روز ورود امام، ما از دانشگاه که در آنجا متحصن بودیم می رفتیم فرودگاه خدمت امام، همه در ماشین خوشحال بودند و می خندیدند بنده از نگرانی خطراتی که ممکن است برای امام وجود داشته باشد، بی اختیار اشک می ریختم و نمی دانستم که برای ایشان چه ممکن است پیش بیاید. چون تهدیدهایی هم وجود داشت. بعد رفتیم و وارد فرودگاه شدیم، امام وارد شدند.

به مجرد اینکه آرامش امام ظاهر شد، نگرانی ها و اضطراب ما به کلی برطرف شد و امام با آرامش خودشان به بنده و یا شاید خیلی های دیگر که نگران بودند آرامش بخشیدند. وقتی که بعد از سال های متمادی، من امام را در آنجا زیارت می کردم، ناگهان خستگی این چند ساله مثل این که از تن آدم خارج می شد ، احساس می شد که همه این آرزوها در وجود امام مجسم شده است.

برگرفته از کتاب برداشت هایی از سیره امام خمینی(س)، جلد 2، صفحه 258-259.

. انتهای پیام /*