رضا فراهانی از پاسداران بیت امام خمینی در خاطرات خود به روزی اشاره کرده که یکی از اهالی کشور پاکستان بسیار اصرار داشت تا با امام خمینی ملاقات کند و... . او چگونگی دیدار وی با امام و برخورد ایشان را اینگونه شرح داده است:

یادم هست که یک ‌‌پاکستانی آمده بود با امام دیدار کند اما راهش ‌‌نمی دادند.‎ ‎‌من در این گونه موارد سعی می کردم اینها دل شکسته از اینجا نروند.‎ ‎‌نسبت به پاسدارهای دیگر هم دستمان بازتر بود. مثلا می آمدیم به احمد ‌‎ ‎‌آقا یا فاطی خانم می گفتیم. گاهی وقت ها به خود آقا مستقیم می گفتیم و ‌‎‎‌از خودشان اجازه می گرفتیم و این کارها را انجام می دادیم. لذا پیش آن ‌‎ ‎‌پاکستانی رفتم و گفتم فردا صبح بیا. او دو جلد کتاب هم در دستش‎ ‎‌داشت و گویا یکی دو سال هم رفته بود که زبان فارسی را یاد ‌‌بگیرد که‎ ‎‌خیلی زحمت کشیده بود و آن دو جلد کتاب را جمع آوری ‌‌کرده بود. فردا‌‎ ‎‌صبح ایشان آمد و او را خدمت امام بردیم. البته من او را به داخل بردم و‎ ‎‌به آقای میریان تحویل دادم. آن دو جلد کتاب را هم به فاطی خانم دادم.‎ ‎‌ایشان آنها را نگاه کرد و گفت بگذار اینها را به آقا نشان بدهم. او آن‎ ‎‌کتاب ها را به آقا نشان داد. عکس امام و عکسی را که امام، علی کوچولو‎ ‎‌را می بوسید در آن کتاب بود. آقا خیلی خوششان آمده بود و فرمودند که‎ ‎‌بگویید ایشان فردا بیاید ببینمشان. موضوع را به آن آقای پاکستانی گفتم.‎ ‎‌ایشان رفت و ظاهرا فردا آمده بود پیش آقا و درباره کتاب ها توضیحاتی‎ ‎‌داد که چگونه آن مطالب را از جراید خارجی تهیه کرده است. سپس آقا‌‎ ‎‌فرمودند قرآنی بیاورید و پشت آن قرآن را نوشته و امضا کرده بودند. من‎ ‎‌خیلی دلم می خواست آن پاکستانی و دست خط امام را ببینم. چون ‌‎‌حضرت امام معمولا برای همه امضا می کردند، اما برای آن پاکستانی هم ‌‎ ‎‌مطلبی نوشتند و هم امضا کردند. آقا پس از امضای قرآن آن را به آن‎ ‎‌پاکستانی داده بودند و بعدش هم فرموده بودند که یک ‌‌پارچه پیراهن و ‌‎ ‎‌یک پارچه کت و شلواری برای ایشان تهیه کنید ‌‌و بدهید.‌

 

برشی از کتاب خاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)؛ ص ۱۵۹-۱۶۰ (خاطره به نقل از رضا فراهانی از پاسداران بیت امام)

. انتهای پیام /*