سیدحسن نصراللّه [1]

حضرت امام در طول حیاتِ خود با جدیت تلاش کردند تا چهرۀ تابناک اسلام اصیل را نمایانده، زنگارها و انحرافات چند صد ساله را از آن بزدایند. ایشان سعی داشتند تا اسلام ناب و خالص را از سرچشمۀ پاک و زلال آن برگرفته و پیاده کنند و در راه رسیدن به این هدف، رنجها و مشقتهای بسیاری را از جانب خشک مقدسها و متحجران و دوستان مقدس نمای نادان متحمل شدند؛ که از دشواریهای ایجاد شده از سوی طاغوتیان و مستکبران نیز بیشتر بود. ایشان این درد و رنج را در پیام مشهوری در سیزده رجب خطاب به علما و حوزه های علمیه بیان داشتند.

این وظیفۀ سنگین و خطیر، نیازمند شخصیتی چون امام خمینی(س) بود تا بتواند از عهده آن برآید. بخصوص آنکه ایشان از جایگاه فکری، عرفانی، فلسفی و فقهی برخوردار بوده، نقش مؤثری در رهبری امت داشتند و از شجاعت لازم برای انجام این مهم بهره مند بودند.

یکی از مفاهیمی که دستخوش تحریف واقع شده و تغییر یافته بود، مفهوم عرفان است، بخصوص زمانی که برخی، عرفان را به مفهوم گوشه گیری از جامعه و نشستن در کنج عزلت و بی توجهی به مسئولیتها و سرنوشت ملت می دانستند، در حالی که طاغوتیان و ظالمان، زمام امور را در دست داشتند.

حضرت امام خمینی(س)، پیشوای عارفان، به منظور اصلاح مفهوم عرفان و  ارائه معنای درست آن، در مناسبتهای بسیاری سخن گفته، در یکی از آنها فرمودند: خیال کردند یک دستۀ زیادی که معنای عرفان عبارت از این است که انسان  یک محلی پیدا بشود و یک ذکری بگوید و یک سری حرکت بدهد و یک رقصی بکند و اینها، این معنی عرفان است؟! مرتبۀ اعلای عرفان را امام علی ـ سلام اللّه  علیه ـ داشته است و هیچ این چیزها نبوده در کار. خیال می کردند که کسی که عارف است باید دیگر بکلی کناره گیرد از همه چیز و برود کنار بنشیند و یک قدری ذکر بگوید و یک قدری تغنی بشود و یک قدری چه بکند و دکانداری. امیرالمؤمنین در عین حالی که اعرف خلق اللّه  بعد از رسول اللّه  در این امت، اعرف خلق اللّه  به حق تعالی بود مع ذلک، نرفت کنار بنشیند و هیچ کاری به هیچی نداشته باشد، هیچ وقت هم حلقۀ ذکر نداشت، مشغول بود به کارهایش، ولی آن هم بود. ... موسی بن عمران اهل سلوک بود، ولی مع ذلک، رفت سراغ فرعون و آن کارها را کرد، ابراهیم هم همین طور، رسول خدا هم که همه می دانیم. رسول خدایی که سالهای طولانی در سلوک بوده است، وقتی که فرصت پیدا کرد، یک حکومت سیاسی ایجاد کرد برای اینکه، عدالت ایجاد بشود.[2]

امام در مناسبتها و سخنرانیها و تألیفاتشان، آن نوع عرفانی را که گوشه گیری و انزوا و بی توجهی به اجرای احکام الهی را توصیه می کند، برگرفته از اسلام امریکایی دانسته، و آن را مرتبط با اسلام ناب محمدی محسوب نمی کردند. خواه پیروان این روش، این واقعیت را درک کنند یا نه.

امام خمینی(س) همواره بر پیوند عمیق و محکم میان عرفان و جهاد و شهادت تأکید می ورزیدند؛ و جهاد و شهادت را از نتایج عرفان واقعی می دانستند. مگر نه اینکه «جهاد»، دری از درهای بهشت است و خداوند  آن را به روی بندگان خاص خود می گشاید؟ همین اولیای خدا هستند که این در را می کوبند و از در جهاد به درجۀ رفیع شهادت می رسند و از نعمت بزرگ لقای پروردگار و جوار او بهره مند می گردند.

تصور ما باید بر این اساس باشد که نیروی عرفان، باید بتواند انسان را به مجاهدی بزرگ تبدیل کند، او را به سوی مسئولیت پذیری و فداکاریهای بزرگ سوق دهد و قدرت رویارویی با طاغوت را در وی ایجاد کند؛ هرچند دست خالی و بی سلاح باشد. عرفان واقعی، باید بتواند قدرت بیان سخن حق را در انسان به وجود آورد و در عرصۀ مبارزه، به او نیرویی دهد که جز از خداوند از کسی نهراسد. عرفان، باید تجلّی آگاهی، عزم و ارادۀ انسان و وارستگی او از هرچه غیر خدا باشد. عرفانِ حضرت ابراهیم(ع)، به او شجاعتی عطا کرد که بتها را بشکند و با نمرود به مبارزه برخیزد و در برابر آتش قهر او، هراسی به خود راه ندهد. عرفانِ حضرت موسی(ع) موجب شد با قدرت، در برابر فرعون بایستد و سخن حق را بگوید؛ در حالی که جز عصای خود و برادرش، کسی را به همراه نداشت. عرفانِ حضرت عیسی(ع)، توان رویارویی با ظلم و عوامفریبی کاهنان معابد و راهزنان طریق وصول الی اللّه  را به وجود آورد؛ و عرفان حضرت محمد ـ صلی اللّه  علیه و آله ـ ارادۀ آن حضرت را تقویت کرد تا در برابر جاهلیت خوفناک و تبهکاران و طاغوتیان به پا خیزد و در مقابل اذیت و آزار آنان، صبر و تحمل پیشه کند؛ چنانکه از ایشان نقل شده است: «هیچ پیامبری به اندازۀ من اذیت و آزار ندید».

از میان نمونه های دوران معاصر نیز امام خمینی(س) یکی از کسانی بودند که عدۀ کثیری از شهدا و مبارزان راه خدا را مثال روشنی از عرفان واقعی برشمردند. در یکی از دیدارها، یک برادر لبنانی تصاویر و  وصیتنامه های برخی از شهدای عملیات استشهادی مقاومت اسلامی  را تقدیم امام کرد. ایشان وقتی وصیتنامه ها را خواندند و تصاویر را دیدند، فرمودند: عارفان حقیقی اینها هستند ...، این جمله، گواه روشنی از سوی امام و پیشوای عارفان و مجاهدان است.

امام خمینی(س) در سخنان خود دربارۀ جبهه های حق علیه باطل چنین می فرمایند: شما بروید ببینید این سنگرها را، ببینید مساجد است این سنگرها. این سنگرها مراکز عرفان است، مراکز توحید است و در این مراکز که شب آنطور مشغول هستند، روز هم آنطور فداکاری می کنند.[3]

در جای دیگر، امام در وصف فداکاریهای مجاهدان و عشق آنان به شهادت و وارستگی آنان از قید و بندها می فرمایند: شهادت در راه خداوند چیزی نیست که بتوان آن را با سنجشهای بشری و انگیزه های عادی ارزیابی کرد. و شهید در راه حق و هدف الهی را نتوان با دیدگاه امکانی به مقام والای آن پی برد... زنان و مردان و کودکان نمونه ای که در زیر بمبارانها و از بستر بیمارستانها سرود شهادت سر می دهند و با دست و پای قطع شده بازگشت به جبهه های انسان ساز را آرزو می کنند، فوق آنچه ما تصور می کنیم و فلاسفه و عرفا به رشته تحریر در می آورند و هنرمندان و نقاشان عرضه می کنند، می باشند.

آنچه آنان با قدمهای علمی و استدلالی و عرفانی یافته اند، اینان با قدم عینی به آن رسیده اند و آنچه آنان در لابلای کتابها و صحیفه ها جستجو کرده اند اینان در میدان خون و شهادت در راه حق یافته اند.[4]

همچنین، امام بر تأثیر متقابل میان عرفان و جهاد تأکید دارند تا جایی که عارف و سالکِ مجاهد می تواند در زمان کوتاه، به برکت جهاد و صبر و شهادت و خون، راهی طولانی را طی کند. امام می فرمایند: این جوانان ... یک شبه ره صدساله را پیمودند و آنچه عارفان و شاعران عارف پیشه در سالیان دراز آرزوی آن را می کردند، اینان ناگهان به دست آوردند و عشق به لقاءاللّه  را از حد شعار به عمل رسانده و آرزوی شهادت را با کردار در جبهه های دفاع از اسلام عزیز به ثبت رساندند.[5]

در همین رابطه رهبر انقلاب، حضرت آیت اللّه  خامنه ای ـ دام ظله ـ در یکی از سخنرانی های خود می فرمایند: برخی از جوانان سیزده تا بیست ساله توانستند به مقام و درجاتی در نزد خداوند برسند که بسیاری از اهل سیر و سلوک در طول دهها سال به آن مرحله نرسیدند.

ما باید همواره بر این برداشت صحیح از مفهوم عرفان تأکید نماییم تا از افتادن جوانان در دام انحرافات جلوگیری کنیم. جوانان، تشنۀ معنویات هستند و باید آنان را به راه درست ـ که به هدف منتهی می شود ـ راهنمایی نماییم؛ زیرا شاهد بوده ایم که برداشت و درک نادرست از عرفان، بسیاری از جوانان فعّال و فداکار را به انزوا و گوشه گیری کشانده و با تضعیف نیروی آنان، موجب قرارگرفتن آنها در کنج فراموشی گردیده است. در نتیجه، آنها از تلاش در راه خدمت به امت اسلام و بشریت به دور مانده اند و این در واقع، سدی بر سر راه نزدیکی به خدا و مانعی در مسیر رسیدن به پروردگار است. نکتۀ دیگر آنکه حضرت امام بر اهمیت تهذیب نفس، تأکید فراوان داشتند و آن را تنها راه رهایی از علت اصلی مفاسد و انحرافات؛ یعنی «حبّ نفس» و «خودپرستی» دانسته اند.

عرفان، به تنهایی نمی تواند موجب نجات انسان شود؛ بلکه حتی این حالت ـ با وجودی که از حالات والا و شریف محسوب می شود ـ اگر با تزکیه و تهذیب نفس همراه نشود، ممکن است انسان را به جهنم وارد کند. حضرت امام در یکی از سخنان خود خطاب به مسئولان جمهوری اسلامی فرمودند: تمام مفسده هایی که در عالم پیدا می شود، از این بیماری خودبینی است. ... هر فسادی واقع شده از این خصیصه است. دردها دوا نمی شود، الاّ با این که این خصیصۀ شیطانی از بین برود.[6]

ایشان در ادامه می فرمایند: کسی بخواهد درد خودش [خودبینی] را شخصاً دوا کند، باید این خصیصه را از بین ببرد؛ باید ریاضت بکشد و خودش را بزرگ حساب نکند؛ نگوید من عالمم، نگوید من خودم مقدس هستم ـ چنانچه ملائکه می گفتند ـ نگوید من ثروتمندم، نگوید من زاهدم، نگوید من عارفم، نگوید من موحدم. در هریک از اینها، ولو آن علم اعلایی که علم فلسفه یا عرفان است، اگر این خصیصۀ شیطانی باشد، حجاب است؛ «اَلْعِلْمُ حِجابُ الاَکْبَر». و اگر کسی بخواهد معالجه کند خودش را، باید این خصیصه را به آن توجه بکند و بسیار مشکل است معارضه با این خصیصه. اگر بخواهد کسی تهذیب بشود، با علم تهذیب نمی شود؛ علم انسان را تهذیب نمی کند. گاهی علم، انسان را به جهنم می فرستد؛ گاهی علم توحید انسان را به جهنم می فرستد؛ گاهی علمِ عرفان انسان را به جهنم می رساند؛ گاهی علم فقه انسان را به جهنم می فرستد؛ گاهی علم اخلاق انسان را به جهنم می فرستد. با علم درست نمی شود. تزکیه می خواهد ـ یُزَکّیهِمْ ـ تزکیه مقدم است بر همه چیز.[7]

برادران و خواهران، تنها به این دو نکته خواستم اشاره کنم: یکی، رابطۀ میان عرفان با جهاد و مبارزه، تا مبادا عرفان موجب شود کسی از ما به گوشه گیری و انزوا رو آورد ـ بخصوص در دنیایی که تهدیدات و خطرهای زیادی، امت اسلام را هدف قرار داده است ـ و دیگری، اهمیت و لزوم تهذیب و تزکیۀ نفس، تا مبادا نفسمان گرفتار اصطلاحات و مباحث فکری شود و خود را در حجاب اکبر زندانی کنیم؛ و خدای ناکرده عمرمان را بگذرانیم و گمان کنیم در راه خدا گام برمی داریم و زمانی ازخواب غفلت بیدار شویم که فرصت از دست رفته باشد.



[1] دبیرکل جنبش حزب‏ اللّه‏ لبنان.  [2] صحیفه امام؛ ج 20، ص 116.  [3] همان؛ ج 19، ص 136ـ137.  [4] همان؛ ج 18، ص 74. [5] همان؛ ج 17، ص 304. [6] همان؛ ج 19، ص 133. [7] همان؛ ص 133 ـ 134.

. انتهای پیام /*