پرتال امام خمینی(س): گفتگوی ۹۹/محمود رستگاری نجف‌آبادی

حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمود رستگاری نجف‌آبادی نویسنده و خطیب دینی ضمن بیان مطالبی پیرامون جایگاه مادر امام‌صادق(ع) و وجه ملقّب شدن آن حضرت به «صادق»، به برخی فعالیت‌های علمی و فرهنگی آن حضرت اشاره کرد.

آیا در مکانت و منزلت مادر بزرگوار امام‌صادق(ع) مطلبی رسیده است؟

با یک مقدمه‌ای بحث را شروع می‌کنم. ابتدا در هر موضوعی روش و روال حقیر بر این هست که از آیات قرآن استفاده می‌کنم. در این بحث به نظرم رسید دو آیه در آغاز این بحث مطرح بشود، ارزشمند خواهد بود. آیه اول «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» (آیه ۱۱۹ سوره توبه) و آیه دوم «الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیخْشَوْنَهُ وَلَا یخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَکَفَی بِاللَّهِ حَسِیبًا»(آیه ۳۹ سوره احزاب).

برای این بنده موجب افتخار شد که این بار هم فرصتی پیش آمد تا در این مجله وزین و شریف که مزین است به زیور نام زیبای نامدار بزرگ تاریخ معاصر حضرت امام‌خمینی(رضوان‌الله تعالی علیه)، در خدمت خوانندگان فرزانه یک بحثی را پیرامون زندگانی پیشوای ششم حضرت صادق آل‌محمّد(صلوات الله علیه و علی اجداده و اولاده المعصومین اجمعین) داشته باشیم.

امیدوارم در فرصتی که دراختیار دارم، پاسخی ولو گذرا را داشته باشم. قبل از این که به پاسخ سوالات شما بپردازم، طلب رحمت و غفران و رضوان الهی می‌نمایم برای همه عزیزانی که از مطالب و آثار آن‌ها برای این مصاحبه استفاده کردم، به‌ویژه مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین آقای محمدی اشتهاردی(رحمةالله تعالی علیه) که از مطالب ایشان در کتاب «نگاهی بر زندگی امام‌صادق(ع)» بسیار بهره بردم.

در پاسخ به این سوال، باید عرض کنم که امام‌صادق(علیه‌الصلاةوالسلام) پدر بزرگوارش حضرت اباجعفر باقرالعلوم پیشوای پنجم شیعیان و مادر گرامی‌اش بانوی ارجمندی به نام فاطمه است که به ام‌فروه شهرت داشت. ام‌فروه مادر امام‌صادق دختر قاسم بن محمد بن‌ ابی‌بکر، از فقهای برجسته شیعه و از اصحاب مورد اطمینان امام‌سجاد(سلام‌الله علیه) به شمار می‌آمد.

در شأن و مقام والای این مادر، فرزندش امام‌صادق(ع) فرمود: «کَانَتْ أُمِّی مِمَّنْ آمَنَتْ وَ اتَّقَتْ وَ أَحْسَنَتْ وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ. قَالَ وَ قَالَتْ أُمِّی قَالَ أَبِی یا أُمَّ فَرْوَةَ إِنِّی لَأَدْعُو اللَّهَ لِمُذْنِبِی شِیعَتِنَا فِی الْیوْمِ وَ اللَّیلَةِ أَلْفَ مَرَّةٍ لِأَنَّا نَحْنُ فِیمَا ینُوبُنَا مِنَ الرَّزَایا نَصْبِرُ عَلَی مَا نَعْلَمُ مِنَ الثَّوَابِ وَ هُمْ یصْبِرُونَ عَلَی مَا لَا یعْلَمُونَ» مادرم بانویی باایمان، باتقوا و نیکوکار بود و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.

سپس فرمود مادرم از پدرم امام‌باقر روایت کرده است «ای ام‌فروه من در شبانه روز هزار بار از درگاه خدا برای شیعیانم طلب آمرزش می‌کنم زیرا ما با آگاهی و یقین بر مصائبی که بر ما وارد می‌شود، صبر می‌کنیم ولی شیعیان با این که این چنین علم و یقینی ندارند صبر می‌کنند».(اصول‌کافی، جلد۱، ص۴۷۲)

ام‌فروه علاوه بر تقوا، به قدری دارای مقام ارجمندی بود که پسرش امام‌صادق را «ابن‌المکرمة» یعنی پسر مادر ارجمند یاد می‌کردند. (ریاحین‌الشریعة، جلد۳، ص۱۷)

در شباهت امام صادق(علیه‌السلام) به پدر بزرگوارش مرحوم کلینی در کافی از قول سدیر صیرفی که یکی از شاگردان امام‌باقر(ع) است، نقل می‌کند «سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ یقُولُ: إِنَّ مِنْ سَعَادَةِ اَلرَّجُلِ أَنْ یکُونَ لَهُ اَلْوَلَدُ یعْرِفُ فِیهِ شِبْهَ خَلْقِهِ وَ خُلُقِهِ وَ شَمَائِلِهِ وَ إِنِّی لَأَعْرِفُ مِنِ اِبْنِی هَذَا شِبْهَ خَلْقِی وَ خُلُقِی وَ شَمَائِلِی یعْنِی أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ» از امام‌باقر شنیدم که می‌فرمود یکی از سعادت‌های انسان این است که فرزندی داشته باشد و آن فرزند از نظر ظاهر و باطن و جمال و کمال شبیه پدر باشد و چهره ظاهر و باطن پدر در وجود آن پسر مشاهده شود؛ و من شباهت از نظر خلقت و اخلاق و شمائل خودم را از این پسرم(یعنی امام‌صادق علیه‌السلام) می‌شناسم و درک می‌کنم.(کافی، جلد۱، ص۳۶۰)

راز نام‌گذاری امام ششم ما به «صادق» چیست؟

می‌دانید که نام اصلی امام صادق، «جعفر» است. واژه جعفر معانی متعددی دارد؛ یکی از آن معانی نام نهری است در بهشت. از این رو پیامبر(صلوات‌الله علیه) و امام‌باقر(علیه‌السلام) نام او را جعفر نهادند؛ چرا که وجود پربرکت او هم‌چون آب زلال نهر بهشت، حیات‌بخش و پرثمر است. ابوخالد کابلی نقل می‌کند که «به امام سجاد عرض کردم امام بعد از شما کیست؟ فرمود پسرم محمد باقر که علم را می‌شکافد و بعد از او جعفر است که نامش در آسمان صادق می‌باشد.

عرض کردم چرا تنها نام او صادق است، با این که همه شما صادق هستید؟ فرمود پدرم از پدرش نقل کرد که رسول‌خدا فرمود هنگامی که پسرم جعفربن‌محمد متولد شد نام او را «صادق» بگذارید زیرا نام پنجمین نوه‌ی او(پسرِ امام‌هادی) جعفر است که به دروغ ادعای امامت می‌کند، از این رو در نزد خداوند نامش جعفر کذّاب است».

البته بعداً اشاره خواهد شد که منصور دوانیقی در مقابل مکتب امام صادق(علیه‌السلام) مذاهب دیگری را چون حنفی و مالکی ایجاد کرد و آنان را با لقب امام به مسلمین معرفی کرد. بنابراین امام صادق در مقابل امامان کاذب در جهان اسلام مطرح می‌شود و معنی می‌گیرد.

آیا در فضیلت امام‌صادق(ع) مطلبی از پدر بزرگوارش رسیده است؟

امام‌صادق(علیه‌السلام) برای پدر، همچون اسماعیل برای پدرش ابراهیم خلیل بود که ابراهیم خلیل در شأن اسماعیل فرمود «نِعْمَ الْعَوْنُ اَنْتَ عَلَی اَمْرِ اللهِ».(تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۹، ص۳۲۴)

تو در انجام فرمان خدا بنده نیکویی هستی. بر همین اساس امام باقر به یاران خود می‌فرمود: «اِذا افْتَقَدْتُمُونِی فَاقْتَدُوا بِهذا، فَهُوَ الْاِمامُ وَ الْخَلِیفهُ بَعْدِی»  هنگامی که من را نیافتید، به این شخص-اشاره به امام‌صادق فرمود-اقتدا کنید که او امام و جانشین بعد از من است.(کفایةالاثر، ص۳۲۱ و بحار، ج۴۷، ص۱۵). ابوالصباح کنانی می‌گوید: «نَظَرَ أَبُوجَعْفَر (علیه‌السلام) إِلَی أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ (علیه‌السلام) یمْشِی فَقَالَ تَرَی هَذَا؟ هَذَا مِنَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ»(ارشاد مفید، ص۲۸۹)

امام باقر(علیه‌السلام) به امام‌صادق‌(علیه‌السلام) درحالی‌که ایشان راه می‌رفتند نگاه‌کرد و فرمود: «ای ابوصباح آیا این(امام‌صادق(علیه‌السلام)) را می‌بینی؟ این از کسانی است که خداوند عزّوجل درباره آنان فرموده است: وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ».

با توجه به این که این آیه در قرآن نوید پیروزی حضرت موسی(علیه‌السلام) را بر طاغوت عصر یعنی فرعون می‌دهد، تطبیق این آیه در قرآن به امام‌ صادق(علیه‌السلام) بیان‌گر آن است که روش و شیوه و نهضت امام صادق همچون روش و نهضت حضرت موسی یک انقلاب فکری و فرهنگی است در راستای نجات و رهایی مستضعفان از زیر یوغ مستکبران و طاغوت‌های زمان. یکی از یاران امام‌باقر(علیه‌السلام) به نام طاهر می‌گوید در محضر امام باقر نشسته بودم، در همان حال امام‌صادق(علیه‌السلام) وارد شد. امام باقر به او اشاره کرد و فرمود «هذا خَیرُ الْبَرِیة» این شخص نیکوکارترین آفریدگان است.(اصول‌کافی، ج۱، ص۳۰۷).

مستحضرید که این روایت یادآور هفتمین آیه سوره بینه است که خدای سبحان می‌فرماید «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیرُ الْبَرِیةِ». یعنی درحقیقت امام‌صادق از روشن‌ترین مصادیق این آیه شریفه است.

فعالیت‌های امام‌صادق(ع) در دوران ۳۴ ساله امامت آن حضرت در چه محورهایی بود؟

با توجه به این که امام‌صادق(ع) در سال ۱۱۴ هجری قمری به امامت رسید و در سال ۱۴۸ به شهادت رسید، به نظر می‌رسد این ۳۴سال را در سه بخش به استحضار عزیزان خواننده برسانم. بخش اول اساساً رسالت انبیای عظام و پیشوایان معصوم(علیهم‌السلام) از منظر قرآن شریف، تبلیغ و تبیین رسالت‌های الهی و معارف وحیانی و نبوی است.

اجازه می‌خواهم از فرصت استفاده کنم و گذری کوتاه به بررسی واژه «بلیغ» و «بلاغ» و «ابلاغ» داشته باشم. از جمله الفاظ قرآن شریف که در مجموع تعداد ۷۷بار تکرار شده، این واژه و مشتقات آن است. اولاً مفردات راغب در معنای این واژه و سایر قالب‌ها و مشتقاتش می‌گوید: «بلاغ از تبلیغ، و تبلیغ از إبلاغ به معنای ایصال و رساندن پیام است».

و می‌گوید «بلاغ و بلوغ به معنای رسیده به انتها و مقصد، اعم از آن که مکان باشد یا زمان، یا امری معین و گاهی نزدیک شدن به مقصد مراد باشد، گرچه به آخر نرسد». در قرآن شریف خداوند متعال در آیاتی وظائف پیامبران و پیشوایان دین را تبلیغ و ابلاغ دانسته است.

در آیه ۹۹ سوره مبارکه مائده می‌فرماید «وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ»؛ در آیه۳۵ سوره مبارکه نحل می‌فرماید «فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ»؛ و در سوره اعراف بخشی از پیامبران را مثل نوح، هود، صالح و شیث نام برده و از زبان آنان به قوم‌شان آورده است که می‌گفتند «قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ»؛

و درباره پیامبرگرامی اسلام در آیه ۴۰سوره رعد می‌فرماید «فَإِنَّما عَلَیکَ الْبَلاغُ وَ عَلَینَا الْحِسابُ»؛ و در آیه ۲۰آل‌عمران جالب است که خداوند به پیامبر خطاب کرده است و می‌فرماید «وَقُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالْأُمِّیینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیکَ الْبَلَاغُ  وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ» به آن‌ها(یهود و نصارا) و بی‌سوادان[از مشرکان] بگو آیا تسلیم شده‌اید؟!

اگر در برابر فرمان‌خدا و منطق حق تسلیم شوند، هدایت می‌یابند و اگر نه، نگران نباش زیرا تو تنها وظیفه ابلاغ و رسالت را داری و خدا نسبت به [عقائد و اعمال] بندگانش آگاه است. امیرمومنان(علیه‌السلام) می‌فرماید«رُسُلُ اللّهِ سبحانَهُ تراجِمةُ الحقِّ و السُّفراءُ بینَ الخالقِ و الخَلْقِ»(غررالحکم: ۵۴۳۳) فرستادگان خداوند سبحان، مترجمان حق و سفیران میان آفریدگار و آفریدگان هستند.

امام‌باقر می‌فرماید: «نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْی اَللَّهِ»(الکافی (ط - الإسلامیة)، ج۱، ص۱۹۲). و در زیارت جامعه می‌خوانیم «تَراجِمَةً لِوَحـیهِ وَ ارْکاناً لِتَوْحیدِهِ». از آیات قرآن و روایات استفاده می‌شود مبلغ دین باید سه ویژگی داشته باشد:

یک: از کسی جز خدا نترسد؛ که آیه‌ای هم که در آغاز گفتار تلاوت شد، می‌فرماید «الَّذینَ یبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یخْشَوْنَهُ وَ لا یخْشَوْنَ أَحَداً إِلّا اللَّهَ وَ کَفی‏ بِاللَّهِ حَسیباً»؛ که از این آیه و آیات دیگر استفاده می‌شود مبلغ  این شرایط را باید داشته باشد: اخلاص، قاطعیت، شجاعت، صراحت، ادای تکلیف بدون هراس و ترس و سازش نکردن؛ که قرآن شریف به پیامبر می‌گوید «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیدْهِنُونَ» دوست دارند با آن‌ها مداهنه و سازش کنی و آن‌ها هم با تو مداهنه کنند. حضرت علی(علیه‌السلام) در مقام مبلغان حقیقی می‌فرماید «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْینِهِمْ»(خطبه۱۹۳ نهج‌البلاغة) و حضرت زهرا در باره امیرمومنان می‌فرماید: «وَ مَا الَّذِی نَقَمُوا مِنْ أَبِی الْحَسَنِ، نَقَمُوا مِنْهُ وَاللَّهِ نَکِیرَ سَیفِهِ وَ قِلَّةَ مُبَالاتِهِ بِحَتْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَکَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللَّهِ»(احتجاج طبرسی، ج۱، ص ۱۰۹-۱۰۸) جرم علی‌ابن ابی‌طالب چه بود؟! بعد می‌فرماید آری علی جرمش، اخلاصش، قاطعیتش و این که  از هیچ‌کس جز خدا نترسید و شمشیرش جز برای خدا بالا و پایین نیامد، بود.

دومین شرط که برای مبلغ هست، نویدبخشی و ایجاد محبت و فراری ندادن است. خدا به پیامبر می‌فرماید «یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً». ابن‌عباس می‌گوید وقتی این آیه نازل شد «لقد کان رسول الله امر علیا و معاذا أن یسیرا الی الیمن فقال انطلاقا و بشرا و لاتنفّرا و یسّرا و لاتعسّرا فانه قد انزل علی یا ایها النبی إنا ارسلناک شاهداً» رسول‌خدا به علی و معاذ امر کرد که به سوی یمن بروید و نوید دهید و فراری ندهید، و آسان بگیرید و سخت‌گیری نکنید که خداوند بر من نازل کرده است که ما تو را شاهد، بشارت‌دهنده و هشداردهنده فرستادیم.

سومین شرط مبلغ در منطق قرآن و معارف اهل‌بیت این است که تبلیغ روشن‌گرانه داشته باشد. که قرآن شریف می‌فرماید «أَنَّما عَلی‌ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ»(آیه ۹۲ سوره مائده). بر رسول ما ابلاغ روشن‌گرانه است یا در آیه ۴۵سوره نحل می‌فرماید «وَ أَنْزَلْنا إِلَیکَ الذِّکْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ». و جالب است که خداوند متعال در آیه ۱۲۴ سوره نحل روش تبلیغ را بیان کرده است: «أُدْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ».

مرحوم شهید مطهری راجع به آیه شریفه فوق تفسیر طولانی و مفیدی دارد و تمام مطالب را از آیات شریفه در سه نکته خلاصه کردند:

اولاً دعوت‌کننده برای خدا کار کند و دعوتش خالصانه باشد؛ ثانیاً تعلیم در دعوت باشد، یعنی روشن‌گری بر اساس منطق، استدلال و تذکار و استفاده کردن از عواطف بدون خشونت؛ و بالاخره در مناظره با کسانی که ذهن آن‌ها انباشته از مسائل نادرست است، ابتدا ذهن را خالی از مسائل نادرست کند و سپس برای پذیرش حق بدون تحقیر، توهین و خلاف‌گویی آماده کند.

خب این بحث را که من مطرح کردم، خواستم آخرین نکته‌اش را از آیه‌ای که در ابتدای بحث ذکر شد، استفاده کنم که خدای بزرگ می‌فرماید «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ». ای مومنان تقوای الهی داشته باشید و با صادقین باشید. خدا در این آیه دو دستور به مومنان می‌دهد: یکی این که می‌فرماید تقوای الهی داشته باشید، خدا را باور کنید و رفتارتان را در محضر خدا بدانید.

دوم الگوی شما و اسوه شما در روش تبلیغ، صادقین باشند؛ که در «مجمع‌البیان» ذیل این آیه شریفه از امام‌صادق(علیه‌السلام) آمده است «کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ قال یعنی کونوا مع آل‌محمد علیهم‌السلام» یعنی با آل‌ محمّد(ص) باشید. روایتی را در «تحف‌العقول» از امام صادق(علیه‌السلام) دیدم که فرمود «ثلاثةٌ فیهِنَّ البَلاغةُ: التّقَرُّبُ مِن معنی البُغْیةِ، و التَّبَعُّدُ مِن حَشْوِ الکلامِ، و الدَّلالةُ بالقلیلِ علی الکثیرِ»(تحف‌العقول، ص۳۱۷)

شیوه سخن گفتن و شیوایی سخن در سه چیز نهفته است: یک: نزدیک شدن به معنی مورد نظر، یعنی شناخت دادن به مخاطب که من چه طلبی را می‌خواهم باز کنم. همین که در قرآن شریف دارد که موسی(سلام‌الله علیه) وقتی مأموریت رفتن به سوی طاغوت زمان یعنی فرعون را داشت، از خدا خواست که «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیسِّرْ لِی أَمْرِی».

دوم: دوری کردن از گفتار حشو و زاید، یعنی طولانی سخن نگفتن؛ در یک کلمه کوتاه و گویا. سه: رساندن معنای زیاد با عبارت کوتاه یعنی پرمحتوایی و مطالب به صورت قوی و غنی و در عین‌حال کوتاه. اما دومین بخش فعالیت‌های امام‌صادق(ع)، بحث دانشگاه جعفری است.

در این‌جا مطلب را با این خاطره شروع می‌کنم که یادم نمی‌رود شهید مطهری(خدا رحمتش کند) در سال ۱۳۵۰ در روز شهادت امام‌صادق در حسینیه ارشاد که من هم نوجوانی بودم و شرکت کرده بودم، یک بحث مستوفی و مفصلی را راجع به امام‌صادق(علیه‌السلام) داشتند و حاصل‌ آن بحث‌شان که همیشه صدای او در گوش من هست، این بود که عبارت بسیار جالبی را داشتند که «بقاء اسلام مرهون دو نهضت است؛ یکی نهضت خونین سیدالشهداء(علیه‌السلام) و دیگری نهضت فرهنگی و فکری امام‌صادق(علیه‌السلام)».

من این‌جا مایلم مطلبی را در آغاز این بحث شریف عرض بکنم. حقیقت این است که یکی از بزرگ‌ترین توفیق‌ها و فرصت‌هایی که در میان امامان معصوم(علیهم‌السلام) نصیب امام‌صادق شد، تأسیس حوزه علمیه و دانشگاه عظیم جعفری است که در نوع خود نهضت بزرگ فکری و علمی بود که پس از رسول‌خدا تا آن عصر چنین نهضتی با آن عمق و گستردگی برای امامان(علیهم‌السلام) پیش نیامد. پایه‌ریزی و زمینه‌سازی این نهضت عظیم به دست پرتوان امام‌باقر(علیه‌السلام) گردید و تعمیق و توسعه و استواری آن با همت بالای امام‌صادق(علیه‌السلام) صورت گرفت.

یک نکته دیگری که باز از قرآن و روایت استفاده کنم، این است که در قرآن شریف در آیه۲۴ سوره ابراهیم خداوند می‌فرماید «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیبَةً کَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِی السَّماءِ» که نکته موردنظر حقیر این قسمت آیه است که «تُؤتِی اَکُلَهَا کُلَّ حِینَ بِاِذنِ رَبِّهَا» این شجره طیبه و ریشه مبارکه، میوه‌های خود را هر زمان به اذن پروردگارش می‌دهد. صاحب تفسیر «نورالثقلین» می‌فرماید «شخصی در مورد مفهوم این آیه از امام‌صادق(علیه‌السلام) پرسید.

حضرت فرمود اشاره به علم و دانش امامان است که در هر سال و هر منطقه به شما تشنگان و شیفتگان معارف وحیانی می‌رسد».(تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۲۳۸) خب این‌جا بر می‌گردیم به مطلبی در مورد امام صادق؛ من به نظرم رسید که عرض بکنم امام‌صادق(علیه‌السلام) با تأسیس دانشگاه بزرگ جعفری ۳محور را مورد توجه قرار داد:

اول تبیین کامل وجامع معارف اسلامی چه در رشته فقه و احکام و چه در رشته عقائد و چه در مباحث تربیتی و اخلاقی، فکری و فرهنگی؛ تا آن جا که فقه جعفری و تشیع علوی در تاریخ در میان امت اسلامیه به نام حضرت صادق(علیه‌السلام) ثبت شد؛ و این حقیقتی است که تمامی اندیشمندان عصر و در اعصار دیگر به عظمت علمی و آثار علمی به‌جامانده از آن حضرت گواهی داده‌اند. من نظرات تمام بزرگان را دیده‌ام اما فکر می‌کنم چون بنا به اختصار است، از بیان آن‌ها صرف‌نظر می‌کنم.

دوم مبارزه و مجاهده. خوب می‌دانید که امام‌صادق(علیه‌السلام) در زمان خودش و در عصر خودش با پنج طاغوت اموی و دو طاغوت عباسی مواجه بود؛ یکی سفّاح و دیگری منصور. در عصر منصور امام‌صادق ۱۵سال با این طاغوت شقی و جنایت‌کار مواجه بود و چه رنج و صدماتی از ناحیه منصور به آن حضرت رسید که البته تاریخ مبارزات آن حضرت را با خلفا و مخصوصاً با سفّاح و بالاخص منصور دوانیقی نقل کرده است که ما روایات بسیار انبوه و گزارشات قابل‌توجهی داریم که امام چگونه در مقابل او و درباره جنایات او و حتی کسانی که با خلیفه غاصب و ظالم عباسی و منصور همکاری می‌کردند، برخوردهای تندی می‌کرد. ازجمله این که آمدند به حضرت گفتند یکی از اصحاب و یاران شما را که ارتباطی هم با منصور دارد، گرفته‌اند و در شرایط سخت شکنجه به سر می‌برد.

امام(علیه‌السلام) به آن شخص فرمود من چه‌قدر به خود او و به شماها گفته‌ام در پیرامون این ستمکار شقی نچرخید و شماها گوش نکردید؛ بعد حضرت دعا کردند و با عواملی که داشتند، آزادش کردند و باز وقتی به عنوان تشکر خدمت حضرت رسید، حضرت باز با او با جدیت سخن گفتند و او را از ادامه کار با این ستمگر بازداشتند.

نکته دیگر که خیلی مهم است، این است که علاوه بر آن مبارزه‌ای که حضرت با ستم‌کاری منصور داشتند، جریان‌های منحرف و انحرافی‌ای در عصر امام‌صادق(ع) وجود داشت، ازجمله معتزله، جبریه، تناسخیه، مرجئه، غلات، زنادقه، مشبّهه، متصوّفه و مجسّمه، که این‌ها هرکدام عقائد خود را ترویج می‌کردند و از همه بدتر و از همه دردآورتر این که منصور دوانیقی در مقابل امام‌صادق و مکتب فقهی آن حضرت، جریان‌هایی را ایجاد کرد از جمله حنفی، مالکی و حتی بخش‌نامه می‌کرد که ترویج فقه جعفری ممنوع است و بعضی مواقع دستور ترویج فقه مالکی را می‌داد و بعضی موافق فقه حنفی. داستان‌های زیادی در این‌باره در تاریخ هست.

یکی از ویژگی‌های امام‌صادق(علیه‌السلام) که در تاریخ مشهور است، این است که حضرت در رشته‌های مختلف علوم اسلامی مثل علم کلام، فقه، فلسفه، حدیث و حتی علوم طبیعی و موضوعات تربیتی و اخلاقی و اجتماعی شاگردانی را تربیت کردند و حتی رقم شاگردان هم در تاریخ مطرح شده است؛ که گاهی هم مناظراتی که می‌شد، کسانی از مخالفان می‌آمدند و حضرت به بعضی از شاگردانش می‌فرمود با آن‌ها بحث کنید و حتی بعد از بحث، اشکالاتی را که اصحابش در روش بحث داشتند، به آن‌ها تذکر می‌داد. اما سومین بخش فعالیت‌های امام‌صادق(ع)، بحث مبارزات و فعالیت‌های فرهنگی و حتی سیاسی امام‌صادق است که در کتب تاریخ ثبت است و آثار ارزشمندی در این‌باره چاپ و منتشر شده است.

مبارزات و فعالیت‌های امام‌صادق(ع)، منصورخلیفه عباسی را وادار به برخوردهای خشونت‌بار کرد، به‌طوری که در طول ۱۱سال امامت امام‌صادق در عصر منصور، همواره حضرت از ناحیه او در آزار و اذیت بود. تا آن‌جا که بارها او را از مدینه به بغداد احضار می‌کرد و حتی قصد خبیثش این بود که به امام حمله‌ور گردد و حضرت را به شهادت برساند که معجزات و امدادهای غیبی، امام را از شر منصور مصون می‌داشت.

گاهی هم حضرت را در حصر قرار می‌داد که آن جریان در روایات معروف است که شیعه‌ای که همسرش را در فقه غیرجعفری طلاق داده بودند و او که شیعه بود و نگران زندگی و خانواده و همسرش بود، خودش را به صورت یک خیار فروش در محدوده حصر خانه حضرت آورد و به بهانه خیارفروشی رفت از امام سوال کرد و حضرت وقتی وضع او را دید، سوال او را پاسخ داد(بحار، ج۱۴۷، ص۱۷۰)؛

امام این‌جا دلش سوخت و آن حس تبلیغ رسالت‌های الهی که اشاره شد، به حضرت دست داد و شدید شد، لذا حضرت از خدا خواست-که این جمله خیلی عجیب است و آموزشی هم برای ما درمقابل ستمگران است- که «خدایا منصور شقی و ستمکار است، اما قلب منصور در اختیار توست، خدایا تو این قلب را تغییری و تحویلی بده که بتواند فرصتی را به من بدهد که این مظلومین معارف اهل‌بیت را دستگیری بکنم»؛ و دعای حضرت به اجابت نشست و منصور در یکی از خواسته‌هایش چیزی از پیامبر یادگاری خواست و امام قطعه‌ای از عصای کوچکی را به او داد و او به قدری خرسند و خوشحال شد که مرحوم مجلسی در بحار نقل می‌کند که منصور بسیار خوشحال شد، دستور داد آن را چهار قسمت کردند هرکدام را در یکی از چهارجا-مثلاً در ۴ گوشه تختش-نصب نمودند؛ آن‌گاه به امام‌صادق عرض کرد «ما جَزاؤُکَ عِنْدِی اِلّا اَنْ اُطْلِقَ لَکَ، وَ تَفْشِی عِلْمَکَ لِشِیعَتِکَ، وَ لا اَتَعَرَّضُ لَکَ وَ لا لَهُمْ، فَاقْعُدْ غَیرَ مُحْتَشَمٍ وَ اَفْتِ النّاسَ، وَ لا تَکُنْ فِی بَلَدٍ اَنَا فِیهِ» نزد من جز این نیست که تو را آزاد بگذارم و تو علم خود را برای شیعیانت آشکار سازی و تورا کنترل ننمایم و شیعیانت را از تو باز ندارم-منتهی آن کینه‌ای را که در دل داشت، این‌طوری بیان کرد که- بر مسند علم و فتوا بدون نمایش قدرت بنشین و فتوا بده ولی در شهری که من سکونت دارم، نباش.

بعد از این دستور، علم و دانش امام‌صادق انتشار یافت که حتی نقل می‌کنند که امام‌صادق در مدینه به تربیت شاگردان پرداخت و طولی نکشید که از اطراف و اکناف مانند بصره، کوفه، واسط، حجاز به گرد آن حضرت آمدند و آن‌گونه که ارشاد مفید نقل می‌کند کم‌کم شاگردان او به ۴  هزار نفر رسیدند. (ارشاد مفید، ص۲۷۱)شیخ طوسی در «رجال» خود تعداد آن‌ها را ۳۱۹۷مرد و ۱۲ زن نام می‌برد که در مکتب و محضر امام‌صادق استفاده علمی می‌بردند(فهرست ابن ندیم، ص۲۵۰)؛ و جالب این که حسن‌ بن‌ علی‌ بن زیاد وشّاء که خود از اساتید حدیث و از شاگردان امام‌رضا(علیه‌السلام) است، می‌گوید «من در مسجد کوفه ۹۰۰استاد حدیث را دیدم که از امام‌صادق نقل حدیث می‌کردند».(رجال نجاشی(حسن بن وشّاء) سفینة البحار، ج۲، ص۶۵۶)

خب عرض کردم که منصور در عین‌حال باز آرام نمی‌گرفت، همان‌طور که در تاریخ نقل شده است که گفت «امام‌صادق مثل استخوانی تیز در گلوی من، مرا آزار می‌دهد»، یک لحظه او را رها نکرد. حضرت را محاصره می‌کرد و مردم را از دسترسی به او محروم می‌ساخت و حتی بخشنامه کرد و نشر معارف او را ممنوع کرد و مردم را به سوی فکر و فقه ابوحنیفه و مالک سوق می‌داد و در عین‌حال با تمام این مضیقه‌ها باز منصور آرام نبود و اظهار می‌داشت که حضرت همچون استخوانی در گلوی من، من را رنج می‌دهد. حتی کار به آن‌جا کشید که دستور داد خانه او را آتش بزنند و وقتی این اقدام بی‌شرمانه و وحشیانه توسط عمّال حکومت انجام شد، راوی می‌گوید فردای آن روز خدمت حضرت رسیدم، وی را نگران و گریان دیدم.

علت را پرسیدم. حضرت فرمود دیروز وقتی حالت اهل‌خانه و فرزندان را در هنگام آتش‌سوزی دیدم، و دیدم چگونه مضطرب و گریان و نالان‌اند، با این که من حضور داشتم و آنان را حفاظت می‌کردم و دلداری می‌دادم، ولی می‌سوزم که بر فرزندان و اهل‌بیت جدم حسین(علیه‌السلام) چه گذشت آن‌گاه که خیمه‌ها را آتش زدند. منبع حریم امام

. انتهای پیام /*