‏مرحوم عباس دوزدوزانی،‏‎ ‎‏اولین فرمانده کل سپاه پاسداران و‏‎ ‎‏وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت شهید رجایی بود. آن مرحوم در دوره نخست مجلس شورای اسلامی نماینده تبریز بود و در ادوار دوم و سوم مجلس شورای اسلامی نیز بعنوان نماینده تهران در مجلس حضور داشت‏‎.‎‏ از دیگر سمت‌های مرحوم دوزدوزانی می‌توان به معاونت وزیر علوم، مشاورت حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی، عضو و رئیس شورای شهر تهران در دوره اول شوراها و رئیس کانون زندانیان سیاسی قبل از انقلاب اشاره کرد. ضمن آرزوی رحمت الهی برای آن مجاهد و پیشکسوت عرصه جهاد و شهادت، چند خاطره از زبان ایشان تقدیم خوانندگان محترم می گردد: ‏

‏ ‏

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\dooz8.jpg

‏ ‏

‏قبل از پیروزی انقلاب به خاطر اینکه در شغل معلمی و در خارج از تهران بودم موفق به دیدار امام نشدم ولی پس از پیروزی انقلاب، زمانی که امام در خیابان ایران حضور داشتند در یک دیدار عمومی چهره ایشان را از نزدیک دیدم. ولی اولین دیداری که برای من بسیار خوشحال کننده بود، زمانی بود که برای تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خدمت ایشان رسیدم.‏

‎ ‎

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\dooz9.jpg

‏ ‏

‏چیزی که برای سپاهیان اعم از برادران و خواهران در آن زمان زیاد مطرح نبود بحث حقوق و مادیات بود. آنها می دانستند که با توجه به شرایط کشور باید کمتر توقعات مادی داشته باشند. ما آن موقع یک صندوق تشکیل دادیم و به خود افراد آزادی عمل دادیم که مطابق نیازشان از آن برداشت کنند که خوشبختانه رعایت انصاف از جانب آنها صورت گرفت و ما شرمنده آنها می‌شدیم.‏‎ ‎

‎ ‎

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\dooz10.jpg

‏ ‏

‏در دوران فرماندهی و مسئولیت من در سپاه، برحسب وظیفه در جلسات شورای امنیت ملی که ریاست آن را رئیس جمهور (بنی صدر) بر عهده داشت، شرکت می کردم. معمولا من به همراه آقای کلاهدوز در این جلسات شرکت می کردم. از واقعیت های تلخی که ما درک کردیم، عدم تجانس شخصیتی و جامعیتی بنی صدر با اصول و چهارچوب های انقلاب بود که ما به دلیل اینکه ایشان فرمانده کل قوا بود نمی توانستیم برخوردی داشته باشیم. از موارد خاص این ناهمگونی و ناسازگاری برخورد عجیب و غریب وی با نهاد سپاه پاسداران بود. بنی صدر نمی توانست رسماً و علناً مخالفت خود را با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی  نشان دهد، لیکن از برخورد هایی که داشت برای ما مشخص بود که از وجود سپاه و حضور آن در صحنه های انقلاب خشنود نیست. ‏

‎ ‎

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\dooz6.jpg

‎ ‎

‏خوشبختانه در آن برهه از زمان و در رده های بالا و در فرماندهی سپاه اتحاد و انسجام کامل وجود داشت و با توجه به موفقیت های سپاه در مقابله با ضد انقلاب در نقاط مختلف کشور که بسیار چشمگیر بود، وی نمی توانست به طور رسمی و علنی با سپاه مخالفت کند. بنی صدر به دفعات برخوردهایی می کرد که سپاه را از اعتبار بیندازد و بیشتر با شخص من که فرمانده کل سپاه بودم عناد و دشمنی می ورزید. با توجه به خصوصیات و ویژگی هایی که در من وجود داشت باعث می شد که نحوه برخوردم با افراد سپاه به گونه ای باشد که آنها نسبت به من محبت ویژه ای داشته باشند. مجموعه سپاه به صورت هماهنگ عمل کرد و توانست در مقابل دسیسه های بنی صدر موجودیت خود را حفظ کند. بنی صدر که نتوانست موجودیت سپاه را از بین ببرد، به دنبال افرادی بود که در فرماندهی سپاه قرار دهد که از او به عنوان فرمانده کل قوا بیشتر اطاعت کنند و از او پند بگیرند.‏‎ ‎

‎ ‎

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\dooz1.jpg

‏ ‏

‏ما حرفی نداشتیم که از فرماندهی کل قوای او که توسط حضرت امام (ره) به وی داده شده بود اطاعت کنیم، اما او کسانی را در مقام فرماندهی سپاه می خواست که خارج از چهارچوب های لازم و در آن مرحله به نوعی در اختیار او باشند. در قضیه مداخله نظامی آمریکا در اردیبهشت 59 ه.ش که منجر به سقوط هواپیماها و هلی کوپتر های آنان در صحرای طبس شد، آن راکتی که به هلی کوپتر حاوی اسناد آمریکا به فرمان بنی صدر شلیک شد و منجر به شهادت محمد منتظرقائم و از بین رفتن اسناد گردید، شاید اگر آن اسناد از بین نمی رفت ما می توانستیم از طریق آنها در مجامع بین الملل علیه دشمن استفاده کنیم. هرچه زمان می گذشت بنی صدر بیشتر متوجه این موضوع می شد که مرا نمی تواند به فرماندهی تبدیل کند که صد در صد مطیع او باشم. من با شهید کلاهدوز کاملا هماهنگ بودم و در مسائل مختلف برخورد یکسان داشتیم و بنی صدر از رابطه من با امام و ارادت من به ایشان اطلاع داشت.‏‎ ‎

‎ ‎

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\dooz11.jpg

‏ ‏

‏در هر صورت افراد پیرامون بنی صدر و به تعبیر من شیاطین جن و انس که بعدها هویت آنها و مواضعشان نسبت به اسلام و انقلاب روشن شد به او کمک می کردند و او دائما علیه سپاه دسیسه می کرد تا اینکه من نتوانستم با او مدارا کنم و از فرماندهی سپاه استعفا دادم.‏‎ ‎‏او از خدا خواسته بود من از این موقعیت کناره گیری کنم،

‎ ‎

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\dooz 3.jpg

‎ ‎

‏بعد از اینکه من در قضیه گروگان ها از فرمان او تمرد کردم و موضوع را به اطلاع امام رساندم او دیگر نمی توانست مرا تحمل کند. آنچه برای من مهم بود موجودیت و اقتدار این نهاد بود. من در بیانیه اعلام موجودیت سپاه چکیده علاقه ام را نسبت به سپاه نشان داده ام و همیشه به سپاهیان توصیه کرده ام که این نهاد مربوط به مولای ما حضرت صاحب سلام الله علیه است و باید با تمام قوا به آن کمک کنیم. موضع من در برابر سپاه مصداق همان قضاوتی است که امام علی(ع) کردند وقتی دو خانم درباره یک فرزند، هر دو ادعای مادری می کردند. امام ابتدا گفتند که بچه را به دو نیم می کنیم، هر کدام از شما یک نیمه آن را بردارد. مادر اصلی به ‏امام گفت فرزند را به آن خانم دیگر بدهید. امام متوجه شدند که مادر اصلی همین است و بچه را به او دادند.‏

‎ ‎

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\dooz12.jpg

‏ ‏

‏در سال های اولیه انقلاب یکپارچگی بین نیروهای انقلاب زیاد بود، مسائل مادی اصلا مطرح نبود، بچه ها روز و شب دنبال کار بودند. این وضعیت در مورد بچه های سپاه پاسداران مشهودتر بود. بنده اگر ساعت 2 بعد از نیمه شب دستوری صادر می کردم بلافاصله اجرا می شد. در کردستان و آذربایجان با توجه به اوضاعی که داشت همه بچه های ما شب و روز کار می کردند. افراد تحصیل کرده برای دفاع از کشور و انقلاب به پادگان امام علی( ع) می آمدند و پس از یک آموزش دو هفته ای آماده جانفشانی بودند. ‏

‎ ‎

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\dooz4.jpg

‎ ‎

‏همه با شور و اشتیاق مسئولیت می پذیرفتند و انجام وظیفه می کردند. بدنه سپاه هم آماده جانفشانی بود. در رده های بالای سپاه وضعیت طوری بود که هیچ کس برای خود چیزی قائل نبود. مسئله خودنمایی مطرح نبود که کسی بگوید فلان کار را من انجام دادم..  هرچه بود تقریبا برای همه، خدمت جانانه بود.‏

‎ ‎

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\dooz5.jpeg

‎ ‎

‏منبع: خاطرات مرحوم عباس دوزدوزانی‏ (موجود در آرشیو موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س))

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎

‏ ‏

‎ ‎

. انتهای پیام /*