سخنرانی
دستاورد شهادت ها و مصایب دوران انقلاب
سخنرانی در جمع اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری (دستاورد شهادت ها)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 17 ش‍ه‍ری‍ور ‭1360

زمان (قمری) : 9 ذی القعده ‭1401

مکان: تهران

شماره صفحه : 197

موضوع : دستاورد شهادت ها و مصایب دوران انقلاب

زبان اثر : فارسی

حضار : خامنه ای، سید علی (دبیر کل حزب جمهوری اسلامی) و اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی

سخنرانی در جمع اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری (دستاورد شهادت ها)

سخنرانی

‏زمان: صبح 17 شهریور 1360 / 9 ذی القعده 1401‏

‏مکان: تهران، جماران‏

‏موضوع: دستاورد شهادتها و مصائب دوران انقلاب ‏

‏حضار: خامنه ای، سید علی (دبیر کل حزب جمهوری اسلامی) و اعضای شورای مرکزی حزب‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

دستاورد شهادتها و مصائب دوران انقلاب

‏     ‏‏من گاهی فکر می کنم که از اولی که این نهضت شروع شد، که باید گفت مبدأش 15‏‎ ‎‏خرداد بود؛ تا حالا هر قصه ای که واقع شده است و هر چیزی که ما از دست دادیم، آیا ما‏‎ ‎‏در ازایش دریافتی کرده ایم یا نه؟ مثلاً، آن وقتی که قبل از 15 خرداد که خوب، یک‏‎ ‎‏اجتماع کوچکی برای مخالفت با آن چیزهایی که آن وقت واقع شده بود ‏‏[‏‏تشکیل‏‏]‏‏ شد،‏‎ ‎‏آن وقت، چنانچه شاه مخلوع به ما یک روی خوشی نشان می داد، این انقلاب حاصل‏‎ ‎‏نمی شد. اگر قبول می کرد، ما مسائل خیلی بزرگی آن وقت نداشتیم.‏

‏     اگر آن وقت قبول می کرد آنها را، خوب، قهراً سست می شدند آنهایی که ‏‏[‏‏مخالف‏‏]‏‎ ‎‏بودند و نمی رسید به این مسئله. آن سختیهایی که آنها کردند که حالا من بخواهم‏‎ ‎‏یکی یکی آنها را بگویم یادم هم نیست، طولانی هم هست، در ازای آن فشارها و آن‏‎ ‎‏گاهی فحاشیهایی که می آمدند، بخصوص پیش آقایان، می کردند! البته من راهشان ندادم‏‎ ‎‏اما یک وقت آمدند. گمان هم می کنم آن وقتی بود که مرحوم آقای حکیم‏‎[1]‎‏ یک‏‎ ‎‏تلگرافی کرده بود و آنها می خواستند جلو بگیرند از جواب ـ گمانم این بود شاید قبل هم‏‎ ‎‏بود ـ آمدند ‏‏[‏‏گفتند‏‏]‏‏ که می خواهند چند نفری هستند، بیایند از طرف دستگاه شما را‏

‏ببینند. من گفتم که من با آنها ملاقات نمی کنم، از باب اینکه اینها اشخاصی هستند که اگر‏‎ ‎‏بیایند یک چیزی اینجا بگویند، دروغ می روند می گویند و من ملاقات نمی کنم. لکن با‏‎ ‎‏بعضی آقایان دیگر ملاقات کرده بودند و آن آقایی‏‎[2]‎‏ که با او ملاقات کرده بودند، عصر‏‎ ‎‏همان روز آمد با حال وحشتناک پیش من، گفت که اینها آمده اند و می گویند که ما‏‎ ‎‏می ریزیم در منزلهایتان، اگر جواب آقای حکیم را بدهید، می ریزیم در منزلهایتان،‏‎ ‎‏خودتان را چه می کنیم، زنهایتان را چه می کنیم و از این حرفهای اراذلی. و حالا باید چه‏‎ ‎‏بکنیم؟ گفتم: شما هم باور کردید حرفشان را؟ گفت: ما چه بکنیم؟ من همان وقت‏‎ ‎‏پا شدم، جواب آقای حکیم را دادم. اگر آن وقت هم به ما اینها یک روی خوشی نشان‏‎ ‎‏می دادند و چه می کردند ـ باز ما یک بهرۀ حسابی نمی توانستیم برداریم ـ منتهی نمی شد‏‎ ‎‏به اینها و اگر 15 خرداد پیش نیامده بود و آن کشتار ناهنجار و ظلم و ستم بزرگ واقع‏‎ ‎‏نشده بود، باز ممکن بود که منتهی به این مسائل نشود. در هر قصه ای که واقع می شد، یک‏‎ ‎‏بهره ای قهراً برداشته می شد.‏

‏     اگر 17 شهریور آن مسائل واقع نمی شد و آنها گذاشته بودند مردم صحبتشان را‏‎ ‎‏می کردند، چه می کردند، منتهی به این نمی شد که باید برود. یا آنها یک چیزهایی را که‏‎ ‎‏آنها می خواستند آن وقت، شاید آن وقت خیلی چیزهای مهمی هم نبود. یا شاه معدوم‏‎ ‎‏می گفت که من حاضرم که عمل کنم به قانون اساسی و چه بکنم، خوب این صحبتها پیش‏‎ ‎‏نمی آمد. لکن آن شرارتی که آنها کردند، در مقابلش بهره اش این بود که منتهی شد به‏‎ ‎‏سقوط؛ سقوط شاهنشاهی 2500 ساله. در هر قصه ای که پیش آمد و به ما صدمه ای وارد‏‎ ‎‏شد، در ازای او، یک بهرۀ خوبی ما برداشتیم.‏

‏     شما می بینید که در زمانی که مرحوم آقای بهشتی زنده بودند، چه وضعی پیش‏‎ ‎‏آوردند این اراذل و ایشان را یک چهرۀ دیگری نشان داده بودند که آن روز در خیابانها‏‎ ‎‏هم بر ضد ایشان تظاهرات می کردند، صحبت می کردند و نمی دانستند قصه را. شهادت‏

‏ایشان اسباب این شد که یک بهرۀ بزرگی ما برداشتیم و آن اینکه ثابت شد که آن انحراف‏‎ ‎‏بوده است، آن کار آنها انحرافی بوده است. و همین طور هر قصه ای که اینها خواستند از‏‎ ‎‏آن بهره برداری کنند، ما بهره برداری کردیم.‏

‏     و البته خیلی خسارت به ما وارد شد، لکن خسارت در مقابل اسلام؛ یعنی، ما مقصد‏‎ ‎‏داشتیم، هدف داشتیم و هدف ما یک هدف الهی بود و روحی بود. افرادی را که از‏‎ ‎‏دست می دادیم البته مهم بودند، لکن در راه هدف. اگر بهره برداری برای هدف بود،‏‎ ‎‏ارزش داشت و ما بهره برداری کردیم برای هدف. اگر این مسائل واقع نشده بود، شما،‏‎ ‎‏حزب شما هم می دانید چه جوری بود وضعش بین مردم؟ بین مردم شماها را یک‏‎ ‎‏صورت کریهی، حزب حاکم...! الآن هم دارند در خارج هی حزب حاکم، حزب حاکم‏‎ ‎‏می گویند و شماها را که در رأس حزب هستید، یک صورت مشوهی آن وقت نشان‏‎ ‎‏می دادند که شاید مردم غیر آگاه، همه شاید قبول می کردند که مسئله این است و اینها‏‎ ‎‏هستند که دارند انحصار طلبی ‏‏[‏‏می کنند‏‏]‏‏، اینها هستند که دارند همه چیز را برای خودشان‏‎ ‎‏چه می کنند، اینها هستند که دارند اسلام را چه می کنند.‏

‏     از این مسائل هی پیش می آوردند، لکن هر ضرری که به ما وارد شد یک نفعی هم‏‎ ‎‏پهلویش بود بزرگتر؛ یعنی، ما عمده نظرمان این بود که برای اسلام نتیجه بگیریم. ما‏‎ ‎‏می خواستیم بهره برداری برای اسلام بکنیم. پانزده هزار جمعیت در 15 خرداد از دست‏‎ ‎‏مسلمانان ـ آنطوری که می گفتند ـ رفت و این نیروی بزرگی بود ‏‏[‏‏برای‏‏]‏‏ اسلام، لکن در‏‎ ‎‏ازای آن، یک ظلم 2500 ساله و ستم 2500 ساله مبدأ این خرابی و برطرف شدن او‏‎ ‎‏داشت. یا 17 شهریور، که امروز است، خوب آن صدمه ای وارد شد به ایران و اشخاص‏‎ ‎‏شاید خیال می کردند دیگر مسئله تمام شد، لکن بهره ای که اسلام از این برداشت، همان‏‎ ‎‏بهره هایی بود که در صدر اسلام از کشتن سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ برداشته می شد.‏

‏     آنهایی که توجه به مسائل معنوی ندارند، در آن وقت اگر ـ مثلاً ـ کسانی بودند،‏‎ ‎‏می گفتند که سیدالشهدا آمد اینجا و همین چرا آمد؟ خوب، «چرا» آن وقت می گفتند،‏‎ ‎‏مقدسهایی که آن وقت آنجا بودند، اینها «چرا» را می گفتند که خوب چرا رفت؟ چرا‏

‏بچه هایش را برد؟ اول هم از ایشان سؤال می کردند که چرا اینها را می آورید؟ لکن‏‎ ‎‏شهادت سیدالشهدا، که در اسلام بسیار ناگوار بود، چون در راه عقیده و مقصد بود و‏‎ ‎‏عقیده را پیش برد ـ یعنی، همان شهادت ـ بساط بنی امیه را پیچید به هم و از بین برد،‏‎ ‎‏تمامش کرد. و در هر موقعی که هر چه واقع شد ـ خدای تبارک و تعالی حالا در این‏‎ ‎‏مواقعی که برای ما پیش آمد ـ خدای تبارک و تعالی یک چیزِ زیادتری نصیب ما کرد،‏‎ ‎‏قهراً بدون اینکه دیگر محتاج باشد به اینکه تبلیغات اطرافش بشود و اینها.‏

شهادت شهید بهشتی و آثار آن 

‏     ‏‏شما دیدید که صبح آن روزی که مرحوم آقای بهشتی و آن هفتاد نفر مظلوم در آنجا،‏‎ ‎‏آنطور به وضع فجیع شهید شدند، مردم فرق کردند؛ یکدفعه تمام صحبتها برگشت.‏‎ ‎‏آنهایی که فریاد ‏‏[‏‏می زدند،‏‏]‏‏ همانهایی که بهشان تزریق کرده بودند که این آدم چطور و‏‎ ‎‏کذا و کذاست و آنطور برای ایشان شعار به ضد ایشان می دادند، یکدفعه شعارها برگشت‏‎ ‎‏و به نفع ایشان شد؛ یعنی، به نفع اسلام شد. حزب شما هم معرفی اش آنطوری که در‏‎ ‎‏آن وقت می کردند، همین طورها بود که این حزبی است که حزب حاکم و انحصار طلب و‏‎ ‎‏کذا و کذا و چنان ‏‏[‏‏است.‏‏]‏‏ خوب، من البته تمام حزب را که من نمی شناختم و نمی شناسم،‏‎ ‎‏لکن افرادی که این حزب را ایجاد کردند، خوب، من می شناختم. من آقای خامنه ای را‏‎ ‎‏بزرگش کردم. من آقای هاشمی را بزرگ کردم، من آقای بهشتی را بزرگش کردم. دیدم‏‎ ‎‏اینها را از اول تا آخر. بسیاری از اینها ‏‏[‏‏را،‏‏]‏‏ خوب، من می شناختم که اینها اشخاصی‏‎ ‎‏نیستند که نه، انحصار طلب به آن معنایی که آنها می گویند، ‏‏[‏‏نیستند.‏‏]‏

‎     ‎‏البته انحصار به این معنا که باید اسلام باشد، غیر اسلام نباشد؛ همۀ ما انحصار طلبیم و‏‎ ‎‏اسلام اصلاً اینطوری است. پیغمبر اسلام هم ‏‏[‏‏می گفت:‏‏]‏‏ «لا اله الا الله »؛ این انحصار است‏‎ ‎‏دیگر؛ یعنی فقط همین، دیگر غیر از این نه. ما هم حرفمان این است که فقط اسلام؛ غیر از‏‎ ‎‏این نه. این انحصاری که می گویند، اگر این است، مسلمین همه انحصارطلبند، پیغمبرها‏‎ ‎‏هم همه انحصار طلب بودند، و خدای تبارک و تعالی هم انحصار طلب ‏‏[‏‏است.‏

‏]‏‏«انحصار»، این صحیح است. انحصارطلبی ـ فی نفسه ـ یک امر فاسدی نیست که هر‏‎ ‎‏انحصارطلبی فاسد است. انحصار که بخواهد همه چیز را به نفع مادیت تمام بکند، برای‏‎ ‎‏خود آدم باشد، این انحصارطلبی فاسد است. البته اگر شما و ما و هر کدام اینها بخواهیم‏‎ ‎‏بهره برداری برای خودمان بکنیم، از این شهدایی که خون خودشان را دادند، ما هم‏‎ ‎‏انحصارطلب به آن معنای فاسدش هستیم. اما من که شماها را می شناختم و می دیدم‏‎ ‎‏اینطوری نیست مسئله و مقصد شما اسلام است، خوب، من گاهی هم به اشخاص‏‎ ‎‏می گفتم که صحیح نیست. در هر صورت، شهادت آقای بهشتی و این هفتاد نفر مظلوم‏‎ ‎‏یکدفعه متحول کرد مردم را به اینکه کم کم بیدار شدند. الآن بعضی از آن اشخاص که در‏‎ ‎‏آن وقت چیزهایی ـ مثلاً ـ می گفتند، برگشته اند و پشیمان شده اند و اظهار ندامت می کنند،‏‎ ‎‏و توبه می کنند و مثل قضیۀ تائبین شده است الآن، و هر قصه ای که واقع می شود اینطور‏‎ ‎‏است.‏

‏     آقای قدوسی ـ خدا رحمتش کند ـ خوب من می شناختم چه آدمی است و چقدر به‏‎ ‎‏این آدم ‏‏[‏‏اتهام وارد‏‏]‏‏ کردند که مردم را دارد چه می کند، می کُشد، چه می کند، فلان ...، و‏‎ ‎‏من می دانستم چه آدمی است؛ محتاط. در احتیاط، حتی در این مالیات، آنقدر از او‏‎ ‎‏شکایت می کردند که این آقا احتیاط می کند، نمی گذارد یک چیزی را که باید خرج کرد،‏‎ ‎‏خرج کند، لکن وقتی که به شهادت رسید، یکدفعه یک دسته بیدار شدند که اینها یک‏‎ ‎‏همچو افرادی را دارند شهید می کنند. اینها هر نفری از ماها و شما را شهید بکنند، به نفع‏‎ ‎‏اسلام است و ما از این خوفی نداریم و به ضرر آنهاست. اگر اینها از روی عقل عمل کرده‏‎ ‎‏بودند و آنطوری که بعضی جبهه های سیاسی عمل می کنند ـ که آنها هم مثل همینهایند ـ‏‎ ‎‏اگر اینها از روی عقل عمل کرده بودند، حالا هم رئیس جمهور همان بود و هم آن‏‎ ‎‏وکلایی که فاسد بودند، همان جا بودند و می توانستند که به تدریج، کم کم بکشانند این‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی را به مسائل غربی، همه هم رو به غرب نماز می خواندند.‏

‏     لکن خدا خواست، اینکه اینها نتوانند خودداری کنند و سیاست را نمی فهمیدند؛‏‎ ‎‏نمی فهمیدند که چه جور باید رفتار کرد. ملت را نشناخته بودند. اسلام را توجه به آن‏

‏نداشتند. ملت مسلم را نمی دانستند یعنی چه. و این بود که دستپاچه شدند و زود خودشان‏‎ ‎‏را لو دادند آنطور. هر صحبتی که کردند. لو دادند و یک قدری پایه شان سست شد تا‏‎ ‎‏وقتی که واقعاً قیام کردند. و ـ عرض می کنم که ـ معلوم شد که اینها با کی ها مربوطند و از‏‎ ‎‏کجا آمدند و با کی روابط داشتند و با چه بوده و خودشان، خودشان را از بین بردند.‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی گاهی اینطور می کند که یک کسی خودش، خودش را زمین بزند؛‏‎ ‎‏مِثل مَثَل آن که روی شاخه نشسته بود و پایینش را اره می کرد. اینطور شد که خودشان،‏‎ ‎‏خودشان را از بین بردند و برای ما همۀ اینها صلاح بود؛ یعنی، انسان می فهمد که خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی عنایت دارد به این ملت با شهادت. همان طوری که عنایت به اسلام داشت‏‎ ‎‏و با شهادت بزرگان ما، اسلام را بزرگ کرد، حالا هم همین طور است که خدای تبارک و‏‎ ‎‏تعالی عنایت به این کشور دارد و با دست دشمنها، این اسلام و این کشور را دارد حفظ‏‎ ‎‏می کند به دست خود آنها، به دست خود آنها، خودشان را رسوا می کند و آن راهی که‏‎ ‎‏آنها پیش گرفته بودند که ما را منحرف کنند و ببرند آن طرف، با دست خودشان، راه‏‎ ‎‏خراب شد. این از چیزهایی است که ما تدبیر نمی توانیم بکنیم. خداست که اینطور‏‎ ‎‏تدبیرها را می کند و ما دلمان بسته است به یک مبدأی که همۀ چیزها در دست اوست.‏

یأس دشمنان و شروع انفجارها

‏     ‏‏و آن چیزی که می خواهم به شما آقایان بگویم، اینها از اول معلوم شد که بنای‏‎ ‎‏شیطنت داشتند؛ همان طوری که دولتهای بزرگ اینطور هستند. آنها یکدفعه یک کسی را‏‎ ‎‏نمی آورند خلق الساعه در اینجا بگذارند که کار انجام بدهد. آنها از اولی که نقشۀ استعمار‏‎ ‎‏همه جا را کشیدند، در هر جایی مأمورینی دارند بسیار مقدس، بسیار خوب، در لباس‏‎ ‎‏ملیت، در لباس روحانیت؛ در همۀ چیزها دارند آنها. یکوقت آدم می بیند که این آدمی‏‎ ‎‏که سی سال می گفت که آی ملت، ملت کذا، یکوقت بختیار از کار درمی آید. باید خیلی‏‎ ‎‏توجه به این معنا داشته باشید که اینها، از آنهائی نباشند که در آن آنها باشد.‏

‏     ممکن است یک وقت یک جمعیتی را منحرف کنند با تبلیغات و با ‏‏[‏‏این‏‏]‏‏ چیزها،‏

‏یواش یواش منحرف کنند و ممکن است وقتی که از انحراف عاجز شدند، انفجار درست‏‎ ‎‏کنند. یا انحراف یا انفجار. الآن اینها همه مأیوسند از اینکه ملت ایران را اینها بتوانند‏‎ ‎‏منحرف کنند. اینها هر کاری کردند ملت ایران فهمید اینها منحرف هستند. هر صحبتی‏‎ ‎‏کردند، انحرافشان معلوم شد. هر عملی کردند، انحرافشان معلوم شد و الآن مأیوسند از‏‎ ‎‏اینکه بتوانند به طور سیاسی عمل بکنند؛ به طور سیاسی که از آن بهره برداری سیاسی‏‎ ‎‏بکنند. از ایران، اینها همه شان دیگر مأیوسند. امریکا هم مأیوس است. البته امریکا برای‏‎ ‎‏دراز مدت تا دویست سال بعد هم ممکن است نقشه هایی داشته باشد. اما اینهایی که به‏‎ ‎‏طور بچه گانه دارند عمل می کنند، اینها دیگر کارشان، همه چیز تمام شد. اما وقتی کارشان‏‎ ‎‏تمام شده و مأیوس از همه جا شده اند، مثل همان گربه ای که به شیر می پرد، وقتی مأیوس‏‎ ‎‏شد‏‏[‏‏ند‏‏]‏‏، همان کار را می کنند.‏

‏     الآن اینها دارند کارهای مأیوسانه می کنند و می بینند که خودشان چیزی نیستند.‏‎ ‎‏می گویند: خوب حالا که ما نیستیم، اینها هم نباشند. چنانچه من به آقای رفسنجانی این را‏‎ ‎‏مکرر گفته ام که شما باید ـ این یکی از مسائل مهم است، مجلس الآن یکی از مسائل مهم‏‎ ‎‏است و حتماً بدانید هدف است مجلس، از اول هم بوده. مجلس هدف است ـ و شما باید‏‎ ‎‏آنجا را، یک اشخاصی که می خواهند حفاظت آنجا را بکنند، یک اشخاصی باشند که‏‎ ‎‏صد در صد بشناسید اینها را؛ بدانید که اینها که می خواهند حفاظت کنند، چه اشخاصی‏‎ ‎‏هستند. یکوقت همان که آدم را می خواهد حفاظت کند، همان است که فاجعه به بار‏‎ ‎‏می آورد. در هر صورت، در عین حالی که هر قضیه ای انجام گرفت و انجام بگیرد به نفع‏‎ ‎‏اسلام و به نفع ملت مسلمان ماست، لکن ما هر یک از شما را لازم داریم. ‏‏[‏‏وجود‏‏]‏‏ هر‏‎ ‎‏یک از شما لازم است برای این مملکت. رفتن هر یک از شما فاجعه است. آنها که رفتند‏‎ ‎‏فاجعه بود، بهره برداری هم شد. ماها هم برویم، همین است، لکن باید ما نگذاریم اینطور‏‎ ‎‏بشود.‏

‏     من از خدای تبارک و تعالی سلامت و سعادت همۀ آقایان را می خواهم. و من‏

‏امیدوارم که روزنامۀ شما‏‎[3]‎‏، که حالا دیگر آن مسائلی که قبل بود دیگر ندارد، یک‏‎ ‎‏روزنامه ای باشد که هدایت کند مردم را؛ هادی باشد برای همۀ روزنامه ها. باید اینطور‏‎ ‎‏باشند. و شما موفق باشید که روزنامه تان یک روزنامۀ اسلامی آبرومند، مفید برای جامعۀ‏‎ ‎‏اسلامی و برای کشور اسلامیِ ما ان شاءالله تعالی، باشد. ‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‎ ‎

  • ـ آقای سید محسن حکیم از مراجع بزرگ تقلید که طی نامه ای به امام خمینی، از ایشان تقاضا کرد همراه با دیگر علمای قم به نجف هجرت کنند، اما امام در پاسخ به ایشان، هجرت علما در آن برهه از زمان را به مصلحت ندانستند.
  • ـ آقای سید کاظم شریعتمداری.
  • ـ روزنامۀ جمهوری اسلامی، ارگان حزب جمهوری اسلامی به سردبیری آقای میرحسین موسوی.