پرتال امام خمینی- گروه اخلاق و عرفان : آن چه در پی می آید،  متن سخنرانی دکتر بیوک علیزاده، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) و پژوهشگر پژوهشکده امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی ایران، در استان لرستان، شهر خرم آباد است، که  در نقد جنبش های عرفانی نو پدید و معرفی عرفان امام خمینی،با حضور معلمان و عده از طلاب حوزه علمیه،به دعوت سازمان تبلیغات اسلامی ونماینده ولی فقیه، برگزار شده است. علیزاده ابتدا به بیان تفاوت سکولاریسم و لائیتسه می پردازد و یکی از ویژگی های اصلی عرفان های نوظهور را سکولار بودن بر می شمارد. در ادامه علیزاده با توجه به تاریخ عرفان اسلامی، میان عرفان خائفانه و عرفان عاشقانه تفکیک می کند و مظهر اولی را امام محمد غزالی و مظهر دومی را مولوی معرفی می کند. از نظر علیزاده، یکی از تفاوت های فقیه با عارف این است که عارف برای هریک از مخاطبانش با توجه به سنخ روانی او، نسخه جداگانه ای  صادر می کند اما فقیه نسخه واحدی را به تمامی مراجعانش توصیه می کند.  او بعد از بیان این مقدمات به بیان ویژگی های اصلی عرفان امام خمینی می پردازد. به اعتقاد وی کل پروژه انقلاب اسلامی را می توان با اسفار اربعه عرفانی تطبیق داد.آشتی دادن سیاست، عرفان، فقه و فلسفه از دیگر ویژگی هایی است که علیزاده برای عرفان امام خمینی بر می شمارد.

در ادامه متن کامل این سخنرانی خدمت خوانندگان محترم تقدیم می شود.

صحبت های بنده در سه محور اصلی عرضه می شود. الف ) تعریف سکولاریسم و تفکیک آن از لائیتسه . ب) نقد عرفانهای نو پدید، که همه آنها در سکولار بودن اشتراک دارند . ج ) ویژگی های عرفان امام خمینی(س).  عزیزان سه محور یاد شده را از هم تفکیک کنند و سوال های مربوط به هر محور را جداگانه مطرح کنند و بنده به یاری خدا پاسخ گو خواهم بود.

معنای سکولاریسم
الف ) سکولاریسم:  این واژه به معنای غیر دینی است و نه لزوما بی دینی. به نظر می رسد که بر خلاف نظر برخی از علمای مسلمان، این گونه نیست که هر چیزی، صلاحیت اتصاف به اسلامی یا حتی دینی بودن را داشته باشد. یکی از رویکردهای افراطی، که بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند ایران، به رهبری عالمی فقیه، عارف و فیلسوف یعنی امام خمینی(س)، پدید آمد  این بود که مردم تمایل داشتند برای هر چیزی پسوند  یا وصف اسلامی دست و پا کنند. لذا بسیاری از فروشگاه ها و خیابان ها و مطبوعات جدید،  وصف انقلابی به خود گرفت؛ مثل ساندویچی ها، مدارس، دانشگاه ها، خیابان ها و کوچه ها. رفته رفته مشکلاتی پیش آمد که شهرداری ها را دچار مشکل کرد. از جمله آن ها کمبود اسم بود و از این رو، خیابان هایی که اسم واحد داشتند یا مدارسی که نام واحد داشتند، پدید آمدند.

گذشته از این ها، در انتخاب اسم، باید روان شناسی کاربران اسم و وجه حاجت آن ها نیزدر نظر گرفته شود. این نکته را با یک مثال ساده توضیح می دهم: بنده تحصیلات دانشگاهیم را بعد از پیروزی انقلاب اسلامی گذراندم؛ یعنی درست در سال پیروزی انقلاب دیپلم گرفتم و بعد از آن تحصیلات دانشگاهیم را گذراندم. دوره دکتری را در دانشکده الهیات دانشگاه تهران واقع در خیابان شهید مطهری و تقاطع شهید مفتح می گذراندم. معمولا روزهایی که به دانشکده می رفتم، می بایست سوار تاکسی می شدم؛ در صف مسافران برای سوار شدن به تاکسی مقید بودم که نام کامل خیابان را بگویم؛ یعنی خیابان استاد شهید مرتضی مطهری.  ملاحظه می کردم که همه سوار شدند و رفتند و من همچنان در انتظار تاکسی بودم. خوب که دقت کردم دیدم دیگران می گویند:  تخت طاووس ( اسم سابق، یعنی دوره طاغوت همان خیابان).  خیلی غمگین شده بودم که  یاللعجب!  اکثر مردم حتی با ظواهر خوب هم، ارزش های انقلاب را تمکین نکرده اند. اما کم کم یاد گرفتم که من هم مثل دیگران بگویم: تخت طاووس! چون سریع تر ادا می شود و پاره ای از توابع سوء زبانی دیگر را هم در پی ندارد. چون راننده، دست کم بعد از سوار شدن می پرسد: کجای تخت طاووس! در این جا پاسخ هایی از این دست: سر تخت طاووس ، ته تخت طاووس و ... مشکلی ایجاد نمی کند . اما .....یا ادامه تخت طاووس درست می خورد به کمر خیابان شریعتی.

خلاصه این که رفته رفته بسیاری متقاعد شدند که لازم نیست هر چیزی تغییر نام یابد. البته، این عدم تغییر گاهی از طرف دیگر مشکل ایجاد می کرد. برای مثال، در اوایل دهه شصت، یک باره، مسئولین نظام متوجه شدند سرود ملی و پرچم، که علامت ملی هر کشور است یا سر برگ نامه ها هم که در دوره طاغوت به میزان زیادی تولید شده بود، در ادارات حکومت اسلامی یا به تعبیر دقیق تر،  نظام جمهوری اسلامی ایران هم مورد استفاده قرار می گیرد، که به لحاظ روانی ضد انقلاب را ارضاء و انقلابیون ایران را افسرده و ناراحت می کرد. تا این که با یک پیام انقلابی و نهیب امام، اوضاع اصلاح شد. فی الجمله، مسلمانان انقلابی، غیر دینی یا غیر اسلامی بودن در برخی امور را پذیرفتند.

معنای لائیتسه

اما لائیسیسم، که به معنای ضدیت با دین است، به هیچ وجه از سوی امام خمینی(س) و پیروان ایشان پذیرفتنی نبود. از همین رو بود که کمونیست های حزب توده، که منافقانه شعارهای اسلامی و انقلابی می دادند و بخش وسیعی از سازمان مجاهدین خلق، که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تغییر ایدئولوژی داده و کمونیست شده بودند، همواره از سوی امام و انقلابیون طرد شدند و کم کم کارشان، به مقابله مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی کشیده شد و بعد از آن، به تدریج دستگیر و محاکمه و بعضا اعدام شدند و نظام جمهوری اسلامی ایران از شر و توطئه آنان مصون ماند. در مقابله با  این گروه ها یا گروهک ها، همواره این آیه را  باید متذکر  شد که:یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ(صف-آیه 8):می خواهند نور خدا را به دهانهایشان خاموش کنند ولی خدا کامل کننده، نورخویش است، اگر چه کافران را ناخوش آید.
به این ترتیب، معلوم می شود که سکولاریسم، غیر از لائیسم است؛ اولی را  با تفسیری می توان پذیرفت ولی با دومی نمی توان کنار آمد. اما باید توجه داشت که تجربه تاریخی، نشان داده است که سکولاریسم جاده صاف کن لائیسم است. از همین رو بود که تاکیدات اوایل انقلاب در اسلامی کردن کشور، به گونه ای بود نفی سکولاریسم هم منجر می شد. الآن بعد از گذشت بیش از سه دهه از حیات طیبه نظام، البته می توان حساب سکولاریسم را از لائیسم جدا کرد.
 
همه جنبش های عرفانی نوپدید سکولار هستند
 همه این جنبش ها، سکولار هستند؛ یعنی کاری، نفیا واثباتا، به دین ندارند. از همین رو هرگز جاذبه ی عرفان های دینی همچون عرفان اسلامی، عرفان مسیحی وعرفان یهودی را نخواهند داشت؛ چراکه عرفان های دینی، به یک امرفطری فوق العاده قوی،  یعنی خدا جویی وخدا پرستی، تمسک می جویند.

ملامتیه و تظاهر به گناه
البته باید توجه داشت که در عرفان های دینی، مدح وستایش غیر خدا هم تا حدودی توجیه پذیر است. به عبارت دیگر، عارفان بر شریعت سهله وسمحه تاکید بسیار می کردند و در اختلافات دینی ومذهبی ، جنگ هفتاد و دو ملت را عذر می نهند و نمود رنگ های مختلف را، یک فروغ رخ یار می دانند که در جام افتاده است. گفتنی است که این وسعت نظر از سوی عارفان هیچ گاه ملازم با ترک شریعت نبوده است. البته گروه هایی از اهل سیرو سلوک مانند ملامتیه بودند که در مرحله ای از سلوک، تظاهر به الحاد می کردند، تا باکبر وغرور نفس خود در افتاده باشند و آن را ریشه کن کنند.

نفس اژدرها است او کی مرده است
 درمیان عرفان پژوهان، این بحث همچنان زنده وتازه می نماید که آیا بر عزت نفس باید بیشتر پافشرد، چنان که حضرت حق فرموده است"العزة لله وللرسول و للمؤمنین..."(منافقون/63) یاباید آن را فرو کوفت وبه تعبیر برخی عارفان، جلاد نفس خویشتن بود وهرگز آن را به گرمای عراق نباید کشانید وبه تعبیر مولوی: نفس اژدرهاست اوکی مرده است/ از غم بی آلتی افسرده است (مثنوی معنوی،دفتر سوم:1053) همواره باید گفت:صد هزاران مار و که حیران اوست/ او چرا حیران شده است و مار دوست(همان:1002)

عرفان خائفانه و عرفان عاشقانه
همه موجودات عالم، باید به تماشای انسان بیایند؛ چراکه او دردانه آفرینش است واز همین رو، حضرت حق بعداز آفریدن او بر خویشتن آفرین گفت:  "فتبارک الله احسن الخالقین"(مومنون/14).در بین عارفان مسلمان، گروهی مشی عرفان خائفانه داشتند، همچون امام محمد غزالی، که همواره از خوف حق و جلالت و کبریایی او، بر سر ایمان خود چون بید لرزان بود.گروهی اما مشی عرفان عاشقانه رابرگزیده بودند همچون رابعه عدویه ومولوی.

تاثیر سخنان امام علی(ع) بر رابعه عدویه

عطار نقل می کند که: رابعه عدویه را دیدند که در یک دست آب و در دست دیگر آتش، می دود؛گفتند کجا می روی؟ گفت می روم تا با این آب جهنم را خاموش کنم وبا آتش بهشت را بسوزانم تا بندگان خدا بخاطر بهشت وجهنم خدا را پرستش نکنند. گویی این سخن رابعه، مأخوذ از سخن حضرت امیر(ع) است آن جاکه می فرماید: "الهی ماعبدتک خوفا من نارک ولاطمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک"(بحار الانوار،ج70،ص198) وهمو در نهج البلاغه می فرماید :"ان قوما عبدوا الله خوفا فتلک عبادة العبید وقوما عبدوا الله طمعا فتلک عبادةالتجار وقوما عبدوا الله حبا فتلک عبادة الاحرار" وحضرت خودرا، چنان که در عبارت دعای کمیل دیدیم، از قسم سوم   می داند.

عارفان و توجه به سنخ روانی سالک
این نکته که در کلام علی (ع) ملاحظه می کنیم، نوعی سنخ شناسی سالکان و عابدان است و این سنخ شناسی، چیزی است که عارفان همواره بر آن تاکید داشتند. توضیح این که عارفان برای علاج درد مراجعان خود، ابتدا از آن ها شرح حال می گرفتند تا سنخ روانی او را مشخص کنند و بعد برای او نسخه بپیچند . همچنان که هیچ طبیبی این چنین عمل نمی کند که نسخه واحدی بنویسد و مثلا به منشی خود بدهد که آن را به تعداد معینی تکثیر و به هر مریضی که مراجعه کرد یک نسخه بدهد. بلکه به تناسب وضع مزاجی هر مریض، که بعد از سؤال و جواب ها و معاینات مختلف کشف می شود، نسخه می نویسد. بر خلاف فقها که نسخه واحدی را می نویسند. مرادم همان رساله های علمیه است. آن وقت آن را به تعداد مقلدین خود تکثیر و در اختیار آنها قرار می دهند. البته همین جا باید اضافه کنم که فقها در همین نسخه ی واحد نوعی سنخ شناسی را مراعات می کنند که مأخود از متون دینی یعنی قرآن و روایات است مثل تفاوت الف ) مسافر و مقیم ؛ ب ) بیمار و غیر بیمار ؛ ج ) زن و مرد ؛ د ) پیر و جوان و ... 
عبادات و برخی احکام دیگر اصناف یاد شده، متفاوت است؛ اما این سنخ شناسی، مقدمه ضروری نسخه پیچی نیست؛ هر فردی می تواند سنخ نوعی خود را بشناسد؛ بر خلاف مخاطبان عارفان و طبیبان که خود فرد نمی تواند سنخ نوعی خود را مشخص نماید بلکه منوط به آزمایش های دقیق و معاینات و غیره است. از آن گذشته، وضع و حال بیماران به حسب زمان و مکان هم تغییر می کند، از این رو مشورت طبیب باید مداوم باشد.

داستانی از آیت الله بهاءالدینی

گاهی عارف به کسی می گوید سکوت پیشه کن و در غیر ضرور، سخن مگو یا به کسی می گوید: تلاش کن مطلقا دروغ نگویی؛ یکی از اساتید عرفان پژوه می گفت کسی، پیش یکی از عارفان معاصر که پشت سرش نماز می خوانده بودند، نشسته بود و گردنش را هم متظاهرانه کج کرده بود و می گفت حاج آقا من حالم خیلی خراب است! ذکری، چیزی یاد ما بده! آن استاد می گفت که آیت الله بهاء الدینی پاسخی به او داد که معلوم شد تا اعماق وجودش او را شناخته است؛ چرا که به او گفت تلاش کن تا می توانی دروغ نگویی . استاد یاد شده می گفت ارادت من به آیت الله بهاءالدینی به واسطه آن پاسخ چندین برابر شد؛ چرا که این آدم گردن کج را که رفاقتکی هم با من داشت، کاملا می شناختم و می دانستم که اگربه همین یک دستور عمل کند واقعاً حالش خوب می شود . می دانستم که حال خراب او این است که تا آنجا که امکان پذیر است، راست نمی گوید وتابع یک ضرب المثل عامیانه بود که مضمون آن چنین است: "دروغ پرتگاه نیست که آدمی از آن پرت شود "؛ غافل از این که دروغ واقعا پرتگاه است که ای بسا آدمی از آن به قعر جهنم پرت شود.

 ویژگی های عرفان امام خمینی(س)
 روشن است که برای آشنایی با عرفان امام خمینی، باید آثار عرفانی امام را مطالعه کرد. این آثار خوشبختانه امروزه به احسن وجه چاپ ومنتشر شده است؛ افزون بر آن با تلاش وکوشش پژوهشگران مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی وهمین طور پژوهشکده امام خمینی وانقلاب اسلامی که در شرف تبدیل شدن به پژوهشگاه می باشد. خلاصه این که برای آشنایی شایسته و بایسته با عرفان امام خمینی، باید دوره های آموزشی وپژوهشی لازم را گذراند؛ درحال حاضردر دو مقطع کارشناسی ارشد و دکتری برای آموزش عرفان امام خمینی (س) طراحی شده است ،اما جای خالی یک برنامه کار شناسی که پیش از ورود به پژوهشکده امام خمینی دانشجویان آن مقطع را بگذرانند،به شدت احساس می شود. امید است با همت مسئولان امر، این نقیصه هم بزودی رفع شود  وبسته آموزشی عرفان امام خمینی کامل گردد وتجربه ای فراهم شود که این برنامه در کشورهای دیگر هم اجرایی شود. این زمینه، هم اکنون در عمده کشور های خاورمیانه در حد احساس نیازبه وجود آمده وهر از چند گاهی در قالب در خواست یاری وهمکاری مطرح می شود.

اما برای آشنایی اجمالی با عرفان امام خمینی از باب "مالایدرک کله،لایترک کله" ویژگی ها کلی عرفان امام خمینی را فهرست وار با اندکی توضیخ عرضه می کنیم چرا که "آب دریارا اگر نتوان کشید/ هم بقدر تشنگی باید چشید" ویژگی های مورد نظر ما عبارتند از:

الف)تطبیق کل پروژه انقلاب با اسفار اربعه عرفانی
 ب)آشتی دادن عرفان،فلسفه وسیاست
 ج)تکلیف گرا بودن؛
 د)تطبیق سنخ شناسی عرفانی در جریان هدایت انقلاب واداره نظام بر آمده از آن؛
 ه) آشتی دادن عرفان،فقه،فلسفه وسیاست.

سفرهای چهارگانه عرفانی

مراد از اسفار چهار گانه سفرهایی است که آموزه مشترک غالب عارفان است تا جایی که ملاصدرا نام بزرگترین اثر فلسفی خود را بر مبنای آن تنظیم نموده است و آن را سفرهای عقلی نام نهاده است سفرهای یاد شده عبارتند از:
الف ) سیر من الخلق الی الحق: سفر از خلق یعنی از جایگاهی که در آن هستیم به سوی خداوند که در اثر پیراسته شدن از انواع رذایل و آراسته شدن به فضایل حق تحقق پیدا می کند .
ب ) سیر من الحق الی الحق: که نتیجه آن نخست شناخت صفات الهی و سپس آراسته شدن به آنهاست .
ج ) سیر من الحق الی الخلق مع الحق: سالک در این مرحله با همراهی آنچه کسب کرده است به سوی مخلوقات بر می گردد .
د ) سیر فی الخلق مع الحق: در این مرحله مالک که حق را با خود دارد در میان مخلوقات سیر می کند و به راهنمایی آن ها و دستگیری از آنها می پردازد.

امام خمینی و سفرهای چهارگانه عرفانی

امام  از همان دورانی که به آموختن دروس طلبگی اقدام کرده بود، آن چنان که زندگی نامه او نشان می دهد، مشغول تهذیب نفس و خود سازی بود ، در این بین فرد سازی هم می کرد. نفوس مستعده را شناسایی و برای حرکت اجتماعی بزرگ سازمان دهی می کرد.
سه سفر اول در همان حوزه علمیه قم گذشت؛ در دوره تبعید که امام ابتدا به ترکیه و سپس در عراق تبعید بود به نظر می رسد در ضمن سیر و سلوک ها و عبادات ویژه خود، به لقاء الله نائل آمده و در اواخر این دوره است که سفر آخر او شروع شده است و  جنبش وسیع مردم را در اختیار گرفته و انقلاب را هدایت می کند. آرامش و اطمینان امام در این مرحله، برای دیگر مبارزان و رهبران انقلاب بسیار رهنما و آرامش بخش بوده است. این است که هر هفته افراد مختلفی برای ملاقات با ایشان سفر می کردند و یا از طریق دیگر ارتباط می گرفتند.

آشتی دادن عرفان و فقه و سیاست و فلسفه 
هر یک از عرفان و فقه و فلسفه و سیاست ویژگی هایی دارند که در کنار هم نشاندن دو به دوی آن ها را هم کار را بسیار دشوار می کند، چه برسد به این که همه آن ها در جایی هم نشینی داشته باشند برای مثال عارفان با سالکان مثل طبیبان رفتار می کنند؛  یعنی این طور نیست که برای همه نسخه واحدی در نظر بگیرند، بلکه ابتدا شرح همان فرد را می گیرند و بر اساس آن نسخه تجویز می کنند؛ چرا که از نظر عرفان، انسان ها نوع واحد نیستند و سنخ های مختلف دارند و هر سنخی، نسخه خاص خود را لازم دارد. اما فقیهان همه انسان ها را اعم از زن و مرد و ... نوع واحد در نظر می گیرند و برای همه نسخه واحد می نویسند و آن را به تعداد مقلدینشان تکثیر و در اختیار آن ها قرار می دهند.

تاثیر عرفان امام خمینی در فقه او

تاثیر عرفان امام در فقه او این بود که در فقه، هم سنخ شناسی می کرد و از این رو بود که به عنوان یک فقیه و مرجع علی الاطلاق فتاوایی داد که حتی شاگردان فقیه خود ایشان هم نمی توانستند تحمل کنند. مثل مسئله تاثیر پذیری فتوا از زمان و مکان( برای نمونه بنگرید به صحیفه امام ج 21 ص 287). از این رو بود که ایشان حکم به حلیت موسیقی ها و آوا هایی داد که از زمان طاغوت حکم به حرمت آن ها داده بود. همین طور حکم جواز بازی شطرنج که موجب اعتراض مسئول دفتر ایشان در قم شد.(صحیفه امام-ج 21-ص 149 تا 151).  مسئله احکام حکومتی که سر و صدای زیادی ایجاد کرده و جریانی موسوم به فقه پویا و فقه سنتی را پدید آورد. ( همان ص 289) این مسله به قدری مهم بود که در یک دوره مسئله اصلی کشور شده بود . خود امام می فرمود فقه مورد نظر من فقه سنتی و همان فقه جواهری است.( همان ج 18 ص 72). اما باید توجه داشت که فقه سنتی خود پویا است. مسئله طرفداران اسلام ناب محمدی و اسلام مرفهین بی درد و اسلام آمریکایی،( همان ج 21 ص11) که در میدان سیاست تاثیرات زیادی گذاشت و کثرت گرایی ویژه ای در حوزه عمل سیاسی پدید آورد، نشان دهنده تاثیرات فرمان امام است. 

این امر که در آستانه انتخابات مجلس ظهور و بروز پیدا کرد منتخبین دوره قبلی مجلس را که مجددا برای دوره جدید کاندیدا شده بودند ناکام گذاشت و افراد جدیدی که جناح سیاسی متفاوتی را به وجود آورده بودند روانه مجلس کردند . فرهنگ عمومی تحت تاثیر این جریان پوست انداخت حتی فکاهیاتی که توسط طنازان و حتی مردم عادی ساخته می شد یک باره سمت و سوی جدیدی پیدا کرد. ویژگی خاصی فلسفه برون نگری و ژرف نگری است. نهراسیدن از حوادث جزئی و سطحی و آینده نگری که امام به ویژه در مسئله جنگ تحمیلی با مواجهه قاطع ، با شعارهای بسیار انقلابی مثل جنگ جنگ تا پیروزی ( برای نمونه صجیفه امام ج 17 ص 412). و سقوط صدام ، دستور انجام عملیات های رزمی وسیع که تا اشتغال بخشی از خاک دشمن هم پیش رفت؛ چیزی نبود که فقهای دیگر  مراجع به راحتی بتوانند بپذیرند. آنان در مسئله ورود و خروج مسلمین و همینطور عبادات بسیار حساس بودند و از این رو با امام مخالفت می کردند. اما ابهت و هیمنه  امام باعث می شد که هرگز مخالفت های خود را جز در موارد بسیار اندک علنی نکنند.
هر یک از این موارد بحثی در گنجایش یک کتاب را دارند و روشن است که در قالب یک سخنرانی نمی توان همه ریزه کاری ها را توضیح داد . غرض ما در اینجا نشان دادن تعادل فی الجمله در عرفان، فقه و سیاست و فلسفه بود که به نظر میرسد با مثال های یاد شده مطلوب حاصل شد. 

تکلیف گرا بودن

تکلیف در فقه یک معنای ساده دارد و آن وصفی است که پسران از حدود 15 سالگی و دختران از حدود 9 سالگی با ظهور و بروز علائم زیست شناختی معینی، عمدتا بر جسم آنان، بدان متصف می شوند. و گفته می شود که در فقه احکام مربوطه به اعمال مکلفین بیان می شود؛ اما در فلسفه فقه و فلسفه حقوق معنای عمیق تری دارد و آن معنا این است که آیا انسان اصالتا مکلف است و در این صورت باید همواره پاسخگو باشد؛ فقها عمدتا این نظریه را پذیرفته اند ودلیل عمده شان هم آیه "لایسئل عما یفعل و هم یسئلون"(انبیاء/23) می باشد که خداوند بر اساس آن می فرماید خدا در مقابل آنچه انجام می دهد، مورد پرسش قرار نمی گیرد اما بندگان خدای همه مسئولند.
 درمقابل نظریه تکلیف محور نظریه حق محور قرار می گیرد که بر اساس آن انسان ها به واسطه انسان بودنشان ونوع خلقتشان که تعبیر قرآنی آن چیزی جز "فطرت" نیست،حقوقی دارند که برخی از آنهارا آفریننده تأمین کرده وبرخی دیگر را انسان های دیگر باید تأمین کنندوبرخی را هم جامعه بواسطه نهادهایی که در آن شکل می گیرد باید تأمین کند در نظریه حق محور انسان ها بجای آن که پاسخگو باشند پرسشگرند ومی توانند از عوامل یاد شده حق خود را طلب کنند.

امام تحت تأثیر فقه نظریه تکلیف گرا را برگزید و در سخنان عمومی خود و همینطور در مکتوبات خود که در ساحت سیاسی متبلور می شد بر تکلیف گرایی تأکید می کرد.( برای نمونه بنگرید به صحیفه امام ص 17 ص 435) در همان حال موارد زیادی هم هست که امام بر نظریه حق محور تکیه وتأکید می کرد از جمله در بدو ورود به ایران بعد از تحمل سالیان طولانی تبعید ودوری از وطن در نخستین سخنرانی رسمی به صاحت به حق تعیین سر نوشت خودشان به دست خودشان تأکید کرد و رژیم شاه را به جهت ضایع کردن این حق به شدت مذمت کرد(نک:صحیفه امام،ج ص 11 به بعد) امام در آن سخنرانی با مفروض گرفتن انتخابات های نمایشی دوره شاه ،گذشتگان وپدران نسل انقلابی را فاقد چنین حقی معرفی کرد بعدازپیروزی انقلاب واستقرار نظام جمهوری اسلامی با انتخابات های مکرر سخنان آغازین خودر ابه کرسی تحقق نشاند ودر جریان تدوین قانون اساسی هم کاملا مواظب بود که به این مسئله خدشه ای وارد نشود. به سخن دیگر امام تحت تأثیر فلسفه تعاملی بین حق وتکلیف پدید آورد وتحت تأثیر سنخ شناسی عرفان در مواجهه با قشر خاصی از مخاطبان روی تکلیف گرایی بیشتر تأکید میکرد ودر مواجهه با قشر دیگر روی حق محوری تأکید می کرد ؛یعنی از مجموع سخنان اما م هم مؤیداتی برای نظریه نخست می توان بدست آوردو هم بر نظریه دوم؛ استخراج موارد یاد شده از سخنان امام وسپس تحلیل محتوای آنها نیازمند تحقیق مستقل ومفصلی است که عرضه آن در قالب یک کتاب میسور است.

 تطبیق سنخ شناسی عرفانی در جریان هدایت انقلاب واداره نظام بر آمده از آن:
 مخاطبان امام را در جریان انقلاب می توان به اصناف زیر تقسم کرد:
 اول) روحانیان که بخش عظیمی از آنان شاگردان خود امام بودند وگروه کم تعدادی هم همکاران و اقران امام بودند، همچون مدرسین حوزه ومراجع تقلید دیگر؛
 دوم) غیر روحانیان به دوگروه عمده تقسم می شدند:
 الف) توده مردم؛
 ب)روشنفکران ودانشگاهیان.
  امام از همان ابتدا شاگردانش را سربازان خود معرفی کرد و آن هارا برای رهبری انقلاب زیر نظر خودش متشکل ساخت امام همواره به این گروه جهت تعامل مثبت و توأم با احترام با مدرسین ومراجع توصیه های متعددی می کرد که در صحیفه امام منعکس است.( برای نمونه بنگرید به صحیفه امام ج 21 ص 273 به بعد پیام منشور روحانیت) در این میان افرادی از این قشر هم بودند که مورد عتاب امام قرار می گرفتند.(همان) امام قاعده اشداء علی الکفار ورحماء بینهم را در مورد آنان اجرا می کرد؛ به توده مردم بسیار اعتمادداشت تا آن جاکه خودش را وهمکارانش را خادمان آن ها معرفی می کرد با آن ها بسیار خودمانی وصمیمانه مواجه می شد. دررنج ها ودردهای آنان شریک می شد وهمواره می کوشید خودرا در موقعیت آنان قرار دهد. با روشن فکران دانشگاهی با احتیاط برخورد می کرد. از اختلاف این قشر با گروهی از روحانیان کاملا آگاهی داشت ، هنر امام در این جا کاملا نمودار شده است وهنوز که هنوز است تحلیل گران مشغول تحلیل این بخش از هنر نمایی امام خمینی هستند؛ مواجهه با شریعتی با آن همه طرفدار ومریدان پروپا قرص مخالفت بخش وسیعی از روحانیان با او، که تا امروز هم ادامه دارد؛ همین طور بازرگان وتدین او وسلایق سیاسی ناسازگار او به تعبیر هرمنوتیست ها متونی هستند که همواره نیازمند خوانش جدیدند. یک جستجوی ساده در در سایت ها وشبکه های اینترنتی حجم وسیعی از مطالب را در اختیار می نهد که در همین دوسال اخیر تدوین ومنتشر شده اند.
 همه تحلیل گران اذعان دارند که که سنخ شناسی یاد شده وتنظیم عمل سیاسی متناسب با آن برای هدایت جامعه انقلابی ایران وعبور دادن آن از گردنه های خطیر بسیار سر نوشت ساز بوده است و توفیق امام در این خصوص برای او نوعی قدسیت وبه تعبیر امروزی ها نوعی کاریزما پدید آورد. خود امام بهتر از هر فردی این کاریزما را می شناخت واز آن به نفع انقلاب استفاده می کرد؛ مثال های فراوانی در این خصوص وجود دارد که به جهت پرهیز از اطاله کلام ار ذکر آن ها خودداری می کنیم.

سوم) آشتی دادن عرفان،فقه،سیاست وفلسفه

امام محمد غزالی فلاسفه را تکفیر کرد

ازآن چه تا به این جا آوردیم، فی الجمله آشتی و همراهی این چهار حوزه وسیع روشن شد. در این جا شایسته است به تعارض تاریخی آن ها، به اختصار اشاره ای داشته باشیم تا ارزش کار استثنایی وستودنی امام بیشتر روشن شود. فقه و  فلسفه در طول تاریخ کشمکش های فراوانی داشتند. از ابتدای ترجمه فلسفه یونان به زبان عربی که "نهضت ترجمه" نام گرفت،  فقها آن را عنصری بیگانه تلقی می کردند. بزرگترین فقیه عصر خود، یعنی غزالی، فلسفه را به شدت نقد کرد وفیلسوفان را به جهت اعتقاد به مسائل فراوانی به بد دینی وپریشان گویی متهم نمود. در مرحله بعد سه مسئله را انتخاب کرد وفیلسوفان را به جهت اعتقاد به مضمون آنها، رسما تکفیر کرد.

فخررازی هم در کتاب "مصارعة الفلاسفة "، به کوبیدن فلسفه، یا به تعبیر خود او، به کشتی گیری با فیلسوفان پرداخت. شهرستانی در کتاب "مصارعة المصارعة" به نقد فخررازی وبه پاسخ او برخاسته است. اما در این بین، غزالی مخاطبان خودرا به عرفان، و فخررازی، به کلام دعوت کرد. فقهای اشعری نه تنها فیلسوفان، بلکه احیانا منطق دان ها را هم بد دین می دانستند. فتوای "من تمنطق تزندق" یعنی هرکس منطق بورزد زندیق شده است از آن یکی از فقهای متأخر اشعری مذهب است. از این موارد بسیار حاد که بگذریم، عارفان مخالفت بسیار نرمی بافلسفه داشتند وعمدتا می گفتند فیلسوفان راه را دور می کنند؛ یعنی به مقصد می رسند اما باتعب ورنج فراوان وبه تعبیر مولوی:
 فلسفی خودرا زاندیشه بکشت /گوبدو کاو را سوی حق است پشت(دفتر ششم: ).

اما فقها آن هارا بد دین و چنان که گفتیم، احیانا زندیق می دانستند. نکته این جاست که بر اساس یک روایت(هرچند در سند ومضمون آن تردید هایی وجود دارد): الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق

. انتهای پیام /*