آقا در بحث حلال و حرام بودن درآمدها بسیار حساس بودند امّا هرگز در مورد حقوق نظامیان این حساسیت را نداشتند و معتقد بودند حقوقشان کاملاً حلال است. با این حال با مسئله درآمد گمرک موافق نبودند و معتقد بودن که پول گمرک دچار مشکل است، زیرا مالیات قبل از درآمد است و این پول زور است. ایشان در کتاب کشف الأسرار خود این موضوع را مطرح کرده اند. این امر سبب شده بود که رفت و آمد ما به منزل یکی از دوستان خانم که همسرشان در گمرک مشغول کار بود، قدغن اعلام شود. آقا با سایر مشاغل دولتی مشکلی نداشتند و حقوقشان را حلال می دانستند و دولت را مالک لحاظ می کردند. گاهی ما عنوان می کردیم که به دلیل شلوغی بیش از حد اتوبوس، موفق نشده ایم تا بلیطمان را به دست راننده برسانیم. آقا امّا می گفتند شما حتی در این شرایط بلیط را بخرید و پاره کنید. مهم این است که پرداخت شود.

در خاطرم هست در کودکی جعبه ای را برای خود اختیار کرده بودم و به خیال خود، بساط مغازه داری و فروش به راه انداخته بودم. مقداری بادام سوخته از خانم می گرفتم و در طول روز به اهالی خانه می فروختم. در یکی از روزها من به همراه خانم، بیرون از خانه بودیم و آقا دو عدد از بادامها را برداشته و خورده بودند. زمانی که به خانه بازگشتیم آقا بلافاصله نزد من آمدند و هزینه دو بادام را پرداخت کردند. در همان عوالم کودکی، تقید آقا نسبت به کلیه امور را با جان و دل احساس می کردیم و او را الگوی بلامنازع خود قرار می دادیم.

به یاد دارم زمانی که دایی رضا کارمند یک اداره شدند، چندین بار به خانم گفته بودند که بسیار علاقه مند هستند تا آقا را به منزلشان دعوت کنند امّا نگران این مطلب هستند که شاید آقا درآمد ایشان را صحیح ندانند و دعوت را رد کنند. خانم زمانی که مسئله را با آقا در میان می گذارند، آقا می گویند: «چرا نروم؟ خیلی هم خوب است و قبول می کنم. ما آقا رضا را بسیار دوست داریم.» دایی رضا از انسان های متجدد و جنتلمن زمانه بودند و علاقه شدیدی به کراوات داشته و بر سر همین موضوع با آقا بزرگ به مشکل خورده بودند امّا دایی همیشه احترام خاص و ویژه ای برای آقا قائل بودند و هرگز در خانه جماران با کراوات ظاهر نشد.

 منبع: گذر ایام، خاطرات خانم فریده مصطفوی

 

 

. انتهای پیام /*