پرتال امام خمینی(س)؛ یادداشت ۱۷۳؛

سازمان مجاهدین خلق که بعدها به علت خیانت ها و جنایت ها به سازمان منافقین معروف شد، در سالهای ۴۴ تا ۴۶ با هدف مبارزۀ مسلحانه با رژیم شاه تشکیل شد. اعضای این سازمان که به برکت قیام مردم و در آستانه پیروزی انقلاب از زندان های رژیم خلاصی یافته بودند، ادعای میراث‏ خواری از انقلاب و گرفتن سهم بیشتر داشتند و از همین روزها بود که صف‏ بندی علیه انقلاب اسلامی را در کنار گروهک های دیگر مانند طیفی از وابستگان رژیم شاه و ساواکیان و کمونیست ها آغاز کردند. سقوط بنی‏ صدر اعضا و هواداران سازمان منافقین، که بعد از پیروزی انقلاب از ضعف دولت موقت و حمایت های بنی‏ صدر کمال استفاده را برده و تشکیلات خود را گسترش داده بودند، در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ دست به اغتشاشی خونین زدند. ساعاتی بعد مردمِ تهران، آشوبگران را سرکوب و جمعی را دستگیر کردند. پس از این اتفاقات و قرار گرفتن در لیست سیاه ملت در خارج از مرزهای ایران دست به عملیات روانی و ترور زدند و به کمک صدام در ماه های آخر جنگ، با ایجاد ارتش پوشالی از طریق مرزهای عراق و با حمایت ارتش عراق در سودای براندازی جمهوری اسلامی بودند و با این دیدگاه حمله جنگی گسترده ای از غرب کشور علیه رزمندگان اسلام آغاز کردند.

مرصاد نام عملیاتی است که در روزهای پایانی جمگ تحمیلی در سال ۱۳۶۷ توسط منافقین و با حمایت رژیم بعث صدام و حامیانش طرح‌ریزی و شروع شد. در این عملیات پس از چند روز درگیری در نهایت نیروهای نظامی ایران با همراهی نیروهای مردمی بر منافقین پیروز و با شکست مفتضحانه اعضای سازمان مجاهدین خلق در منطقه چهارزبر(مرصاد کنونی) پرونده جنگ هشت ساله تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران بسته شد.

منافقین، با تصور اینکه پذیرش قطعنامه ۵۹۸ نشات گرفته از ضعف نیروهای ایرانی و جدایی ملت و دولت است، فرصت را غنیمت شمرده و سعی در رسیدن به اهداف پلید خود داشتند، به همین دلیل با جمع‌‏آوری نیروهایی از کشورهای دیگر، گروه بزرگی فراهم کرده و با بهره‌‏گیری از تجهیزات اهدایی صدام و دیگر دشمنان نظام اسلامی، حمله خود را از غرب کشور به خاک کشورمان ایران آغاز کردند، اما با مقاومت گسترده نیروهای نظامی و مردمی مواجه شدند.

بررسی اندیشه و رفتارهای سازمان مجاهدین خلق در دو مرحله قبل و بعد از انقلاب اسلامی نشان می‌دهد؛ حیات سازمان در ابعاد فکری، آموزشی، سیاسی، اجتماعی، سازماندهی، اطلاعاتی، عملیاتی و نظامی با پیچیدگی و فراز و نشیب‌های بسیار گسترده و عمیقی روبرو بوده است که بدون بررسی‌های عمیق، کارشناسانه و همه‌جانبه نمی‌توان به دریافت و درک صحیح از آن‌ها دست یافت.

سازمان در همکاری خود با عراق، ضمن گرفتن تجهیزات و امکانات و کمک‌های مالی و آموزش زرهی و هوایی، تلاش گسترده‌ای را برای جمع‌آوری اطلاعات از ایران آغاز کرد. علاوه بر این، عملیات‌های محدود را برای ارزیابی توان سازمان، تدریجاً تحت نظر عراقی‌ها و با کمک دیده‌بانی و توپخانه ارتش عراق آغاز کرد.

در این روند سازمان، عملیات موسوم به آفتاب را در فکه همزمان با حمله گسترده عراق برای بازپس‌گیری فاو آغاز کرد. سازمان از پیروزی‌های اولیه به این نتیجه رسید که توان یک یگان ما با سه یا چهار یگان ارتش ایران برابر است. بر پایه ارزیابی جدید سازمان از اوضاع نظامی جبهه، سازمان پس از حمله به مهران (تحت عنوان عملیات چلچراغ) شعار «امروز مهران، فردا تهران» را سر داد.

سازمان در مرحله جدید در حالی‌ که عملیات‌های خود را در هر مرحله نسبت به گذشته گسترده‌تر می‌کرد و در اندیشه خیز نهایی به سمت تهران بود، تصور می‌کرد با وجود تحولات نظامی بر اثر پیشروی‌های عراق و فشار به ایران برای اتمام جنگ، ایران از پذیرش قطع‌نامه امتناع خواهد کرد.
سازمان معتقد بود، ایران به دلیل بسته بودن همه راه‌ها با عراق، صلح نخواهد کرد و ادامه جنگ به معنای کاهش توان نظامی و اقتصادی ایران خواهد شد و این روند تا شکست ایران ادامه خواهد یافت و سازمان در این مسیر فرصت خواهد داشت تا در ادامه عملیات‌های خود، خیز بلند به سمت ایران بردارد. با اعلام خبر پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران، تمامی نقشه و طرح‌های سازمان با بن‌بست مواجه شد.

در صفحات ۸ و ۹ کتاب (امام و دفاع مقدس) که به همت موسسه حفظ و نشر آثار امام خمینی به چاپ رسیده، در خصوص عملیات مرصاد آمده است: «بعد از عملیات مرصاد، خدمت حضرت امام رسیدیم. در آن عملیات از جمله اهدافی که منافقان کوردل دنبال می‏ کردند، تصرف یا انهدام منطقه جماران بود و برای این منظور، یگانی مشخص کرده و نقشه توجیهی جماران و اطلاعات مربوط به پست های نگهبانی، میزان نیروهای سپاه در منطقه جماران، روش تصرف و ... را مشخص ساخته بودند که در مدارک به دست آمده، همه وجود داشت. آقای شمخانی و سردار رشید و بنده و آقای نجات چهار نفری از منطقه آمدیم و ابتدا با حاج احمد آقا ملاقات کردیم و سپس خدمت حضرت امام رسیدیم. آقای شمخانی توضیحات لازم در رابطه با عملیات، میزان پیشروی منافقان، نحوۀ سرکوب آنها و ... را بیان داشتند و توضیح دادند که یکی از اهداف آنها تصرف منطقه جماران بود و به این ترتیب توضیح دادند که این تعداد نیرو را برای اینجا منظور کرده بودند.
توضیح نظامی موضوع را داده و آن مدارک را هم که همراه ما بود نشان دادیم. بعد از اینکه توضیحات آقای شمخانی تمام شد، در طول توضیح آقای شمخانی و بعد از آن، حضرت امام به اینکه هدفی به اسم جماران وجود داشته و احتمال خطری در میان بوده و مسأله ‏ای وجود داشته است، اصلاً هیچ توجهی نشان ندادند. به قول معروف هیچ محل نگذاشتند. برای خود من خیلی عجیب بود که امام حتی یک چشمی بلند بکنند، یک ابرو یا سری تکان بدهند، بگویند که بله مثلاً خطری وجود داشته و ... اصلاً انگار نه انگار که این چنین توضیحی داده شده است. و هیچ توجهی به این قضیه نکردند.
این آرامش حضرت امام برای خود من خیلی جالب بود. یک موقع آدم از آن اطمینان روحی و طمأنینه، قولی می ‏شنود؛ ولی یک موقع از نزدیک می ‏بیند و لمس می‏ کند. این مسأله واقعاً برای من جالب بود و همیشه در خاطرم مانده و خواهد ماند که مثلاً امام چقدر بی ‏توجه به این موضوع بودند و بعد از اینکه صحبت های آقای شمخانی تمام شد، ایشان فقط رزمندگان را دعا کردند و گفتند: من دعا می‏ کنم که خدا به شما نصرت دهد.»

در صفحه ۲۱ همان کتاب نیز خاطره ای دیگر از زبان سردار غلامعلی رشید درباره این واقعه ذکر شده است: «زمانی که بعد از عملیات مرصاد به اتفاق برادران شمخانی، باقری و نجات برای عرض گزارش به دیدار حضرت امام رفتیم، بعد از ظهر بود و بیرون منزل مدتی را خدمت حاج سید احمد آقا نشستیم و پذیرایی مختصری با چای و هندوانه از ما به عمل آمد. بعد از مدتی حاج سید احمد آقا اطلاع دادند که می ‏توانید به دیدار حضرت امام بروید. موقعی که به همراهی هم خدمتشان رسیدیم، حاج احمد آقا که از آن جلسه کذایی و تصور ما سابقه ذهنی داشتند، به شوخی گفتند: «دست بزنید، ببینید خودشان هستند». و خلاصه با زبان مزاح به ما فهماندند که این چه تصوری بود که شما داشتید؟
حضرت امام پاهایشان را روی یک نیمکت گذاشته بودند که این موضوع بیش از حد ما را متأثر کرد. ملاقات امام حدود یک ربع طول کشید که بعد از دستبوسی، آقای شمخانی گزارشی از کم و کیف عملیات، چگونگی حمله منافقین، طرح‏ها و برنامه ‏های آنها، اهدافی را که دنبال می ‏کردند و ... چگونگی اطلاع ما از حمله آنها و مقابله ‏ای که با آنها صورت گرفته بود، را خدمت حضرت امام ارائه کردند و گفتند که انتقام خون شهدای اوائل انقلاب (اشاره به شهدای حزب و ریاست جمهوری و ...) را از آنها گرفتیم. (در این عملیات ضربه نابود کننده‏ای بر پیکر منافقین وارد شده و تعداد بسیار زیادی از آنها نابود شدند)
حضرت امام خیلی با آرامش فرمودند: الحمدلله‏ و سپس برای رزمندگان دعا کردند.»

همچنین حضرت امام خمینی(س) در بخشی از پیامشان در روز ۵ مرداد سال ۶۷ فرمودند: «اینهایی که دم از خلق می زنند و دم از شجاعت می زنند و دم از جنگجویی می زنند،‏‎ ‎‏چطور در کنار خانه ها خزیده اند و بچه ها را وادار می کنند که بروند بمب بگذارند؟ این‏‎ ‎‏کار ابلهانه برای چیست؟ برای این است که شما خیال می کنید که حالا که این کار را‏‎ ‎‏کردید، دیگر ملت ما همه کنار می روند و صحنه را می گذارند برای شما؟» (صحیفه امام، جلد ۱۴، صفحه ۵۲۵)

شهید صیاد شیرازی، فرمانده عملیات مرصاد نیز در خاطرات خود از عملیات مرصاد این‌چنین روایت کرده است: «شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. چنان جو پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خودروهایی که در انتظار جابه‌جایی بودند، مملو بود و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود. بر این اساس با یک فروند هلی‌کوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاه‌های تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق‌بستان حرکت کردیم. نیمه‌شب چهارم تیرماه بود و تا ساعت یک‌ونیم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست آوریم که چه کسی است که همین‌طور در حال پیشروی است. ساعت پنج به پایگاه رفتم. همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم. پس از توجیه خلبانان تأکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است. چاره‌ای نداریم هلی‌کوپترهای کبری باید آماده باشند. یک تیم آتش آماده شد ابتدا خودم با یک هلی‌کوپتر ۲۱۴ برای شناسایی دقیق و هماهنگی به سمت مواضع حرکت کردم و به‌این‌ترتیب اولین عملیات را علیه نیروهای مهاجم و منافق آغاز کردیم. صبح روز پنج مرداد عملیات با رمز یا علی(ع) آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود. جاده به‌زودی انباشته از ادوات سوخته شد. هم‌زمان با عملیات هوانیروز علاوه‌بر گروه‌های مردمی، تعدادی از لشکرهای سپاه نیز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عملیات شدند. راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به‌سختی می‌توانستند به عقب برگردند. بعضی از آنها به روستاها پناه بردند و بعضی‌هایشان با خوردن قرص سیانور به زندگی خود خاتمه داده بودند. عملیات که تمام شد، در جاده کرمانشاه - اسلام‌آباد غرب هزاران کشته از آنان به‌جا مانده بود، اجساد پسران و دخترانی که با ملت خود بسیار ناجوانمردانه رفتار کرده بودند. کسانی که روز تنهایی میهن به یاری اردوی خصم شتافته بودند. حالا من از این عملیات نتیجه می‌گیرم که چقدر خداوند متعال ما را و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد که در هر زمان طوری مقدر می‌کند که بسیاری از مشکلات ما باید با حالت سرافرازانه حل شود.»

رجوی خودش در این عملیات ضد ایرانی که آن را «فروع جاویدان» نامیده بود حضور نداشت و از داخل خاک عراق، عملیات را هدایت می‌کرد و فرمان آتش را نیز مریم رجوی همسر او در محل امنی در خاک عراق صادر کرد. غفلت رجوی و تئوریسین‌های نظامی وی از وضع فکری سیاسی داخلی ایران در کنار فداکاری و ایثار رزمندگان اسلام و قوای مسلح کشور را می‌توان علت اصلی شکست منافقین در عملیات مرصاد محسوب کرد. در عملیات مرصاد تصمیم منافقین بر فتح کرمانشاه بود. ابتدا دست خالی مهران را گرفتند و با غرور کاذب شعار دادند: امروز مهران، فردا تهران... آنان حس کردند ایران ضعیف شده و غرور کاذب آنان را فرا گرفت و همین باعث شکست آنان شد؛ البته این غرور کاذب ریشه در حماقت آنان نیز داشت.

در این عملیات بیش از ۱۲۰ دستگاه تانک، ۴۰۰ دستگاه نفربر، ۲۴۰ قبضه خمپاره انداز ۶۰ و ۸۰ میلیمتری و ۳۰ عراده توپ ۱۰۶ میلیمتری دشمن منهدم شدند. همچنین بیش از ۲۰ تیپ مشترک منافقین و ارتش عراق متلاشی شد و تعداد کشته و زخمی‌های دشمن از مرز چهار هزار و ۸۰۰ تن گذشت.

همچنین نزدیک به هزار قبضه آر. پی. جی هفت، ۷۰۰ قبضه تیربار و کلاشینکوف، ده‌ها دستگاه خودرو، ده‌ها دستگاه تانک و نفربر، تعدادی تجهیزات پیشترفته الکترونیکی و مخابراتی و مقادیری اسناد درون گروهی منافقین به دست رزمندگان ایران افتاد.

. انتهای پیام /*