نیاز به محبت و یا به عبارت کامل تر نیاز به محبت متقابل... از نیازهای اساسی انسان به شمار می رود. بر اساس تحقیقات روان شناسی این نیاز در سراسر زندگی فرد، خصوصاً سال های اولیه زندگی نقشی مؤثر دارد. چنان که رشد و سلامت شخصیت کودک، همان اندازه که به نیازهای بدنی مبتنی است، نیازمند به محبت می باشد... .

محبت های قلبی والدین نسبت به کودکان باید در نوازش ­ها، بوسه­ ها، در آغوش گرفتن­ها، تبسم ها و حتی آهنگ محبت ­آمیز سخنان والدین، مشاهده شود. ممکن است والدین فرزند خود را دوست داشته باشند، اما این محبت را اظهار نکنند، این نوع محبت، تأثیر چندانی ندارد وگاه اثر منفی دارد؛ چون تفکر کودک در سطح عینیات می باشد و هر چیزی را که مشاهده و لمس کند برایش معنی و مفهوم پیدا می کند.[4]

بنابراین، والدین باید دوست داشتن و علاقه خویش را در رفتارشان نشان داده و ابراز نمایند و محبت را باید از دل به زبان و عمل آورند تا کودک آن را با تمام وجود احساس و لمس کند. پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «هرگاه یکی از شما کسی را دوست دارد، باید او را آگاه گرداند»... .[5]

و نیز امام صادق(ع) فرمود: خدا بنده اش را به واسطه شدت محبتی که نسبت به فرزند خود دارد، مورد مرحمت قرار می دهد[6].[7]

از این­گونه جلوه های رفتاری در زندگانی پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) نیز بسیار به چشم می خورد از جمله این که: مهر و عطوفت پیامبر شامل همه کودکان می شد. رسول خدا(ص) وقتی که از سفری برمی­ گشتند و در راه به کودکان برمی­ خوردند، به احترام آنان می ایستادند و کودکان می آمدند؛ حضرت، بعضی را در آغوش می گرفتند و بعضی را بر دوش و پشت خود سوار می کردند و به اصحاب خود توصیه می فرمودند که چنین کنند؛ چرا که بچه ها از این صحنه های مسرّت­ بخش بسیار خوشحال می شوند و این خاطرات را هرگز فراموش نمی کنند.

امام امت نیز که الگوی مجسم اسلام در قرن معاصر بودند، در تمامی امور زندگی همچون جد بزرگوارشان عمل می کردند. ایشان به لحاظ سلامت روانی، دارای سلامت روان بوده و شخصیتی رشد یافته داشتند و به همین دلیل به کودکان علاقمند بودند و به آنان عشق می ورزیدند. خانم دکتر فاطمه طباطبایی دربارة علاقة امام به کودکان می گوید: علاقه حضرت امام به کسانی زیادتر بود که به خدا نزدیک تر بودند؛ مثلاً: بچه ها را خیلی دوست داشتند. وقتی علی را می بوسیدند، می گفتند: این بچه جدید العهد و ملکوتی است، این بچه به مبدأ نزدیک تر است، این بچه پاکیزه تر است.

یکی از معیارهای سلامت روانی، دوست داشتن همه انسان ها خصوصاً کودکان است و کسانی که همة کودکان را دوست دارند به سلامت روحی و روانی نزدیک­ترند و به تعبیر دیگر به کمال و رشد خویشتن نزدیک شده­ اند. امام خمینی(س) با سن بالا و حجم کار فراوان، اوقاتی از زندگی خویش را با کودکان سپری می کردند و در مقابل سر و صدا و جست و خیز و دیگر کارهای کودکان اظهار ناراحتی نکرده و به اطرافیان نیز سفارش می کردند، این گونه رفتارهای کودکان طبیعی بوده و بزرگ­ترها باید با سعة صدر و صبر و حوصله رفتار آنان را بپذیرند.

نمونه هایی از رفتارهای امام با کودکان:

1ـ برخورد امام با فرزندان در محیط خانواده

نسبت به فرزندان خیلی مهربان و صمیمی بودند اما در عین حال خیلی قاطع و جدی؛ ما می دانستیم و عملاً به ما این طور تفهیم کرده بودند که اگر چیزی مخالف میل ایشان باشد، نباید انجام دهیم و انجام نمی دادیم. البته ایشان هم ما را نسبت به فروعات آزاد می گذاشتند و خیلی سخت نمی گرفتند ولی راجع به اصولی که خود ایشان بسیار به آن مقید بودند، هیچ کس قدرت مخالفت نداشت.[1]

نسبت به اولاد هیچ فرقی نمی گذاشتند؛ البته ظاهراً نسبت به اولاد دختر اظهار محبت بیش تری می کردند. رفتارشان با تک تک فرزندان به گونه ای بود که هر کس فکر می کرد که او را بیش تر از بقیه دوست دارند. اگر خدای نکرده یک وقت یک کدام از ما به هر جهتی ناراحت بود، بی تفاوت نبودند. مقید بودند آن ناراحتی­مان را رفع کنند. به عنوان مثال: من قم بودم، هر وقت می رفتم با ایشان خداحافظی کنم، به من (فریده مصطفوی) می گفتند: به محض این که به قم رسیدی، تلفن کن. و قید می کردند، تلفن که می کنی به حاج عیسی بگو که بیاید به من بگوید، من دلواپسم. من فکر می کردم که آقا بیش تر از همه دلواپس می شوند، ولی خوب خیلی ها بودند که دلواپس می شدند اما چیزی نمی گفتند و بعد از آقا هم هیچ کس چیزی نگفت. تنها ایشان بودند که نگرانی و شاید هم میزان محبت خود را این­گونه ابراز می کردند و این سخن آقا باعث می شد که من و امثال من هر کدام فکر کنیم که آقا بیش تر به من علاقمند است، نه کس دیگری.[2]

2ـ شیوه امام برای تربیت فرزندان

روش تربیتی امام قاطعانه بود به طوری که ما سعی می کردیم که خودمان کاری را برخلاف میل ایشان انجام ندهیم؛ مثلاً: اگر کاری را از روی شیطنت انجام می دادیم این گونه نبود که صدایمان کنند و بگویند: مگر من به شما نگفتم که این کار را نکنید؟ چرا کردید؟... نه بلکه، اگر ملتفت کار خلاف ما می شدند در بسیاری از مواقع ندیده و نشنیده می گرفتند. اگر کار بدی هم می کردیم، خودمان هم جرأت نداشتیم یکی ـ دو روز آفتابی شویم، ولی ایشان می دانستند ما برای چه رو نشان نمی دهیم، برای همین به روی خودشان نمی آوردند ـ در حالی که مقید بودند اگر منزل هستیم، همه سر سفره حاضر شویم ـ اما برای این که قبح قضیه از بین نرود و این ترس برای ما باقی بماند به روی خودشان نمی آوردند. این اثر خوبی هم داشت، باعث می شد ما کار خلافی انجام ندهیم. از نظر تربیتی، خود ایشان یک الگو بودند، زمانی که می گفتند فلان کار را انجام ندهید و ما می دیدیم خودشان در طول عمرشان یکبار هم مرتکب آن کار نشده­اند، قهراً ما هم انجام نمی دادیم.[3]

3ـ به بچه ها کاری نداشته باشید

آقای علی ثقفی:

روزی با پسرم حامد که چهار ساله بود، نزد امام رفتیم. امام در اتاقی نشسته بودند و یک گونی بزرگ که تا نصفه پر از کاغذ و نامه بود، در کنارشان قرار داشت. امام یکی یکی نامه ها را بیرون می آوردند و می خواندند. آنهایی را که لازم بود پاسخ بدهند، زیر پتو می گذاشتند تا بعداً به آن بپردازند و بقیه را کنار می گذاشتند. سلام کرده، نشستیم. امام با حامد شروع به صحبت کردند. مثلاً پرسیدند: اسم پدرت چیه؟ با این که اسم بنده را می دانستند. پس از لحظاتی حامد با امام شروع به بازی کرد، برای این که بچه مزاحم کار ایشان نشود، اجازه خواستم مرخص شوم و بچه را هم ببرم. آقا گفتند: به بچه کاری نداشته باشید، شما اگر کاری دارید، بفرمایید. که بنده مرخص شدم. بعد از نیم ساعت فکر کردم شاید بچه امام را اذیت کند، برگشتم که او را ببرم، دیدم سرش را روی زانوی امام گذاشته و پایش را به دیوار تکیه داده و با امام صحبت می کند و می گوید: این کاغذ را درست بگذار، درست بچین و از این حرف­ها. و امام هم می خندیدند. گفتم: حامد بیا برویم، قبول نکرد. به آقا گفتم: اجازه می دهید ایشان را ببرم، مزاحم شماست. امام فرمودند: «نه» بچه مزاحم نیست، شما بروید.[8]

4ـ لنگه کفش

خانم مرضیه حدیده­ چی می گوید:

یادم می آید یکی از بچه های مرحوم اشراقی که نوه امام بود، یک روز به راهرو آمد و یک لنگه کفش برداشت و گفت می خواهد امام را بزند. من دنبالش دویدم تا لنگه کفش را بگیرم ولی و در را باز کرد و داخل اتاق رفت. تا رفتم او را بگیرم، امام دستشان را بلند کردند و به من فهماندند که کاری نداشته باشم. بچه سه، چهار بار با کفش به امام زد. بعد امام او را بغل کردند و بوسیدند و گفتند: بابا جون اگر من به شما می گویم که به این کاغذها دست نزنی به این خاطر است که این ها مال مردم است و من باید آن ها را بخوانم و جواب بدهم و اگر پاره شوند، پیش خدا مسئولم.[9]

5ـ صبح می برمت حسینیه

علی خیلی دوست داشت وقتی مردم می آمدند حسینیه، او هم به حسینیه برود. بار اول که رفته بود، گمان کرده بود مردم به خاطر او آمده­اند. وقتی به خانه برگشت، به من گفت: من که رفتم حسینیه مردم شعار می دادند. تازه، آقا هم با من آمده بود. آقا وقتی که علاقة علی را به حسینیه می دیدند شب ها به علی می گفتند: علی، بخواب. صبح می برمت حسینیه. و علی آن­قدر خوشحال می شد که گاهی نیمه های شب بیدار می شد و می پرسید: آقا پا نشدند؟ پس چرا صبح نمی شود؟[10]

6ـ آزاد گذاشتن بچه ­ها

امام به بچه ها تحمیل نمی کردند فلان کار را بکند یا نکند. یک روز علی دلش نمی خواست پیش امام بماند، امام به او گفتند: علی جان! بیا حالا یک بوس به من بده بعد برو. گفت: امروز بوسم تلخ است. امام هم خنده­شان گرفت و خیلی زیبا خندیدند و گفتند: خوب، ببرش.

یکی از روان­شناسان به نام راجرز در رابطه با احترام بدون قید و شرط برای کودکان می نویسد: ما کودکان را باید بدون قید و شرط بپذیریم و احترام، حرمت و تکریمی که برای کودک قائل هستیم به صورت مثبت و بدون قید و شرط باشد. نه این که برای پذیرش احترام و دوست داشتن کودک هزار قید و شرط بگذاریم (اگر بوس بدهی، تو را دوست دارم؛ اگر مؤدب بنشینی تو را دوست دارم؛ اگر وسیله بازیت را به بچه ها بدهی، تو را دوست دارم؛ و...) این گونه برخورد با کودکان درست نیست، کودک را آن گونه که هست بپذیریم، نه آن­گونه که ما می خواهیم باشد.

و این درست همان روش تربیتی بود که امام به کار می بردند و بدون هیچ قید و شرطی برای کودک احترام قائل بودند و هر کدام را هر گونه که بودند می پذیرفتند. و این، از آن نکات ریزی است که 1400 سال پیش پیامبر اکرم(ص) و دین اسلام از مردم خواسته و در زندگی بزرگانی چون امام نیز نهفته است و تازه روان­شناسان غربی و شرقی به آن پی برده ­اند.

منبع: رفتارشناسی امام خمینی، ص 123-128


[1]. ر.ک: پابه‌پای آفتاب، ج 1، ص 137 ـ 138.  [2]. ر.ک: همان، ص 141 ـ 142.  [3]. ر.ک: ‌همان، ص 138 ـ 139.  [4]. به نقل از: اسلام و تعلیم و تربیت، ج2، ص 197.  [5]. بحار الانوار، ج71، ص 182، ح 3.  [6]. وسائل الشیعه، ج15 ص 98، ح 7.  [7]. شرحی بر جلوه‌های رفتاری امام خمینی با کودکان و نوجوانان، ص 32 ـ 34.  [8]. برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج2، ص 192.  [9]. همان، ج1، ص 24.  [10]. پا به پای آفتاب، ج1، ص 190.  

. انتهای پیام /*