تفسیر می‌شود و از سوی دیگر وارد حوزه قرآن و سنت نبوی نیز شده‌اند. از میان آنها می‌توان به حسن حنفی و فیلسوف مغربی محمد عابد الجابری اشاره کرد. مطالعات وی عمدتاً متمرکز بر مباحث تجدد، میراث فلسفی - اسلامی، جهانی سازی و غرب شناسی بوده است. او در میان جریان‌های فکری رایج در مصر، نماینده «چپ اسلامی»است. اگر چه خود عنوان «التراث و التجدید» را دقیق تر می‌داند و عنوان طرح فرهنگی جابری «نقد عقل عربی» است.

جریان‌های متجدد فکری سکولار

تاکنون به برخی از جریان‌هایی اشاره شد که با رویکردی اسلامی و یا منتسب به اسلام به مقوله اسلام و مواجهه با غرب وارد شده‌اند. در مقابل برخی جریان‌های فکری نیز وجود دارد که به رغم موضع گیری درباره اسلام، از زبان دینی برای توجیه عقاید خود استفاده نمی‌کنند. اینان عمدتاً متأثر از فلسفه‌ها و معارف متفکرانِ اروپایی و آمریکایی بودند که مهم ترین آنها عبارت‌اند از: اثبات‌گرایی و بعدها ابطال‌گرایی؛ ماتریالیسم دیالکتیکی؛ پدیدار شناسی و هرمنوتیک. موج اقبال به هر یک از این نظرات تابع اقبالِ آن در اروپا و آمریکا بوده است. لذا فراز و فرود هر یک از آنها در جهان عرب متأثر از فراز و فرود آنها در غرب است. از متفکران این جریان می‌توان به محمدحسنین هیکل، طه حسین و زکی نجیب محمود اشاره کرد. مثلا از نظر زکی نجیب محمود، جهان عرب چاره‌ای جز رها ساختن ویژگی‌هایی چون زبان عربی، روحیه نقل گرایی دینی، اعتقادات دینی و مانند آن را جهت همنوایی با علم نوین ندارد. به زعم او اعراب تا زمانی که به لحاظ معرفتی همانند یک غربی متجدد نیندیشند، موفق به أخذ تمدن غرب نخواهند شد. أخذ تمدن غرب مناسبتی باریشه‌های فرهنگ عربی - اسلامی از قبیل ارتباط میان زمین و آسمان؛ خالق و مخلوق؛ دنیا و آخرت ندارد. رویکرد غیردینی متجددان عرب در قبال فرهنگ و تمدن غرب به دو دسته کلی تقسیم می‌شود.

۱ - جریان غرب گرا به معنای غربی شدن:

دسته‌ای از متجددان عرب، با پذیرش سیطره فرهنگ و تمدن غربی، بر لزوم أخذ آن تأکید کرده‌اند. اینان با فرض نزاع علم و دین، جانب علم را گرفتند و معمولاً یک یا چند ویژگی اسلامی - عربی را به عنوان عوامل انحطاط اعراب بیان کرده‌اند. نجیب محمود، طه حسین، قاسم امین، علی الوردی جامعه شناس متجدد عراقی نمونه‌ای از این طرز اندیشه هستند.

۲ - منتقد نظام حاکم غربی و مدافع ارزش‌های غربی:

این افراد نسبت به دول حاکم غربی منتقدند. هرچند که انتقاد آنها از دولت‌های غربی به معنای نفی ارزش‌های فرهنگ متجدد غربی نیست. شاخص این جریان در اندیشه منسوب به دینی، نصر حامد ابوزید و در جریان‌های غیردینی، مارکسیست‌های عرب همچون صادق جلال العظم و نیز برخی از سکولارها و ملی گرایان هستند.

. انتهای پیام /*