‏۲۳ سال پیش در چنین روزی یعنی ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ شهید سپهبد صیاد شیرازی توسط منافقین کوردل به درجه رفیع شهادت نائل آمد ایشان در مهر ماه ۱۳۶۰ از سوی امام خمینی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شدند و این مسئولیت بخشی از مسئولیتهای خطیر ایشان در طول عمر پر برکتشان بود. متن ذیل از بخشی از خاطرات شهید می باشد که از زبان خود شهید نقل می شود:

بخشی از حساسترین و مهمترین ماموریتهای من، به پیش از آغاز جنگ‏‎ ‎‏تحمیلی، یعنی به درگیری با ضدانقلاب باز می گردد. بنابراین خاطرات آن را‏‎ ‎‏هم نمی توان و نباید نادیده گرفت، پایۀ رزم ما، آشنایی با اصول جنگیدن در‏‎ ‎‏راه خدا و درک رموز پیروزی، آن هم تحت فرماندهی حضرت امام (ره) نیز‏‎ ‎‏به آن زمان مربوط می شود یعنی هنگام شکل گیری ارتباط معنوی بین ما، به‏‎ ‎‏عنوان رزمنده و ایشان به عنوان فرمانده. ‏

‏‏ با این مقدمه برمی گردم به صحنه کردستان. چندی پس از پیروزی انقلاب،‏‎ ‎‏زمانی که تمام شهرهای کردستان از سنندج گرفته تا مریوان، دیوان دره، سقز،‏‎ ‎‏سردشت، بانه، بوکان، مهاباد و تقریباً پیرانشهر و قسمتی از نقده در دست ضد‏‎ ‎‏انقلاب بود، آشوب سراسر منطقه را فرا گرفته و ضد انقلاب هم کنترل شهرها‏‎ ‎‏را در دست داشت. همه محورها و در نتیجه پادگانهای ارتش در شهرهای‏‎ ‎‏فوق در محاصرۀ ضد انقلاب بود. حتی یکی از پادگانها ـ پادگان مریوان ـ هم‏‎ ‎‏تحت فشار شدید سقوط کرده بود. خلاصه وضع اسف باری که ایجاد شده‏‎ ‎‏بود، با محوریت فرد بی لیاقتی بنام بنی صدر، که به هیچ وجه به صحنه های‏‎ ‎‏حقیقی بخشهای مختلف کشور آگاه و بصیر نبود، تاسف بارتر نیز می نمود.‏‎ ‎‏البته در اینجا قصد یادآوری جزء جزء خاطرات کردستان را ندارم، بلکه فقط‏‎ ‎‏با ذکر یک مقدمه می خواهم چگونگی شکل گیری اولین دیدار خود با‏‎ ‎‏حضرت امام و به دنبالش چگونگی برخورد من با بنی صدر (با صدور اعلامیه)‏‎ ‎ ‎‏و انتقاد از ایشان نزد حضرت امام را برایتان بازگو نمایم... . در اولین اقدام به‏‎ ‎‏کمک نیروهای داوطلب ارتشی و سپاهی که بنده نیز افتخار همراهی با آنها را‏‎ ‎‏داشتم، پس از ۲۸ روز جنگ شبانه روزی، به یاری خدا توانستیم سنندج را از‏‎ ‎‏دست نیروهای ضدانقلاب بازپس بگیریم. شهر به دست یاران انقلاب افتاد.‏‎ ‎‏خبر مسرت بخش بود و من به شخصه قصد داشتم برای اینکه به امام‏‎ ‎‏بزرگوارمان اطمینان بدهم که رزمندگان در صحنه هستند و با قاطعیت با‏‎ ‎‏دشمنان برخورد می کنند، به محضرشان برسم.‏

‏‏ این اولین باری بود که با حضرت امام(ره) دیدار می کردم، آن هم به طور‏‎ ‎‏خصوصی با جمع کوچکی از برادران. مترصد فرصتی بودم که تا در وقت‏‎ ‎‏مناسب خدمت ایشان عرض کنم که آقا نگران نباشید، انشاء اللّه نبرد را ادامه‏‎ ‎‏خواهیم داد و مشکلات حل خواهد شد. در همین حال و هوا پس از گزارش‏‎ ‎‏کوتاهی که خدمت ایشان ارائه شد، امام مکثی کرده و تذکر دادند که: «صبور‏‎ ‎‏باشید، محکم بایستید خودتان را همین طور قوی نگهدارید، انشاءاللّه آنها ـ‏‎ ‎‏ضد انقلاب ـ سرکوب می شوند، به هیچ وجه نگران نباشید.» اگر چه من در آن‏‎ ‎‏مجلس مجالی نیافتم تا صحبتی کنم که اصلاً لازم هم نبود، شاید در درون‏‎ ‎‏خجالت هم کشیدم که من می خواستم مطلبی بگویم که مثلاً امام روحیه پیدا‏‎ ‎‏کند، اما ایشان دارند به ما روحیه می دهند. اینجا بود که من با عرفان خاص امام‏‎ ‎‏برای اولین بار آشنا شدم و چیزی را لمس کردم که تا آن روز هرگز احساس‏‎ ‎‏نکرده بودم. ‏

منبع: امام و دفاع مقدس

. انتهای پیام /*