پرتال امام خمینی(س): پنجم مهر سالروز شکستن حصر آبادان است. در این روز امام راحل در نامه ای به فرماندهان ارتش و سپاه از شکستن حصر آبادان تشکر کرد؛ آنچه در ادامه می خوانید خاطرات چند تن از فرماندهان جنگ در باره شکستن حصر آبادان است که از نظر می گرد: 

سرلشکر رحیم صفوی:

جنگ که شروع شد، شهید یوسف کلاهدوز ـ قائم مقام فرماندهی کل سپاه ـ در تماس تلفنی به من گفت که در خوزستان به شما نیاز بیشتری است و بهتر است به آنجا بروید. من به همراهی دویست نفر از بردران پاسدار عازم خوزستان شدیم. اوایل آبان ماه ۱۳۵۹ حدود یک ماه بعد از شروع جنگ بود که وارد خوزستان شدیم. خوزستان اوضاع بسیار آشفته و ناراحت کننده ای داشت. خرمشهر تقریباً سقوط کرده بود، آبادان در محاصره قرار داشت، از طرف دزفول عراقی ها تا جسرنادری پیشروی کرده بودند و از طرفی به هفده کیلومتری اهواز رسیده و این شهر دائماً در معرض گلوله توپهای عراقی قرار داشت. دبّ حردان و سوسنگرد هم می شود گفت در دست دشمن بود. وارد اهواز که شدیم، آن را شهر ارواح یافتیم. می توان گفت نبض حیات نمی دمید. مدارس، خالی از دانش آموز؛ خانه ها، خالی از سکنه؛ مغازه ها، همه تعطیل و صدای مشمئز کنندۀ انفجار گلوله های توپ و بوی دود و باروت اوضاع تأثربرانگیز و ناراحت کننده ای ایجاد کرده بود. شهر خالی از جمعیت بود و میگهای عراقی با قیافه های منزجر کننده خود در ارتفاع پائین روی شهر مانور می دادند. بین راه مردم را در حال فرار در جاده اهواز و آبادان به سمت ماهشهر یافتیم. جمعیت هایی با بچه و زن در جاده ها و در آن گرمای شدید خوزستان. هیچ گونه امکانات و حتی آبی وجود نداشت تا به آنها داده شود یا وسیله ای نبود که آنها را به جایی برساند. آینده برای آنها مبهم و سرمنزل ناشناس بود و وضع بسیار دردناک و غم انگیز. غیرت بچه ها به جوش آمده بود وگاهی از زور ناراحتی گریه می کردیم. خود من حقیقتاً چند بار گریه کردم و پیش خودم می گفتم خدایا چگونه می شود این دشمن متجاوز و غداری را که به میهن اسلامی ما تجاوز کرده، بیرون کنیم؟ و هزاران آرزوی ظاهراً دست نیافتنی دیگر.

در این شرایط پیام آرامش آفرین حضرت امام دلها را محکم و امیدوار می کرد که «شما خیال نکنید که یک چیزی است ...، این حرفها در کار نیست، یک دزدی آمده است یک سنگی انداخته و فرار کرده، رفته است سر جایش.»[۱]

و یا فرمودند: «ما همچو سیلی خواهیم زد به صدام و حزب بعث عراق که دیگر بلند نشود از جای خودش‏».[۲] ما با همه امیدی که می گرفتیم ولی باز برایمان سؤال بود که چگونه؟

ما در جبهه دارخوین بودیم که بنی صدر از فرماندهی کل قوا عزل شد. اولین عملیات بزرگی که سپاه انجام داد، به درست در همان شب عزل ایشان این عملیات با نام «خمینی روح خدا، فرمانده کل قوا» انجام شد. قبل از عملیات شهید مظلوم آیت اللّه دکتر بهشتی در همین دارخوین و نیز در اهواز برای بچه ها صحبت کردند. از امام گفتند به صورتی که همه بچه ها گریه می کردند و خلاصه تقویت روحیۀ بسیار خوبی بود. عملیات در تاریخ ۲۱/۳/۶۰ با تعداد حدود سیصد نفر نیرو از بچه های سپاه و بسیج انجام شد و لشکر ۳ زرهی تقویت شده عراق مورد حمله قرار گرفت. دوازده روز عراقی ها با استعداد یک لشکر به جمعیت کم ما پاتک می کردند؛ ما حدود سه کیلومتر به سمت آبادان پیشروی کردیم.
در جهت تثبیت موقعیت بچه ها شهید مهندس طرح چی از دانشجویان پیرو خط امام در زدن خاکریز از کناره رود کارون تا جاده اهواز اقدام جانانه ای به عمل آورد. این خاطرات را نقل می کنم تا معلوم شود که محور جنگ و محور پیروزیهای ما حضرت امام بود. مردم را بسیج می کرد، ارتش و سپاه را قوّت قلب می داد، سیاست داخلی و خارجی کشور را تنظیم می کرد ... حفظ روحیه مردم و رزمنده ها در آن شرایط از هر کسی ساخته نبود. حضرت امام در همه این موارد هنرمندانه عمل کرد.

خوشبختانه با وجود حملات مکرر عراقی ها که حتی تا پشت خاکریز ما می آمدند و ما با نارنجک با آنها به مقابله برمی خاستیم، و با وجود اینکه آنها یک لشکر بودند و ما سیصد نفر، اما بالاخره خط تثبیت شد که واقعاً ما خودمان هم باورمان نمی شد. روحیه ای که بچه ها از پیامها و سخنان حضرت امام گرفته بودند، معجزه آسا بود. ما تقریباً چهار پنج ماهی بچه ها را در این خط نگه داشتیم ولی با چه زحمتی. بچه ها در وضعی بودند که برای نجات آبادان می خواستند دشمن را تکه تکه کنند. من که به عنوان فرمانده، مورد اعتماد بچه ها بودم، همیشه به من می گفتند چه موقع فرمان حمله صادر می شود؟ و خلاصه آماده و مترصد حمله به دشمن بودند. یادم می آید شبی با ده ـ بیست نفر از بچه ها برای شناسایی تا نزدیکی عراقی ها رفته بودیم. ناگهان یک حیوانی از جلوی ما فرار کرد. چند دقیقه بعد صدای انفجار مهیبی بلند شد. عراقی ها این منطقه را به رگبار بستند، به صورتی که ما مجبور شدیم برگردیم. صبح روز بعد که یکی از بچه ها را برای شناسایی فرستادیم، معلوم شد از فاصله ده قدمی جلوتر از ما گاوی یا گرازی فرار کرده و داخل میدان مین عراقی ها رفته و آن انفجار را سبب شده است. ما با مین آشنایی نداشتیم و تازه متوجه شدیم که عراقی ها مین کار گذاشته اند. من بعداً این قضیه را برای حضرت آیت اللّه خامنه ای عرض کردم، ایشان فرمودند که آن حیوان از جانب خداوند مأمور بوده تا روی مین برود و شما سالم بمانید.

یکی از بچه های تهران به نام تیموری که بعداً به فیض شهادت نایل آمد، این عزیز از افراد واقعاً عاشق امام بود، به طوری که هر موقع صدای امام را می شنید، گریه می کرد. در شبهای مهتابی آنقدر تا نزدیکی عراقی ها رفته و چاشنی مین ها را درآورده بود که واقعاً قیافه سربازان عراقی را می شناخت و بر اثر تلاش ایشان، بچه ها در شب عملیات هیچ گونه مینی در سر راه خود نداشتند.

قبلاً امام به عنوان فرمانده کُل قوا دستور داده بودند که حصر آبادان باید شکسته شود.[۳] بچه ها هم با وسواس و منتظرانه دنبال انجام این کار بودند. خلاصه طرحی ریخته شد و در پنجم مهر ماه ۱۳۶۰، با هجوم نیروهای سپاه و ارتش در سه محور دارخوین، فیاضیه و ایستگاه ۷ جاده ماهشهر، دشمن ۲۴ ساعته از شرق کارون بیرون ریخته شد و آبادان از محاصره نجات پیدا کرد و واقعاً قلب حضرت امام شاد شد. (امام و دفاع مقدس، ص۳۶-۴۳)

سردار احمد غلامپور:

بررسی عملکرد امام راحل در قبال مسائل مختلف جنگ تحمیلی، جهت گیریها، ارشادات، پیامها و راهنمائیهای آن بزرگوار، دستورات به موقع و نیز حالت نظارت آن بزرگوار بر مسائل مختلف، ما را به این نتیجه می رساند که آن حضرت از ابعاد کامل و تمام عیار یک فرمانده نظامی برخوردار بودند. در این مورد به دو سه نکته ای اشاره می شود.

شاید از مهمترین ویژگیهایی که یک فرماندهی نظامی باید داشته باشد، شناخت طرف مقابل یا به اصطلاح دشمن شناسی است. این بعد قضیه بطور اعجاب آوری در حضرت امام قوی بود. نشانه رویهای دقیق، همه جانبه و مداوم آن بزرگوار به طرف آمریکا نمونه ای از این آگاهی بود. شاید در طول تاریخ کسی را نتوان سراغ گرفت که این همه به افشای استکبار و ماهیت ضد بشری وی پرداخته باشد و اگر دنیا واقعاً کر و کور نبود و به این افشارگریها توجه می کرد، به حقایق زیادی می رسید. در قضیه جنگ تحمیلی هم کسی را نمی توان پیدا کرد که به اندازۀ حضرت امام روی ویژگیهای شخصیت صدام شناخت داشته باشد. در جلسات متعددی روی این ویژگیها و نحوۀ برخورد با آن سفارشات بسیار ارزنده و پرباری را مطرح می فرمودند.

صلابت و استقامت و هوشیاری در هدایت مجموعه تشکیلات درگیر در جنگ و دفاع مقدس از ویژگیهای بارز دیگر امام خمینی (س) است که این خود نشأت گرفته از اطلاع وسیع آن بزرگوار از ریزترین مسائل مربوط به جبهه ها بود که بوسیله مجاری و کانالهای گزارش دهی بسیار و همه جانبه تأمین می شد. از فرماندهان رده بالای درگیر در جنگ گرفته تا یک بسیجی ساده یا یک روحانی یا عالمی که بعد از حضور در جبهه ها به محضر آن بزرگوار می رسید و ... به طور همه جانبه اخبار و اطلاعات لازم را به آن بزرگوار می رساندند. بعلاوه حالت آماده باش دفتر امام و ارتباط دائم با جبهه ها نیز در تأمین اطلاعات و اخبار ضروری نقش اساسی داشت. بر اساس این اطلاعات، جهت گیری ها، دستورات، هدایت ها و راهنمائیهای آن بزرگوار که با صلابت و استحکام خاص خود مطرح می شد، فصل الخطاب و حرف آخر و عملاً بسیار تعیین کننده بود. جمله معروف «حصر آبادان باید شکسته شود.» و اثرات مترتب بر آن و یا دستورات قاطع و سرنوشت ساز آن حضرت در رابطه با مسائل کردستان و موارد متعدد دیگر نشأت گرفته از این ویژگی امام (س) است. (همان، ص ۱۰۶ و ۱۰۷)

سردار سید مهدی مبلغ:

اوایل جنگ بود و شرایط سخت و دشوار. عراق تقریباً داشت آبادان را به محاصره در می آورد. به همراهی حجة الاسلام والسلمین محلاتی و آقای محسن رضایی و تعدادی از فرماندهان جبهه آبادان خدمت حضرت امام رسیدیم. گزارشی از آن شرایط سخت و دشوار و ناهماهنگی های بین ارتش و سپاه و نرسیدن کمک به محضرشان ارائه شد. آن بزرگوار با حالت خاص پدرانه و در نهایت وقار و آرامش همه مسائل را شنیدند و با برخوردشان و کلامشان سکینه و آرامش خاصی را به همه القا کردند. در فرمایشاتشان روی وحدت بین ارتش و سپاه تأکید کرده و فرمودند: این جور فکر نکنید که شما به تنهایی می توانید جنگ را جلو ببرید، یا ارتش فکر کند که به تنهایی می تواند این کار را به انجام برساند، باید سعی کنید که با هم این جنگ را جلو ببرید و با همدیگر دفاع بکنید. همچنین تذکر دادند که سعی کنید همیشه خدا را در نظر داشته باشید و به خاطر رضای او جنگ کنید. با ذکر مثالی گفتند: شما دو نفر را می بینید در جبهه تفنگ می اندازند؛ اما یکی به خاطر اینکه خودش را نشان بدهد و خودش را به صورت یک قهرمان معرفی بکند، به خاطر این می جنگد؛ یکی دیگر هم به خاطر خدا و رضای او می جنگد؛ از اولی پذیرفته نیست ولی از دومی پذیرفته است. چون برای خدا می جنگد. در همان جلسه با صراحت فرمودند: که حصر آبادان بایستی شکسته شود[۴]

ایشان با این راهکاری که طرح کردند، و با این دستوری که فرمودند، در حقیقت راهکارهای دشمن را ناقص گذاشتند. چون دشمن می خواست با تکمیل محاصره آبادان خود را به پشت رودخانه کارون و بهمنشیر برساند و اگر اینکار را می کرد، بیرون کردنش بسیار سخت بود. با دستور حضرت امام که فرمودند «حصر آبادان باید شکسته بشود»، همه بسیج شده و از محاصره کامل آبادان جلوگیری کردند تا از این نقصی که در شیوۀ کاری دشمن بوجود آمده بود، استفاده شد و در عملیات ثامن الائمه آبادان آزاد گردید. به دنبال آن عملیات طریق القدس، فتح المبین و بعد هم بیت المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر شد. (همان، ص ۱۴۲ و ۱۴۳)


[۱] صحیفه امام، ج‏۱۳، ص: ۲۲۳ [۲] صحیفه امام، ج‏۱۳، ص: ۲۷۸ [۳] صحیفه امام، ج‏۱۳، ص: ۳۳۳ [۴] صحیفه امام، ج‏۱۳، ص: ۳۳۳

. انتهای پیام /*