پرتال امام خمینی(س): حضرت امام در نجف برای ضبط درسهایشان اجازۀ نمیدادند، ولی برای ضبطسخنرانی اجازه میفرمودند. ما هم شدیداً دنبال ضبط درسها بودیم. از آن طرف نمیخواستیم بدون اجازۀ امام این کار را بکنیم. با یک ترفندی یک ضبطصوتی گرفته بودیم که هم ضبط میکرد و هم کار آمپلیفایر را انجام میداد.
یک روز وقتی امام هنوز بالای منبر نرفته بودند تا درس را شروع کنند چشمشان به میکروفون افتاد، پرسیدند این چیه؟ عرض کردیم آقا، اوایل درس جمعیت صدای شما را نمیشنود و میکروفون را برای همین تهیه کردهایم. امام فرمودند: «هرکس نمیشنود بیاید جلو بنشیند». آقای محتشمی گفت آقا ما جلو هستیم نمیشنویم. امام سکوت کردند و ما دیگر این سکوت را حمل بر رضایت کردیم. بعدها دستگاه آمپلیفایر جداگانه گرفتیم.
روز آخر مهر ماه سال 56 بود؛ اماممشغول صحبت بودند؛ من متوجه شدم از داخل منبر که دستگاه در آن بود صدای جرقههای عجیبی میآید. از زیر منبر سیمها را کشیدم دیدم سیمها در حال سوختن میباشد. شعله بالا گرفت و همۀ طلبهها بلند شدند و سراسیمه گفتند چه خبره؟ تنها کسی که از روی منبر بلند نشد حضرت امام بود. حاجآقا مصطفی کنار من نشسته بودند. حالا کسی نمیرفت فیوز برق را قطع کند. البته من همیشه قبل از درس زودتر میآمدم و بلندگوها را کنترل میکردم. به هر تقدیر آتش را که به حصیر مسجد رسیده بود با دست شروع کردم به خاموش کردن. گوشۀ عبای من هم سوخت. امام پس از درس به من فرمودند: «شما اذیت شدید» و دستور دادند یکدست عبا برای من تهیه کردند. این حادثه درست روز قبل از شهادت حاجآقا مصطفی بود.
منبع: سلسلۀ موی دوست، ص ۱۰۳
.
انتهای پیام /*