پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۹۰۶/ غلامرضا خارکوهی *

شهادت آیت‌الله سید مصطفی خمینی، فرزند ارشد امام خمینی(ره)، یکی از نقاط برجسته و تأثیرگذار در تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. تا آنجا که امام خمینی او را به عنوان «یکی از الطاف خفیه الهی» تعبیر کرده است. این حادثه دردناک که در اول آبان سال ۱۳۵۶ به وقوع پیوست، نه تنها غم و اندوهی عمیق بر قلب خانواده امام و بستگان ایشان وارد کرد، بلکه به عنوان یک رویداد مهم، موجی از بیداری و خروش مردمی را در سراسر ایران علیه رژیم پهلوی به وجود آورد. شهادت حاج آقا مصطفی، در شرایطی که مبارزات ملت ایران روند کُند و آرامی داشت، به یک عامل شتاب‌دهنده برای تندتر کردن جریان مبارزات مردمی و تقویت نهضت امام خمینی تبدیل شد.

این مقاله که در پنج بخش توسط معاونت پژوهش، آموزش و برنامه‌ریزی راهبردی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) تدوین شده، تلاش دارد تا ابعاد مختلف شخصیت علمی، فکری و مبارزاتی حاج آقا مصطفی خمینی را مورد بررسی قرار دهد. همچنین، به تأثیر شهادت ایشان در تقویت نهضت اسلامی و واکنش‌های داخلی و بین‌المللی نسبت به این حادثه پرداخته می‌شود. لذا هدف از این مجموعه، بازخوانی یکی از حساس‌ترین و تأثیرگذارترین رخدادهای تاریخ انقلاب اسلامی است که به شکل‌گیری تحولات عظیم سیاسی و اجتماعی در ایران منجر شد و زمینه‌ساز اتحاد گسترده‌تر مردم در مسیر مبارزه با رژیم پهلوی گردید. امید است این مجموعه بتواند شناختی عمیق‌تر از شخصیت حاج آقا مصطفی و جایگاه والای ایشان در تاریخ انقلاب اسلامی ارائه دهد.

جستاری بر یک توطئه
صاحب‌نظران در بررسی پدیده انقلاب مؤلفه‌های مختلفی را به عنوان عوامل شتاب‌زای مبارزات مردم علیه هیأت حاکمه معرفی می‌کنند. عامل شتاب‌زا عبارت از حادثه‌ای است که در یک جامعه مستعد انقلاب، روند جنبش اجتماعی را سرعت می‌بخشد، موجب بیداری و بصیرت سیاسی مردم جامعه می‌شود و آنها را برای مبارزه با حاکمان کشور به حرکت و واکنش گسترده ترغیب می‌کند. برخی از صاحب‌نظران مثل آقای «چالمرز جانسون» چنین عاملی را به عنوان «عامل نهایی» معرفی کرده و می‌نویسد:
«عامل نهایی واقعه‌ای است که به وضوح نشان می‌دهد که محافظه‌کاری دیگر قادر به ممانعت از جنبش انقلابی نیست.»

برگزاری یک اعتصاب سراسری، اضمحلال ارتش و پلیس سرکوبگر، فرار رئیس کشور، تجلی ناگهانی یک باور ایدئولوژیک در جامعه و حذف فیزیکی یک نخبه یا یکی از رهبران برجسته سیاسی از جمله عوامل نهایی یا شتاب‌زای مبارزات انقلاب در یک جامعه محسوب می‌شوند.

در انقلاب اسلامی ایران مهمترین عامل شتاب‌زا شهادت آیت‌الله سید مصطفی خمینی – فرزند ارشد امام خمینی – بود. مخصوصا که این واقعه یک رویداد ساده و طبیعی نبود، بلکه توطئه مشترک سازمان استخبارات عراق و سازمان امنیت ایران بود. حتی پزشکان عراقی هم مسمومیت را عامل قتل حاج آقا مصطفی تشخیص داده بودند.

اما مأموران مجری این جنایت ماهرانه کارشان را انجام داده بودند. زیرا:

اولاً؛ مأموران امنیتی می‌دانستند که تا آن زمان علمای اسلامی فتوا برای اجازه کالبد شکافی افراد نمی‌دهند. عُرف چنین بود. چنان که حضرت امام نیز چنین اجازه‌ای را برای کالبد شکافی پیکر مطهر فرزندش نداد.

ثانیاً؛ از آنجا که طراحی چنین جنایاتی از نظر بین‌المللی و سیاسی برای هر دولتی تبعات سنگینی دارد، مأموران امنیتی در اینگونه مواقع حتی‌الامکان اسناد مکتوب رد و بدل نمی‌کنند تا ردپایی برای افشای عاملان جنایت باقی نماند. چنانکه کشتن سپهبد تیمور بختیار – اولین رئیس ساواک کشور - در سال ۴۴ در عراق، شهادت جهان پهلوان تختی در سال ۴۶ در ایران، انتشار مقاله استعمار سرخ و سیاه در روزنامه اطلاعات ۱۷ دی ماه سال ۵۶ علیه امام و نیز اخراج امام از نجف در اوایل مهر ماه سال ۵۷ از جمله این توطئه‌های بدون مکاتبه بود که هیچگاه اسناد مکتوبی از آن به دست نیامد و اگر هم وجود داشته عوامل توطئه، آن اسناد را از بین برده‌اند.

در هر صورت گرچه این توطئه موجب حذف فیزیکی شخصیت بزرگی از صحنه مبارزات ایران شد، ولی از سوی دیگر پس از شهادت آیت‌الله سید مصطفی خمینی در اول آبان سال ۵۶ فضای سیاسی ایران شاهد حوادثی بود که در دو دهه چهل و پنجاه تجربه‎‌ای بی‌نظیر به شمار می‌رفت. اول این که سخنرانی‌های فراوانی در بزرگداشت شخصیت این شهید برپا شد. تعدد این سخنرانی‌ها به همراه محتوای سیاسی آنها نه تنها پهنه ایران، بلکه کشورهای همسایه و بسیاری از محافل دانشجویی در اروپا، آمریکا و آسیا را نیز در بر گرفت. دوم این که در این مجالس تنها به گرامیداشت سید مصطفی بسنده نشد، بلکه نام امام خمینی(ره) که سال‌ها زندانی سینه‌ها و گلوها شده بود، آشکارا بر زبان آمد و بالاتر از آن وعاظ و خطبای این مراسم خواسته‌هایی مطرح کردند که پیش از آن در مجالس علنی بی‌سابقه بود: بازگشت امام خمینی(ره) از تبعید، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی قلم، بیان و مطبوعات و... از جمله این خواسته‌ها بود.

هر چند محمدرضا پهلوی به ظاهر خود را ملزم به رعایت آنچه که فضای باز سیاسی نامیده می‌شد، می‌دید؛ ولی در باطن، او اعتقادی به فضای باز و آزادی سیاسی و حقوق بشر نداشت. به همین جهت تعداد قابل توجهی از روحانیان پس از این سخنرانی‌ها دستگیر و تبعید شدند.

به این سبب صاحب‌نظران معتقدند شهادت حاج آقا مصطفی پیروزی نهضت امام را در حساس‌ترین مرحله تسریع نمود. اما چند روز بعد رژیم به فکر انتقام‌جویی افتاد. از یک طرف اقدام به تبعید عده‌ای از فعالین مجالس سید مصطفی نمود و از طرف دیگر مقاله موهنی را در روزنامه اطلاعات به چاپ رساند و سپس دست به کشتار مردم قم زد. در نتیجه رویدادی که در دی ماه ۱۳۵۶- هشتاد روز- پس از شهادت سید مصطفی خمینی در شهر قم رقم خورد، فروپاشی سلطنت را دو چندان کرد. این کشتار به خاطر اعتراض طلاب و مردم این شهر نسبت به چاپ مقاله‌ای موهن علیه امام خمینی(ره) در روزنامه اطلاعات ۱۷/۱۰/۵۶ بود که ستون فقرات و مغز متفکر مبارزات مردم ایران محسوب می‌شد. پیش بینی سقوط رژیم شاه پس از این حادثه، اولین بار در پیامی که حضرت امام خمینی به مناسبت کشتار ۱۹ دی سال ۵۶ قم صادر کردند، بر زبان‌ها افتاد. او در این پیام به ملت شریف ایران مژده داد که «رژیم جائرانه شاه نفس‌های آخرش را می کشد.»

تَجلّی شهادت حاج آقا مصطفی در نجف
آیت‌الله شهید سید مصطفی خمینی فرزند گرانقدر امام خمینی(ره) و حاجیه خانم خدیجه ثقفی، در آذر سال ۱۳۰۹ ش در شهر قم دیده به جهان گشود. او در محیطی آکنده از معنویت رشد کرد و در حوزه علمیه قم به تحصیل علوم دینی پرداخت. در ۲۱ سالگی مشغول تحصیل دروس خارج شد و از محضر آیت‌الله بروجردی، امام خمینی و آیت‌الله سید محمد داماد استفاده علمی زیادی برد و در حدود ۲۷ سالگی به درجه‌ اجتهاد رسید. ایشان در سال ۱۳۳۵ ش با دختر آیت‌الله شیخ مرتضی حائری – نوه آیت‌الله حائری بزرگ، بنیانگذار حوزه علمیه قم- ازدواج کرد.

حاج آقا مصطفی همزمان با تبعید امام خمینی(ره) در ۱۳ آبان سال ۱۳۴۳ به ترکیه، دستگیر و زندانی شد و پس از ۵۷ روز از زندان آزاد گردید. سپس مجدداً توسط ساواک دستگیر و به تهران اعزام و از آنجا به ترکیه تبعید شد. سپس همراه امام از ترکیه به عراق اعزام شد و تا زمان شهادتش، مدت سیزده سال در حوزه‌ علمیه‌ نجف به تدریس و تألیف و مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی مشغول بود.

حاج آقا مصطفی با آنکه به احترام پدر بزرگوارش خود را در عرصه‌های علمی و اجتماعی کمتر بروز و ظهور می‌داد، ولی عالم مجتهد و شناخته شده‌ای بود که همیشه ساواک اقداماتش را تحت نظر داشت. چون او را خطری جدی برای استمرار حکومت پهلوی می‌دید، به همین جهت در سحرگاه روز یکشنبه اول آبان ماه سال ۱۳۵۶ در سن ۴۷ سالگی او را در منزل خودش در شهر نجف اشرف- کشور عراق- به طور مشکوک به شهادت رساندند.

اهمیت خبر شهادت حاج آقا مصطفی از آن جهت بود که علاوه بر نقش برجسته سیاسی او در هماهنگی بین نیروهای مبارز و مدیریت دفتر و بیت امام، فرزند ارشد ‌حضرت امام - یگانه پیشوای مبارزات حق‌طلبانه مردم علیه استبداد پهلوی - محسوب می‌شد.

حاج آقا مصطفی کسی بود که در مدرسه انقلابی امام خمینی(ره) اسلام ناب را شناخته بود، و قهراً خطر بزرگی برای رژیم شاه به شمار می‌آمد. او علاوه بر داشتن افکار و روحیه انقلابی، معتقد به قیام مسلحانه علیه رژیم نیز بود و تا آنجا که می‌توانست افرادی را که با او سر و کار داشتند به فراگرفتن فنون نظامی و پارتیزانی تشویق می‌کرد و وسایل و امکانات آن را تا حدودی برایشان فراهم می‌ساخت. او معتقد بود که طلبه‌ها باید آموزش نظامی ببینند. البته امام تا پیروزی انقلاب هیچگاه معتقد به مبارزه مسلحانه نبودند بلکه معتقد بود باید به مردم آگاهی داد تا آنها روشن شوند. در این صورت مردم اگر رژیمی را نخواستند آن را از بین می‌برند.

اما نظر شخصی حاج آقا مصطفی این بود که تنها با کار سیاسی کردن، نمی‌توان یک رژیم ۲۵۰۰ ساله را از بین برد. باید مردم به خصوص چهره‌های مورد توجه جامعه، مسلح شوند و در مبارزه مسلحانه حضور پیدا کنند. به همین دلیل باید به طلبه‌ها آموزش نظامی بدهیم. اما این برنامه حاج آقا مصطفی از نظر دستگاه جاسوسی شاه پنهان نبود.

او علاوه بر آنکه خود یک مجتهد کامل، و استاد و مدرس برجسته سطوح عالیه علوم اسلامی و اهل تحقیق و تألیف بود، در همه احوال از امام نیز مراقبت می‌کرد تا از نظر جسمی و اجتماعی و سیاسی کوچکترین صدمه‌ای به او وارد نشود.

او امام را انسان کامل می‌دانست و ارادت عجیبی به او داشت. به همین جهت خود را وقف امام کرده بود. در نجف اشرف با آن جَو سیاسی آشفته، و آن همه معاهدات بین دولت‌های ایران و عراق، و با وجود فعالیت‌های منفی آخوندهای وابسته علیه امام، آقا مصطفی خود را سپر بلای امام کرده بود و با اخلاق و روابط عمومی خوبی که داشت، خیلی از مسائل را حل می‌کرد و در تمام مسائل حضور داشت.

او یار نزدیک و بازوی توانایی برای پدر و تکیه‌گاهی برای پیروان امام بود. او از راه‌های مختلف مانند توزیع رساله، اعلامیه‌ها، پیام‌ها، نوارها، نامه‌ها، نشر سخنان و مواضع و دیدگاه‌های امام در ایران و سایر کشورها، به وسیله شبکه مبارزین به ترویج اندیشه‌های امام می‌پرداخت. همچنین او با سفر به کشورهای عربستان، سوریه و لبنان که غالبا به بهانه زیارت صورت می‌گرفت، با مبارزین مسلمان و طرفداران ایرانی و غیر ایرانی امام ارتباط برقرار می‌کرد و به آنها رهنمودهای لازم را می‌داد. در یکی از اسناد ساواک تصریح شده که هر ماه تعدادی از دانشجویان ایرانی که در اروپا هستند به بیروت می‌روند و از آنجا به وسیله حاج آقا مصطفی خمینی به عراق نزد امام در نجف برده می‌شوند.

او در جریات مبارزات سال ۴۱ و ۴۲ یکی از افراد پر کار و فعال بود و در به حرکت در آوردن نیروهای اصیل فعالیت و کوشش‌های طاقت‌فرسا داشت. در قیام ۱۵ خرداد نیز نقش مدیریتی خود را در غیاب امام به خوبی ایفا نمود و نقطه اتکای مبارزات روحانیون بود. چنان که رئیس ساواک قم در تاریخ ۴۲/۵/۲۰ در خصوص نقش آقا مصطفی بعد از بازداشت پدرش و قیام ۱۵ خرداد می‌نویسد:

«بعد از دستگیری و بازداشت آیت‌الله خمینی، پسر وی به نام سید مصطفی که معمم نیز می‌باشد امور جاریه را انجام می‌دهد و پول‌هایی هم توسط بازاریان تهران جهت پرداخت شهریه طلاب رسیده که شهریه ماه جاری طلاب حوزه علمیه قم [به] وسیله نامبرده پرداخت گردیده است.»

یکی دیگر از اسناد ساواک حاکی از تشدید فعالیت حاج آقا مصطفی علیه دولت در همین ایام است: «طبق اطلاع واصله پس از دستگیری عده‌ای از علمای تبریز، سید مصطفی خمینی فرزند آیت‌الله خمینی شدیداً بر علیه دولت فعالیت می‌نماید و چند روز قبل گویا برای تماس با میلانی به مشهد رفته است.»

باز در سند دیگری از ساواک شمیرانات به تاریخ ۴۲/۵/۳۱ تصریح شده که سید مصطفی خمینی در اغلب موارد با اشخاص مخالف دولت به وسیله تلفن تماس داشته که به صورت رمز در نفاط مختلف قرار ملاقات می‌گذارند و با هم در ارتباط می‌باشند.

حاج آقا مصطفی پس از دستگیری امام در آبان سال ۴۳ که به خاطر سخنرانی علیه کاپیتولاسیون بازداشت شده بود، باز هم سکوت نکرد و به فعالیت‌هایش علیه رژیم ادامه داد. چنانکه رئیس ساواک قم در گزارشی به تاریخ ۴۳/۸/۱۳ نوشت:

«نامبرده فوق پس از دستگیری پدرش (آیت‌الله خمینی) در صبح روز جاری با جمع‌آوری اشخاص و مراجعه به آیات و تحریک بازاریان ایجاد تشنج می‌نمود.»

در نتیجه آقا مصطفی بازداشت و به ترکیه نزد پدرش تبعید گردید. لذا آقا مصطفی چه زمانی که در قم بود و چه زمانی که در تبعیدگاه ترکیه و نجف به سر می‌برد، مردانه مدافع آرمان‌های انقلاب اسلامی بود. نه تسلیم هشدارها و وعده‌های مأموران شد و نه در مقابل دولت‌های ایران و ترکیه و عراق کوتاه آمد.

پس یکی از علل وحشت ساواک از حاج آقا مصطفی، که او را به شهادت رساند این بود که ساواک خطر وجود او را برای بقای رژیم شاه جدی تلقی می‌کرد. چنانکه ساواک نیز در یکی از گزارشات خود این موضوع را تصریح نموده:

«در حال حاضر وضع خمینی در عراق به این ترتیب است که کلیه کارها و فعالیت وی دست پسرش مصطفی خمینی افتاده و تمام طرفداران خمینی اطراف پسرش جمع شده اند.»

این موضوع در گزارش مورخ ۸ خرداد سال ۵۱ ساواک نیز به نوعی تصریح شده که «در حال حاضر عامل اصلی فعالیت‌های خمینی فرزند او مصطفی می‌باشد.»

رژیم شاه فکر می‌کرد یاران امام دنبال درست کردن «خمینی دومی» هستند که در صورت ارتحال امام راهش را تا برچیدن حکومت پهلوی و استقرار یک نظام اسلامی ادامه دهد. چنانکه یکی از تحلیلگران ساواک یک هفته پس از شهادت حاج آقا مصطفی طی گزارشی نوشت:

«عناصر موصوف [روحانیون و سایر ایرانیان خارجی مخالف رژیم] در گذشته کوشش داشتند مصطفی را کم کم به سر حد خمینی برسانند تا پس از فوت پدرش جانشینی- از دیدگاه آنان- وجود داشته باشد و در حقیقت خمینی دومی هم باشد که بتوانند از نام و نشان او بر ضد دولت ایران استفاده کنند، که با مرگ ناگهانی او تمام نقشه‌های آنان نقش بر آب شد.»

لذا رژیم شاه تصور می‌کرد با شهادت حاج آقا مصطفی، هم امام خمینی(ره) را شکست خورده و مأیوس می‌کند، هم ضربه‌ای بر پیکر نهضت اسلامی وارد می‌نماید و هم جانشین احتمالی امام را برای رهبری آینده انقلاب اسلامی از بین می‌برد! اما همه دیدند که این آرزوی رژیم وارونه شد و امام با آنکه به عنوان عواطف پدری، از این مصیبت داغدار شد، در این ضایعه اسفناک ابراهیم‌وار صبر کرد و مانند کوه استوار ایستاد و این مصیبت بزرگ کمترین خللی در برنامه‌های منظم وی به وجود نیاورد. برخورد شکیبانه امام خمینی با این فاجعه - که حاکی از روح بلند و ایمان و اطمینان قلبی کم نظیرش بود - موجب شگفتی و حیرت همگان گردید.

از سوی دیگر یاران امام و دوستان حاج آقا مصطفی نه تنها مأیوس نشدند، بلکه با سازماندهی جدیدی که به همت سید احمد آقا فرزند کوچکتر امام صورت گرفت، همگان حول محور رهبری امام بر کوشش‌های سیاسی - مذهبی خود علیه رژیم پهلوی افزودند.

به همین سبب با انتشار خبر شهادت حاج آقا مصطفی، انقلابیون در مناطق مختلف کشور، دست به تحرکات تازه‌ای برای افشای این جنایت عوامل شاه زدند و با تکثیر و توزیع اطلاعیه‌ها و برپایی مجالس مختلف ضمن تجلیل از مقام والای امام، تنور مبارزه را هر چه بیشتر گرم کردند. به طوری که تحولات و تحرکات حاصل از این واقعه یکی از عوامل اصلی سقوط زود هنگام رژیم در ماه‌های پایانی انقلاب گردید.

پس از شهادت حاج آقا مصطفی، اولین واکنش‌ها در عراق بود. به طوری که حوزه علمیه نجف اشرف و دیگر شهرهای عراق، تعطیل شد. نکته بسیار مهم و قابل تأمل در تعطیلی حوزه علمیه نجف، این است که مرسوم نبود، به خاطر درگذشت یکی از علما، آن حوزه کاملا تعطیل شود. تنها زمانی که یکی از مراجع طراز اول وفات می‌کرد، حوزه تعطیل می‌شد. اما با انتشار خبر شهادت حاج آقا مصطفی درس‌ها تعطیل شد. از ساعات اولیه، روز اول آبان ماه سال ۵۶ در منزل امام خمینی، مراسم روضه‌خوانی به همین مناسبت برپا شد که آیات، مراجع، فضلا و طلاب علوم دینی برای تسلیت گویی به امام، می‌آمدند.

پس از این، اولین مجلس فاتحه‌خوانی را امام در مسجد هندی که بزرگترین مسجد نجف اشرف بود، برگزار کرد. این مراسم طی سه شب متوالی - چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه - با طرز با شکوهی برگزار گردید و در آن، عموم طبقات مردم از شهر نجف و شهرهای دیگر عراق مثل بغداد، کاظمین، عماره، سامرا ، بلد، کربلا، دیوانیه، حله، و کوفه شرکت کردند. مراسم دیگری را نیز آیت‌الله خویی و سایر مراجع و هیأت‌های لبنانی، ایرانی، عراقی، پاکستانی، افغانستانی و غیره مقیم نجف برگزار نمودند.

تعطیلی حوزه علمیه نجف به صورت بی‌سابقه‌ای تا ۱۰ روز ادامه پیدا کرد و حتی تصمیم بر این بود که بیش از این تا اربعین مرحوم حاج آقا مصطفی ادامه پیدا کند؛ اما امام خمینی(ره) در پایان همین روز اعلام کردند که درس‌ها نباید تعطیل شود و آقایان علما درس‌های خود را شروع کنند. امام خمینی(ره) در روز دهم آبان به منظور واداشتن دیگران به شروع کلاس‌های درس، خودشان در کلاس درس و نماز جماعت حاضر شدند.

بازتاب واقعه در شهرهای ایران

به دنبال شهادت سید مصطفی مناطق مختلف کشور طلاب و جوانان روشنفکر و بازاریان و فرهنگیان و کارمندان و کشاورزان کشور ایران دست به تحرکات تازه‌ای زدند. ولی علی‌رغم تلاش های حاصل، شهربانی و ژاندارمری و ساواک به بهانه‌های مختلف غالباً مانع از برگزاری مجالس ترحیم علنی و عمومی ‌شدند، این در حالی بود که ساواک تهران روز دوم آبان سال ۵۶- یعنی دو روز پس از واقعه - طی بخشنامه‌ای به سازمان‌های تابعه – به ظاهر - اجازه داده بود که برگزاری مجالس ترحیم برای فرزند امام بلامانع است:

«سید مصطفی خمینی فرزند ارشد روح الله خمینی در اثر سکته قلبی در عراق فوت نموده است، و چون از جانب روحانیون مجالس ختمی به این مناسبت برگزار خواهد شد پیش‌بینی لازم معمول و چنانچه این مجالس به طور ساده برگزار شود بلامانع [است]. وعاظ و سخنرانان فقط درباره متوفی صحبت [نمایند] و حساسیتی درباره خود خمینی نشان داده نشود. ولی در صورتی که وعاظ و سخنرانان در مجالس علیه مصالح کشور مطالبی عنوان و یا در خارج از محیط مجالس، عناصری دست به تظاهرات و یا تحریکاتی بزنند شهربانی محل با تدابیر لازم از این اقدامات جلوگیری به عمل آورد.»

از جمله در گرگان، ساواک و شهربانی از برپایی چنین مجلسی برای شهادت حاج آقا مصطفی جلوگیری می‌کردند. جمعی از علمای مبارز گرگان پیش‌نویس اطلاعیه مجلس ترحیم را تهیه نمودند و پنج نفر به اسامی آقایان: ۱- سید کاظم نورمفیدی ۲- سید حبیب‌الله طاهری ۳- شیخ رسول رضایی ۴- سید محمد رئیسی ۵- شیخ محمد شعبانی آن را امضاء نمودند و جهت اخذ مجوز به شهربانی گرگان فرستادند. این اطلاعیه از ساواک گرگان به مازندران و از آنجا به تهران ارسال شد و مقام مسئول در ساواک کشور به بخش امنیت داخلی دستور داد: «این اعلامیه تکثیر و روی پرونده افراد سابقه‌دار بایگانی و در مورد افرادی که دارای پرونده نمی‌باشند و همچنین برای میرحیدری پرونده تشکیل و روی پرونده موضوعی و استعلامی که قبلاً در مورد طرفداران خمینی از طریق مرکز استان شده بود نیز منعکس و با ارائه پرونده موضوعی مذاکره نمائید. ضمناً در مورد مراقبت از این قبیل افراد و در صورت لزوم ایجاد محدودیت‌های لازم تبادل نظر شود.»

لذا شهربانی نه تنها با برگزاری آن موافقت نکرد، بلکه موضوع را به ساواک انعکاس داد. آقای سید صادق میرحیدری که خود این اطلاعیه را برای اخذ مجوز به شهربانی گرگان برده در این باره می‌گوید:

«یک شب که در مسجد پشت سر آقای نورمفیدی نماز می‌خواندیم به ایشان گفتم: نمی‌خواهید برای پسر امام مجلس بنشینیم؟ اگر خواسته باشید که بنشینیم من حاضرم اطلاعیه را به اطلاعات شهربانی ببرم و اجازه مجلس را بگیرم. حاج آقا خیلی خوشش آمد. منتظر بود و اطلاعیه را نوشتند و فردا ما این اطلاعیه را به اطلاعات شهربانی بردیم. در آنجا رئیس اطلاعات وقت آقای اتابکی بود که با نگاهی تند به من نگاه کرد و گفت: سید این چیه؟ و من گفتم بخوان ببین چیه، می‌خواهیم برای پسر امام مجلس ترحیم بنشینیم. گفت: برو ظهر بیا. ما ظهر رفتیم، مجدداً باز گفت: فردا بیا. فردا هم رفتیم باز ما را سرگردان کرد. تا اینکه ظهر موقع نماز حاج آقا می‌خواست نماز برود که ما را دید و گفت چه طور شد؟ گفتم جریان اطلاعیه اینطوری شده، به من گفته‌اند: ظهر بیا، و رئیس فرهنگ [اداره آموزش و پرورش گرگان] هم ما را خواسته و بنا کرده به بد و بی‌راه گفتن و تهدید کردن. لذا حاج آقا دستور داد دیگر شما نروید، ما یکی دیگر را پیدا می‌کنیم که برود اعلامیه را از شهربانی بگیرد. پس از چند روز بعد که موضوع را از حاج آقا نورمفیدی پرسیدم، گفت: اجازه گذاشتن مجلس ترحیم برای پسر امام را نداده‌اند.»

عوامل ساواک نه تنها در گرگان بلکه در سایر شهرها نیز چنین سخت‌گیری‌هایی را به اجرا گذاشتند. چنان که آقای شیخ علی‌اصغر زنگانه یکی از روحانیان مبارز علی‌آباد کتول می‌گوید:

«در مورد برگزاری مجلس ترحیم برای آیت‌الله سید مصطفی خمینی، در آن روزگار حقیر برای جمع کردن همه روحانیون منطقه به منزل امام جماعت مسجد جامع علی‌آباد کتول، با ماشین به در خانه ایشان رفتم و آنها را آوردم. پس از اجتماع به یاد دارم که برای اداره و سخنرانی در جلسه ختم، گفت‌وگوهایی پیش آمد و حقیر با جرأت تمام آمادگی‌ام را اعلام کردم. لذا بنا شد که من سخنرانی کنم و برنامه مراسم مشخص و تمام شد... ناگهان صبح زود دیدم زنگ در منزل ما به صدا در آمد. رفتم و در را باز کردم که مشاهده نمودم از طرف ساواک گرگان و فرمانده پاسگاه ژاندارمری آمده‌اند و مرا به ساواک بردند... و چه سؤالاتی همراه با ۲، ۳ برخورد فیزیکی(سیلی) که نثار من کردند!... بالأخره فردای آن شب به خاطر همین، برنامه‌ریزی‌های ما برای برگزاری مجلس ختم مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی در علی‌آباد کتول به هم خورد و مأموران ژاندارمری در مسجد را بستند و مانع از برگزاری آن مراسم شدند.»

ولی علی‌رغم این سخت‌گیری‌ها در برخی از مناطق ایران مجالسی برای بزرگداشت شهادت او که در واقع بزرگداشت شخصیت حضرت امام و برافراشتن عَلَم مبارزه بر ضد رژیم شاه بود، برگزار شد. چنان که آقای محمدعلی ایزان‌لو می‌گوید:

«وقتی خبر شهادت آقا مصطفی منعکس شد، طبق معمول در مسجد جامع گنبد نیز به رسم یادبود، مراسمی برگزار گردید که در این مجلس آقای حسنی که روحانی ساکن گنبد بودند، سخنرانی کردند و آنجا نام امام و آقا مصطفی را بردند که برای اولین بار مردم حاضر در مسجد برای نام امام سه بار صلوات فرستادند.»

اما با وجود همه تضییقاتی که رژیم در این راه به عمل می‌آورد، به محض رسیدن خبر به ایران، آثار عزا و تعطیلی در بسیاری از شهرهای مختلف، مخصوصا در شهرهای قم و تهران نمایان شد. بازار قم تعطیل گردید و اقشار مختلف مردم به عزاداری پرداختند. بازار تهران و سایر شهرستان‌ها نیز همچون شهر قم تعطیل و مجالس ختم و بزرگداشتی برگزار گردید. روز دوم آبان ۱۳۵۶ که مصادف با سالروز تولد امام رضا(ع) بود - به مناسبت عروج ملکوتی فرزند امام خمینی - مراسم جشن تعطیل شد و مردم به عزاداری و سخنرانی پرداختند.

همچنین به مناسبت هفتمین روز شهادت فرزند ارشد امام خمینی(ره) مجلس با شکوهی در مسجد ارگ تهران منعقد گردید. در برپایی این مجلس، تجار، بازاریان و دانشجویان برخی از دانشگاه‌های تهران نقش زیادی داشتند. در یکی از گزارش‌های ساواک در مورد تلاش دانشجویان دانشگاه صنعتی آریامهر(صنعتی شریف کنونی)، چنین آمده است:

«خبر واصله حاکی است که دانشجویان دانشگاه صنعتی آریامهر به مناسبت فوت مصطفی خمینی، یک برگ آگهی در ساختمان مجتهدی آن دانشگاه نصب و ضمن آن از دانشجویان دعوت نموده‌اند ساعت ۱۳ مورخ ۸/۸/۳۶ [۵۶] در مسجد ارگ حضور به هم رسانند. مضافا به اینکه در این زمینه تراکت‌های دیگری نیز پخش گردیده است. مراتب جهت اطلاع هرگونه پیشگیری‌های لازم اعلام می‌گردد.»

بر اساس اسناد ساواک از ساعت ۱۵ الی ۱۷ مراسمی در تهران به مناسبت شهادت سید مصطفی خمینی با شرکت جمعی حدود سه الی هشت هزار نفر در مسجد ارگ تهران برگزار شد که در این مراسم آقای حسن روحانی سخنرانی کرد. او در پایان سخنرانی از مردم خواست تا در مجالسی که به همین مناسبت در مساجد پامنار و خاتم النبیین شهر ری تشکیل می‌شود شرکت نمایند.

همچنین از طبقه فوقانی مسجد ارگ تهران تعدادی اطلاعیه با امضای «دانشجویان مبارز مسلمان» در بین مردم توزیع شد.

گزارش دیگری از ساواک حکایت از سفر طلاب علوم دینی قم به تهران برای شرکت در مجلس فوق دارد: طبق اطلاع روز ۳۶/۸/۸ [۵۶] حدود ۳۰۰۰ نفر از طلاب علوم دینی و اهالی شهر قم با اتوبوس به تهران عزیمت کردند تا در مجلس ترحیم مصطفی خمینی، پسر روح‌الله خمینی که در مسجد ارگ تهران برگزار می‌گردد، شرکت کنند. خواهشمند است دستور فرمایید پیش‌بینی‌های لازم برای مراقبت از مجلس مذکور معمول و نتیجه را به این اداره کل اعلام دارند.

در گزارش دیگر ساواک به پخش اعلامیه‌هایی در خیابان‌های اطراف دانشگاه تهران از جمله خیابان شاهرضا(انقلاب اسلامی کنونی)، ۲۱ آذر و میدان ۲۴ اسفند(انقلاب اسلامی کنونی) اشاره شده و در آن اعلامیه‌ها، از درگذشت سید مصطفی به عنوان شهادت یاد شده است و از دانشجویان خواسته شده که در مجلس ترحیمی که قرار است در مسجد ارگ برگزار شود، شرکت نمایند.

علاوه بر این در بسیاری دیگر از مساجد تهران نظیر مسجد جامع بازار، مسجد امام خمینی، مسجد همت تجریش، علی ابن ابیطالب شوش، مسجد وفا، مسجد امام حسین، مسجد جامع نارمک، مسجد آیت‌الله کاشانی در پامنار، مسجد ابوالفضل رباط کریم مجالس با شکوهی برگزار گردید.

لذا شهادت فرزند گرامی حضرت امام برخلاف تصورات رژیم شاه، تحرک فزاینده‌ای در فضای مبارزاتی کشور ایجاد کرد و علی‌رغم سخت‌گیری‌های ساواک، مخالفان حکومت پهلوی در نقاط مختلف کشور و در سایر کشورها دست به تحرک تازه‌ای زدند و در بسیاری از مناطق ایران حتی در شهر کوچکی مثل بهشهر مراسم گرفتند. ساواک مازندران در این باره نوشت:

«مجلس مذکور ساعت ۱۵ مورخه ۳۶/۸/۷ [سال ۵۶] در مسجد ملاصفر بهشهر منعقد [شد و] عده زیادی از روحانیون و افراد متعصب مذهبی در این مجلس شرکت کرده بودند، شیخ ابوالحسن فاضلی فرزند محمود، شیخ حسین شفیعی، شیخ علی اسدی، [و] شیخ جعفر رحمانی در حیاط مسجد ایستاده و به شرکت‌کنندگان تسلیت می‌گفتند.

ضمناً شیخ صادق چالویی به منبر رفته، درباره فضیلت و علم و دانش سید مصطفی خمینی صحبت و اضافه می‌نماید شخصی خبر آورده، آن مرد بزرگ و مرجع عالیقدر با شهامت و شجاعت در مقابل مرگ فرزندش خم به ابروی خود نیاورده، و وقتی فرزند خود را در قبر قرار می‌داده به آسمان نگاه کرده و گفته: خدایا خودت او را به من دادی و خودت از من گرفتی. جلسه در ساعت ۱۷ خاتمه یافت.»

واکنش‌ها و تحرکات خارجی
علاوه بر ایران و عراق، شهادت آیت‌الله سید مصطفی خمینی، در میان مسلمانان سایر کشورهای جهان، مخصوصاً ملل اسلامی نیز انعکاس یافت و بیش از همه در بین انقلابیون و نیروهای مبارز خارج کشور دیده شد. زیرا حاج آقا مصطفی در طول حیات سیاسی ۱۲ ساله خود در تبعیدگاه نجف، نقش مؤثر و آشکاری برای فعال نگهداشتن نهضت امام خمینی(ره) و ارتباط با نیروهای اسلامی مبارز در اروپا، آمریکا و سایر کشورهای مسلمان داشت. بر این اساس جایگاه و نقش ایشان در هدایت و هماهنگی یاران و دوستداران امام، کاملا منحصر به فرد بود.

با تلاش و برنامه‌ریزی‌های مبارزین خارج از ایران، و ارسال هزاران پیام تسلیت و برگزاری مجالس ترحیم و کشاندن آن به رسانه‌های ارتباط جمعی جهان، بُعد جهانی نیز به خود گرفت. حتی گذشت زمان نیز موجب کاهش و فرو نشستن امواج آن نشد، بلکه برخلاف تصور و پیش‌بینی‌های ساواک و دیگر عوامل رژیم پهلوی، روز به روز بر ابعاد آن افزوده گشت.

در کشورهای اروپایی و آمریکا، بیشترین فعالیت از سوی انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا، آمریکا و کانادا بود. یکی از اعلامیه‌های این این مجموعه به تاریخ یکشنبه اول آبان ۱۳۵۶ برابر با ۲۲ اکتبر ۱۹۷۷ به این شرح است:

«خواهر و برادر!

هم اکنون، اطلاع حاصل کردیم که برادر مبارز و گرانمایه ما حضرت حجت‌الاسلام آقای حاج سید مصطفی خمینی، فرزند ارشد مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت‌الله خمینی نیمه شب گذشته در نجف به دیار ابد پیوست. درگذشت برادر فقید ما به قرار اطلاعاتی که از نجف به دست ما رسیده، به طور مرموزی صورت گرفته است.

مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی در وقایع سال‌های ۱۳۴۲ و ۱۳۴۳ (۱۵ خرداد و احیای کاپیتولاسیون) در کنار پدر ارجمند خود بود و پس از گذراندن یک دوره زندان، همراه معظم له از ایران به ترکیه و سپس به عراق تبعید گردید. بیوگرافی این برادر فقید به زودی در اختیار همگان قرار خواهد گرفت. ما ضمن ابراز تأثر شدید و عمیق خود از این ضایعه دردناک، درگذشت نا به هنگام و مرموز برادر گرانقدر خود حجت‌الاسلام آقای حاج سید مصطفی خمینی را به پیشگاه قائد زمان، مجاهد بزرگ و مرجع عالیقدر جهان شیعه – آیت‌الله خمینی- تسلیت گفته، از خداوند برای رهبر خردمند و نستوه خود، طول عمر و برای کلیه بازماندگان آن مرحوم، صبر و تحمل مسألت می‌داریم.

کلیه واحدهای اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در سراسر اروپا و سازمان‌های اسلامی دانشجویان وابسته به انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا و نیز انجمن‌های اسلامی دانشجویان در هند، روزهای جمعه و شنبه ۶ و ۷ آبان ماه (۲۸ و ۲۹ اکتبر) برابر با ۱۴ و ۱۵ ذیعقده مراسم یادبود و فاتحه برگزار خواهند کرد.

اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا.»

پس از انتشار خبر شهادت حاج آقا مصطفی، در کشورهای پاکستان(شهرهای کراچی، لاهور و کویته)، افغانستان، بحرین، قطر، امارات متحده عربی و هندوستان، مراسمی به این مناسبت برگزار شد و اعلامیه‌هایی نیز منتشر گردید. برخی از این مراسمات، از جمله مراسم شهر کابل، بسیار عظیم و کم‌سابقه بوده است

در کشورهای اروپایی به ویژه فرانسه، انگلستان و سوئد نیز اعلامیه‌هایی را مسلمانان و مبارزان ایرانی مقیم آن کشورها صادر کردند و مراسم ختمی برگزار شد. این واکنش‌ها در شهرهای لندن و پاریس قابل ملاحظه بوده است. در این مراسمات نیز همچون مجالس منعقد شده در ایران و نجف اشرف، حکومت ایران و ساواک، عامل شهادت حاج آقا مصطفی معرفی شده و سخنرانان، ضمن تجلیل از مقام ایشان و مرجعیت و رهبری امام خمینی(ره)، از رژیم ایران نیز به شدت انتقاد کرده‌اند. در گزارش‌های ساواک نیز به بیانیه جنبش آزادی ایران در پاریس و اعلامیه روحانیون مبارز ایران در آن شهر و تلگراف تسلیت جمعیت علمای امامیه کراچی، انتشار نشریاتی در کویت، بیانیه مسلمانان انگلیس، مطالب روزنامه فرانسوی زبان المجاهد چاپ الجزایر و غیره اشاره شده است.

یکی از تحلیلگران ساواک تهران 10 روز پس از شهادت حاج آقا مصطفی در گزارشی نوشت: «اکثر شرکت‌کنندگان در این مراسم و مجالس، شعارهایی بر له(به نفع) خمینی و علیه دستگاه(حکومت پهلوی) داده و هم دست به دعا بودند که یک بار دیگر خمینی به ایران مراجعت نماید.» 

البته نه تنها در ایران، بلکه گاهی اوقات مجالس و اجتماعات سیاسی معترضان ایرانی در خارج از کشور نیز مبدل به تظاهرات خیابانی می‌شد و شعارهایی نیز به دفاع از نهضت امام و بزرگداشت شهید سید مصطفی خمینی فریاد می زدند. از جمله :

الله اکبر، الله اکبر

لااله الا الله،  لااله الا الله

ان الحیاه عقیده و جهاد

درود بر خمینی، مرگ بر حکومت یزیدی 

خمینی خمینی خدا نگهدار تو    بمیرد بمیرد دشمن خون‌خوار تو

درود بر مجاهد شهید آیت‌الله سید مصطفی خمینی

درود بر زندانیان سیاسی ایران

مرگ بر رژیم ضد اسلامی شاه

مرگ بر امپریالیسم آمریکا

مرگ بر سیاست امپریالیستی شاه

سرنگون باد رژیم منفور پهلوی

نیم قرن کُشت و کُشتار، سرهای پاکان بردار، بر شاه نفرت و عار

یاران ما در زندان، با خون خود نوشتند: یا مرگ یا استقلال

مردم جهان برای نجات جان صد هزار زندانی سیاسی ایران بکوشید

مستشاران نظامی آمریکا و اسرائیل از ایران خارج شوند

پیوند دانشجو و روحانی ناگسستنی است

مرگ بر دودمان کثیف پهلوی

آیت‌الله سید مصطفی جاوید است

آیت‌الله سعیدی جاوید است

آیت‌الله ربانی جاوید است

صلوان به روان شهدای اسلام

و ده‌ها شعار انقلابی دیگر که به زبان‌های فارسی، انگلیسی و عربی بر زبان‌ها جاری و یا روی پلاکاردها نوشته شده بود.

برنامه‌ریزی برای برپایی اربعین

مراسم بزرگداشت آیت‌الله حاج آقا مصطفی خمینی و اعلام همدردی با پدر بزرگوارش، از اوایل آبان سال ۵۶ تا مدت‌ها به تناوب ادامه یافت و همچون امواجی متلاطم، ضربات سهمگینی را بر پیکر رژیم فرود آورد. این مراسمات با افشاگری‌ها و روشنگری‌هایی که به همراه داشت، موجب برانگیخته شدن مردم مسلمان ایران و مبارزین، علیه حکومت پهلوی شد و جهشی چشمگیر در انقلاب اسلامی پدید آورد. اما مراسم برنامه‌ریزی شده مبارزان برای روز اربعین حاج آقا مصطفی در تهران، قم و برخی از شهرهای دیگر، فرصت مغتنمی بود که برای ابراز وفاداری به امام و قیام مردم ایران پدید آورد. هدف نیروهای انقلابی این بود که، طی یک اقدام هماهنگ از این فرصت تاریخی به نحو احسن استفاده کنند. در این راستا اعلامیه‌های فراوانی نیز پخش شد. در برخی از مناطق و شهرها از سوی ساواک، اجازه برگزاری مراسم داده نشد، با این حال مردم مسلمان ایران با همه تهدیدهای ساواک با شور هر چه تمام در مجالس دیگر شرکت می‌کردند. در اینجا به نمونه‌ای از این موارد که در گزارش ساواک شهر ری آمده است اشاره می‌کنیم:

«ضمن مراقبت‌هایی که با همکاری کلانتری شهر ری معمول گردید، مراسمی در روز ۳۶/۹/۸ و روز عید غدیر ۳۶/۹/۹ به مناسبت چهلم فوت مصطفی خمینی برگزار نگردید. ضمنا چند نفری از کسبه و اهالی شهر ری جهت اجازه انجام مراسم به کلانتری شهر ری مراجعه [کردند]، که رئیس کلانتری به آنان اجازه برگزاری مراسم را نداده است.»

در روز چهلم سید مصطفی تمامی نیروهای انتظامی و امنیتی در حال آماده‌باش کامل بودند و اوضاع را به طور دقیق زیر نظر داشتند؛ اما این سخت‌گیری‌ها و هشدارها و اخطارها در شهرهایی مثل تهران و قم مؤثر واقع نشد و برگزارکنندگان با آگاهی از عواقب این کار، رودرروی مأموران قرار گرفتند. سعی شده بود که گویندگان این مراسم از میان کسانی انتخاب شوند که به تازگی از زندان آزاد شده بودند.»

در شهر قم مراسم متعددی برگزار شد و برگزارکنندگان و شرکت‌کنندگان در مراسم اربعین فرزند امام با مأموران انتظامی و امنیتی درگیر شدند و به چند مکان دولتی نیز حمله شد. در گزارش‌های ساواک تعداد شرکت‌کنندگان بیست هزار نفر ذکر شده است. بر اساس این گزارشات، روز ۵۶/۹/۹ به مناسبت چهلمین روز سید مصطفی خمینی مجلس تذکری در مدرسه امیرالمؤمنین(ع) شهر قم برگزار شد که در پایان حدود ۳۰۰ نفر از شرکت‌کنندگان در خیابان اِرم شهر قم اجتماع کردند و شعارهایی به نفع امام خمینی دادند که با دخالت مأمورین انتظامی متفرق گردیدند. در مجلس فوق اعلامیه‌هایی نیز توزیع گردید. متعاقباً در صبح و عصر روز ۵۶/۹/۱۱ مجالس دیگری به همین مناسبت در شهر قم برگزار و منجر به تظاهرات مردم انقلابی گردید. در گزارش ساواک چنین آمده است:

«ساعت ۸:۳۰ روز ۳۶/۹/۱۱ مجلس تذکری از طرف مدرسین حوزه علمیه قم در مسجد اعظم شهر قم با شرکت قریب ۱۰ هزار نفر از طبقات مختلف مردم از جمله روحانیون و طلاب علوم دینی برگزار گردیده است. در ابتدای مجلس مذکور آیاتی از کلام الله مجید قرائت شده و سپس دو تن از روحانیون افراطی طرفدار خمینی به اسامی محمد مهدی ربانی رانکوهی و محمد صادق خلخالی (این دو تن به علت ایراد مطالب خلاف و تحریک‌آمیز، ممنوع المنبر هستند)، در نزدیک منبر ایستاده و مطالبی را ایراد کرده‌اند که جنبه تحریک‌آمیز داشته است.

بعد از پایان سخنرانی نامبردگان، شیخ محمدجواد حجتی کرمانی بالای منبر رفته و پس از ذکر مقدماتی، قطعنامه‌ای را در سیزده ماده به شرح زیر قرائت کرده و جمعیت حاضر در مسجد در پایان قرائت هر ماده با گفتن «صحیح است، احسنت» آن را تأیید می‌کردند.

الف) بازگشت سریع مرجع عالیقدر و مجاهد، حضرت آیت‌الله العظمی آقای خمینی (سه بار تکرار شده)؛

ب) آزادی زندانیان سیاسی، خاصه حضرت آیت‌الله طالقانی و حضرت آیت‌الله منتظری؛

پ) استرداد مدرسه فیضیه، پایگاه حوزه علمیه قم؛

ت) آزادی بناهای توقیف شده مدارس علمیه قم؛

ث) آزادی اجتماعات، بیان و قلم و رفع منع از منابر وعاظ دانشمند، خاصه جناب آقای فلسفی، و رفع سانسور از مطبوعات و سایر وسایل ارتباط جمعی؛

ج) منع نمایش فیلم‌های سینمایی، تئاترها و جشن‌های به اصطلاح هنر، و به طور کلی جلوگیری از بدآموزی‌های شهروندی؛

چ) بازگشایی مسجد و کتابخانه دانشجویان دانشگاه تهران؛

ح) توبیخ و تعقیب عاملان دستگیری نسبت به حجاب دختران دانشجو و جلوگیری از تکرار اینگونه اعمال ضد اسلامی؛

خ) تقبیح و توبیخ و تعقیب چماق به دستان مهاجم به مردم بی دفاع و جلوگیری از تکرار اینگونه اعمال وحشیانه؛

د) انحلال گارد دانشگاه و رفع اختناق از دانشگاه و ایجاد محیطی آزاد برای تحصیل دانشجویان؛

ذ) توجه کامل به وضع ناهنجار کارگران و کشاورزان و طبقه سوم و چهارم و سعی در احیای کشاورزی و استقرار نظم کامل اقتصادی و قطع ایادی بیگانگان و سرمایه‌داران بین‌المللی و عُمال داخلی آنان مخصوصا یهود و فرقه ضاله بهایی از امور اقتصادی کشور؛

ر) قطع کامل همه روابط سیاسی، اقتصادی و نظامی با دولت ضد اسلامِ اسرائیل؛

ز) بازگشت تاریخ رسمی مملکت به دامن پر افتخار اسلام و مبدأ هجرت رسول اکرم(ص) (سه بار تکرار گردید.)»

پس از پایان مراسم، جمیعت حاضر، شعار «درود بر خمینی» سر داده، قصد اشغال مدرسه فیضیه را داشتند که مأمورین با شلیک گلوله‌های هوایی، تظاهرکنندگان را متفرق کردند و عده‌ای نیز در این درگیری مجروح گردیدند. در ادامه گزارش قبلی به برگزاری مجلس دیگری در ساعت ۱۶ الی ۱۸ بعدازظهر در مسجد اعظم اشاره شده است:

«در این مجلس که حدود ۲ هزار نفر از طبقات مختلف مردم از جمله روحانیون و طلاب علوم دینی، دانشجویان مراکز عالی آموزشی تهران و اصفهان شرکت داشته‌اند، ابتدا آیاتی از کلام الله مجید قرائت شده و سپس عبدالمجید معادیخواه(روحانی افراطی و ممنوع از وعظ) طی سخنانی با اشاره به تغییر مبدأ تقویم تاریخ ایران و اخلالگرانی که به ادعای وی از طرف افراد چماق به دست مجروح شده‌اند، مطالب تحریک‌آمیز و انتقادی ایراد کرده است.

در پایان مجلس مذکور، عده کثیری از جمعیت حاضر در مسجد در خیابان‌های ارم، محمدرضا شاه، آذر و آستانه قم، مبادرت به انجام تظاهرات خیابانی نموده و شعارهایی به مضمون «درود بر خمینی، مرگ بر حکومت یزیدی، پیوند دانشجو و روحانی ناگسستنی است» داده‌اند، و در مسیر حرکت خود چند جام از شیشه‌های شعب بانک‌های سپه، ملی، صادرات، بازرگانی و عمران را شکسته اند... ضمنا در تظاهرات اخلالگرانه مذکور و تظاهرات روز ۳۶/۹/۹ جمعا ۳۴ نفر از اخلالگران توسط مأمورین انتظامی دستگیر گردیده‌اند.»

علاوه بر شهر قم، در شهرهای دیگر از جمله اراک، نجف‌آباد اصفهان و تهران نیز مراسم اربعین سید مصطفی به تظاهرات و درگیری‌های خشونت بار کشیده شد و مردم به برخی مراکز دولتی حمله‌ور شده و خشم و کینه انقلابی خود را نسبت به حاکمان پهلوی نشان دادند.

تبعید فعالان مراسم بزرگداشت
پس از پایان مراسم چهلمین روز حاج آقا مصطفی، کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی قم، تشکیل شد و پنج نفر از روحانیونی که نقش مؤثری در برگزاری مجالس و سخنرانی‌های انتقادآمیز روزهای اخیر داشته‌اند را به شهرهای مختلف تبعید کرد. گزارش ساواک در این مورد چنین است:

«آرای کمیسیون امنیت اجتماعی قم، دایر بر تبعید پنج نفر از روحانیون افراطی که در روزهای ۹ و ۳۶/۹/۱۱ در شهر قم دخالت داشتند روزهای ۹ و ۳۶/۹/۱۱ به مناسبت چهلمن روز درگذشت مصطفی خمینی، پسر روح الله خمینی، مجالس تذکری در مدرسه امیرالمؤمنین و مسجد اعظم شهر قم برگزار گردید. چهار نفر از روحانیون افراطی و سابقه‌دار با ایراد سخنرانی تحریک‌آمیز افراد حاضر در مسجد را به انجام فعالیت‌های اخلالگرانه تهییج و ترغیب نمودند که در نتیجه عده کثیری از جمعیت شرکت‌کننده در پایان مجالس مذکور در خیابان‌های شهر قم حرکت و مبادرت به اخلال در نظم عمومی و شکستن شیشه‌های بانک‌های مسیر حرکت خود نمودند.

چون اقدامات روحانیون مورد بحث و یک نفر دیگر از روحانیون اخلالگر شهر قم که در این تحریکات دخالت داشت، منطبق با مواد قانونی قابل رسیدگی [است]، وضعیت آنها در تاریخ ۳۶/۹/۱۵ در کمیسیون امنیت اجتماعی در شهرستان قم مطرح و طبق رأی کمیسیون مذکور هر یک به سه سال اقامت اجباری در مناطق زیر محکوم گردیده‌اند:

۱- محمدمهدی ربانی رانکوهی؛ محل تبعید: شهر بابک: استان یزد؛

۲- عبدالمجید معادیخواه؛ محل تبعید: شهر سیرجان، استان کرمان؛

۳- محمدصادق صادقی کیوی(خلخالی)؛ محل تبعید: شهر رفسنجان: استان کرمان؛

۴- عبدالرحیم ربانی شیرازی؛ محل تبعید: شهر کاشمر: استان خراسان؛

۵- محمدجواد حجتی کرمانی؛ محل تبعید: شهر ایرانشهر؛ استان سیستان و بلوچستان.»

آثار و برکات مجالس حاج آقا مصطفی

شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی علی‌رغم تصور رژیم پهلوی، نه تنها بر روند رشد قیام مردم ایران به رهبری امام خمینی(ره) تأثیر منفی بر جا نگذاشت، بلکه خود، عامل مؤثر و شتاب دهنده برای رسیدن به پیروزی نهایی بود. یکی از مهمترین آثار آن ترویج نام و یاد امام خمینی و تحکیم موقعیت رهبری ایشان بود. در مراسمی که در عراق، ایران، کشورهای اروپایی و سایر نقاط برگزار شد، وعاظ و سخنرانان، ابعاد مختلف شخصیت امام و فرزندش و مبارزات آنها را تفسیر و تحلیل نمودند و در بسیاری از مجالس ترحیم و بزرگداشت شعارهایی در حمایت از امام خمینی(ره) و رهبری ایشان سر دادند. آنچه در این میان مهم می‌باشد، این است که نام ممنوع الذکر امام، با صدای رسا و بلند در مجالس و تریبون‌ها آورده شد. بدون شک، شهادت سید مصطفی، روحیه مبارزه را در میان نیروهای سیاسی و انقلابی به شدت افزایش داد و تقریبا در سراسر کشور، مجالس به سبک مشابهی برگزار شد. حتی در پایان برخی از مجالس، راهپیمایی و تظاهرات اعتراض‌آمیز صورت می‌گرفت که بعضی مواقع به درگیری با مأموران انتظامی و امنیتی نیز می‌انجامید. این موضوع نشان می‌دهد که خشم مردم از اعمال و اقدامات رژیم و عقده‌های دل آنها به نقطه انفجارآمیزی رسیده بود و شهادت شخصیت بارزی چون حاج آقا مصطفی خمینی، شعله آتشی بود که بر انبار باروت افتاد.

اما تنها راه بزرگداشت شخصیت حاج آقا مصطفی خمینی برگزاری مجلس ترحیم نبود که ساواک از آن ممانعت می‌کرد. بلکه انقلابیون مسلمان با گفت‌وگوهای چهره به چهره، یا پخش اطلاعیه، نوار و طرح و بحث این موضوع در مجالس و محافل مبارزاتی و خصوصی و حتی خانوادگی و مهمانی‌ها، به ترویج نهضت و آرمان‌های متعالی حضرت امام می‌پرداختند و با یگانه پیشوای جنبش اسلامی ایران ابراز همدردی و وفاداری می‌کردند. لذا هم مجالس برگزار شده و هم اقدامات پنهانی مردم مسلمان تأثیر به سزایی در گسترش بدبینی‌های عمومی نسبت به رژیم پهلوی داشت.

یکی از روش‌های پاسداشت شخصیت حاج آقا مصطفی، تکثیر و توزیع نوارهای سخنرانان مجالس بود که نقش مهمی در آگاهی و بیداری مردم در نقاط مختلف و آیندگان داشت. انقلابیون نوارهای سخنرانی وعاظ و روحانیون را در سطح گسترده تکثیر و از طریق نوارفروشی‌ها با مهارت خاصی در جامعه پخش می‌کردند. در این میان مخصوصا نوار سخنرانی دکتر حسن روحانی از اهمیت زیادی برخوردار بود. ماجرای این نوار چنین بود که روز ۸ آبان ماه سال ۱۳۵۶ مجلس باشکوهی با حضور حدود ۸ هزار نفر از اقشار مختلف مردم به خاطر بزرگداشت فرزند امام در مسجد ارک تهران برگزار شد. سخنران این مجلس دکتر حسن روحانی بود. او با آن که ممنوع المنبر بود به سخنرانی پرداخت و در سخنرانی خود برای اولین بار روی منبر و در ملاء عام واژه «امام» را برای آیت‌الله سید روح الله خمینی به کار برد و گفت: «من یک لقب برای مرجع بزرگ و رهبر عظیم الشأن- آن ابراهیم [زمان] - می‌پسندم و آن لقب امام است، بنابراین ، امام خمینی».[۱]

این پیشنهاد جمعیت را به وجد آورد و از آن پس عبارت «امام خمینی» به صورت عام در داخل و خارج کشور شهرت یافت. این نوار به خاطر اهمیت موضوع آن که شهادت حاج آقا مصطفی خمینی بود و به ویژه به لحاظ کاربرد علنی واژه امام که مقبولیت همگانی پیدا کرده بود، علی‌رغم جو پلیسی حاکم، تکثیر و در سطح کشور منتشر شد، که از آن جمله به روستای یساقی رسید. جالب این که این نوار ممنوعه با کمال شجاعت در کتاب‌خانه عمومی‌این روستا برای استفاده عموم گذاشته شده بود و همین امر موجب لو رفتن و شناسایی آن در تاریخ ۵۶/۱۱/۱ توسط جاسوس ساواک در روستا گردید.

به دنبال شناسایی این نوار در کتاب‌خانه روستا، ساواک گرگان موضوع را به ساری و از آن جا به تهران منعکس کردند و در نتیجه رژیم از ترس گسترش تفکر مبارزاتی امام در میان مردم و به ویژه روستائیان، سریعاً اقدام به جمع‌آوری کتاب‌ها و نوارهای مذهبی و انقلابی کتابخانه روستای یساقی نمود و با آقای غلام پاسندی مسئول کتابخانه نیز برخورد نمودند. ساواک در گزارش مورخ ۵۶/۱۱/۱۷ خود در این باره چنین نوشته است:

«در کتابخانه مسجد پایین قریه یساقی گرگان تعداد زیادی نوار مذهبی وجود دارد که بیشتر آنها تحریک‌آمیز و به رایگان در اختیار افراد قرار داده می‌شود. از جمله این نوارها نوار سخنرانی دکتر روحانی در مورد فوت مصطفی خمینی است. ضمناً گرداننده این کتابخانه غلام پاسندی طلبه سابق قم است که متجاوز از سه سال است که در یساقی به سر می‌برد و فرد متعصب مذهبی می‌باشد.

نظریه یک شنبه: نوار صحبت دکتر روحانی در مورد مصطفی خمینی به تعداد زیادی در منطقه دیده شده است. ضمناً نسبت به شناسایی غلام پاسندی و نوارهای موجود در کتابخانه این مسجد اقدام خواهد شد.»[۲]

همچنین در گزارش‌های ساواک اشاره شده که پس از شهادت حاج آقا مصطفی تا چهلم ایشان، فعالیت‌های وسیعی از طرف نیروهای مذهبی و روحانیان صورت گرفته است. از جمله تظاهرات و حمله به مراکز فساد و مشروب‌فروشی‌ها و ادارات دولتی. این اقدامات حتی پس از چهلم حاج آقا مصطفی نیز ادامه پیدا کرد. ساواک طی گزارشی در این خصوص نوشته است:

«بعد از مراسم چهلمین روز درگذشت مصطفی خمینی، افراطیون مذهبی در دنباله فعالیت‌های اخلالگرانه خود در ماه محرم، بار دیگر فرصتی پیدا کردند که تلاش‌های مُضر را در مقیاسی وسیعتر تعقیب نمایند و در چند مورد گروه‌های پانزده تا بیست نفری در شهرهای مشهد و اهواز به تظاهرات خیابانی و شکستن چند جام از شیشه‌های دو شعبه بانک صادرات، مبادرت نموده اند.»[۳]

اهمیت سیاسی محرم سال ۵۶

پس از شهادت حاج آقا مصطفی خمینی دو اتفاق مهم به وقوع پیوست که مکمل این عامل شتاب‌زا بود: اتفاق اول فرا رسیدن ماه محرم سال ۵۶ بود و اتفاق دوم قیام ۱۹ دی قم در این سال.

۵۰ روز پس از شهادت حاج آقا مصطفی خمینی، محرم در ۲۱ آذر فرا رسید. این در حالی بود که مردم مسلمان ایران هنوز در ماتم فراق آیت‌الله حاج سید مصطفی خمینی عزادار بودند. طبق معمول در این ماه بر خلاف ماه‌های دیگر، حوزه‌های علمیه تعطیل می‌شود و طلاب و روحانیون از حوزه‌های علمیه قم و تهران و مشهد عازم شهرها و روستاهای مختلف و دور و نزدیک کشور می‌شوند تا با سخنان روشنگرانه خود نهضت ظلم‌ستیزانه کربلا را برای مردم بازکاوی نمایند؛ و مردم نیز در دهه اول محرم با حضور گسترده خود در مساجد و معابر و حسینیه‌ها و تکیه‌ها، می‌کوشند تا باشکوه‌ترین اجتماع سیاسی- مذهبی شیعیان را برای ابراز وفاداری به آرمان‌های الهی رسول الله(ص) و اهل بیتش به نمایش گذارند.

به عبارت دیگر با التهابی که پس از شهادت حاج آقا مصطفی در میان عامه مردم و خواص ایجاد شده بود، این ایام بهترین فرصت بود تا روحانیت و مردم انقلابی ضمن برگزاری مراسم محرم حسینی، فریاد حق‌طلبی حسین زمان- خمینی کبیر- را به گوش همگان برسانند و جنایات یزید زمان یعنی حکومت پهلوی را به طروق مختلف افشا نمایند. به همین جهت پس از محرم سال‌های ۴۲ و ۴۳ این نخستین بار بود که محرم از رنگ و بوی سیاسی زیادی برخوردار می‌شد، و این هم به خاطر تحرکات تازه‌ای بود که به دنبال شهادت حاج آقا مصطفی در کشور به وجود آمد.

گرچه ساواک و شهربانی در شهرها، و ژاندارمری در روستاها همه ساله رفتارها و تحرکات سیاسی خطبا و مردم را در ایام محرم زیر نظر داشتند، ولی از آنجا که آنها دریافته بودند امسال وعاظ حرف‌هایی علیه رژیم و در دفاع از قیام امام خواهند زد، حساسیت‌شان نسبت به ماه محرم سال ۵۶ افزایش یافت. ترس نهادهای امنیتی و انتظامی رژیم از بیان حقایق موجب شد تا با کنترل و نظارت دقیق‌تر، مراقب سخنان افشاگرانه طلاب و روحانیان انقلابی باشند، به ویژه طلابی که از حوزه علمیه قم عازم شهرستان‌های مختلف می‌شدند. چنان که این موضوع در یکی از اسناد ساواک چنین منعکس شده است:

«روز چهارشنبه ۱۶ آذر درس‌های حوزه علمیه قم به مناسبت فرارسیدن ماه محرم به مدت ۲۰ روز تعطیل شد و طلاب جهت تبلیغ به شهرستان‌ها رفتند، مدرسین روز آخر درس طلبه‌ها را نصیحت و موعظه می‌کردند و ضمناً به آنها می‌گفتند که در شهرها و روستاها به مردم بگویند مطالبی را که در روزنامه‌ها نوشته‌اند همه دروغ است، مخصوصاً آن جائی که نوشته شده بود که روحانیت با هنر مخالف است، بگوئید روحانیت با هنر مخالف نیست، با هنری که در [جشن هنر] شیراز برپا می‌شود مخالف است و خلاصه حقیقت را به مردم بگویند.

نظریه شنبه: امسال در دهات و شهرها طلاب حرف‌هایی خواهند زد و به اصطلاح قرار است حقیقت را به مردم بگویند. درس‌های حوزه ۱۵ محرم مطابق با ۶ دی شروع می‌شود.

نظریه یکشنبه: مفاد گزارش صحیح و نظریه شنبه مورد تأئید است. شراره

نظریه دوشنبه: مفاد خبر مورد تأئید است، اصلح است از طریق سازمان‌های استان و شهرستان ها در ایام ماه محرم مراقبت لازم معمول گردد. پارسا

نظریه سه شنبه : مفاد گزارش مورد تأئید بوده با توجه به اظهارات گلپایگانی و انجام تظاهرات از جانب روحانیون، احتمالاً وعاظ در ایام سوگواری عاشورا مطالب تحریک‌آمیزی بیان خواهند کرد. رهبر»[۴]

به دنبال آن، در این ایام رژیم مقررات و سیاست‌های امنیتی و پلیسی سخت‌گیرانه‌تری را در سراسر کشور اعمال نمود. به این منظور مسئولان عزاداری‌ها و هیأت‌ها ملزم بودند که برای برگزاری مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) _ در کشوری که منتسب به ائمه اطهار­(ع) است- می‌بایست با جدیت بیشتری از شهربانی‌ها و پاسگاه‌های ژاندارمری مجوز بگیرند! لذا در همین راستا بود که در تاریخ ۲۰ آذر سال ۵۶ خبرگزاری پارس به نقل از «شهربانی کشور شاهنشاهی» به مناسبت فرارسیدن ماه محرم خطاب به مردم مسلمان چنین هشدار داد:

«به منظور حفظ نظم در ایام عزاداری ماه محرم الحرام، از طرف شهربانی کشور شاهنشاهی، مقررات ویژه‌ای به مورد اجرا گذاشته می‌شود. به موجب این مقررات مجالس سوگواری در مساجد، تکایا و منازل، در مرکز مستلزم کسب اجازه کتبی از پلیس، و در شهرستان‌ها از شهربانی محل است. تقاضای برگزاری این مراسم سه روز قبل از تشکیل مجالس سوگواری[۵] باید صورت گیرد.»[۶]

علاوه بر این شورای هماهنگی رده یکم نهادهای امنیتی و نظامی استان‌ها زیر نظر استانداری هر منطقه تشکیل شدند و تصمیمات تازه‌ای برای ممانعت از فعالیت مخالفین اتخاذ کردند. چنانکه به طور مثال در ساعت ۹:۳۰ صبح روز ۲۲ آذرماه سال ۵۶، در راستای اعمال سیاست‌های سخت‌گیرانه دولت در مواجه با عزاداران حسینی و نیز اتخاذ تدابیر شدید امنیتی جهت مقابله با هرگونه رویداد انقلابی یا به تعبیر ساواک عملیات خرابکارانه! جلسه شورای هماهنگی رده یکم استان مازندران با حضور: ۱- سرتیپ رخشا رئیس ساواک استان ۲- سرتیپ حسین بابائی پیروز فرمانده ناحیه ژاندارمری مازندران ۳- سرتیپ امیرعباس خطیبی رئیس شهربانی استان، در دفتر فرمانده ناحیه ژاندارمری مازندران تشکیل شد و مطالب زیر به ترتیب مورد بررسی و تبادل نظر قرار گرفت:

«۱- سرتیپ حسین بابائی پیروز:

در طرح سپنتا و دستورالعمل اجرائی آن مقرر گردیده به کلیه مؤسسات دولتی مشمول طرح سپنتا سلاح و مهمات تحویل تا با تهیه محل مناسبی رأساً در نگهداری آن اقدام نموده و در مواقع ضروری بتوانند با استفاده از کارمندان خود که از طریق نیروی پایداری محل تحت آموزش قرار گرفته‌اند از مؤسسه مربوطه حفاظت و دفاع نمایند. لذا سرهنگ فرخ‌نیا فرمانده نیروی پایداری استان جهت تشریح اقدامات انجام شده به جلسه شورا دعوت گردیده است. اعضاء شورا پس از استماع اظهارات سرهنگ فرخ‌نیا [چنین] تصمیم گرفتند:

الف- بدواً وسیله فرماندهان نیروی پایداری شهرستان‌ها با همکاری رؤسای ساواک محل(در صورت موجود بودن) از ادارات و مؤسسات دولتی مشمول طرح سپنتا بازدید نموده، چنانچه محلی برای نگهداری سلاح و مهمات تهیه کرده باشند مراتب را گزارش تا پس از بازدید رئیس ساواک استان و فرمانده ناحیه ژاندارمری چنانچه محل تعیین شده از نظر حفاظتی مناسب تشخیص داده شده در مورد تحویل سلاح و مهمات به این قبیل ادارات اقدام شود.

ب- برای تأسیساتی که تا کنون در این مورد اقدامی‌معمول نداشته‌اند تأکیدات لازم در جهت تسریع در تخصیص و احداث ساختمان از طریق نیروی پایداری شهرستان مربوطه به عمل آید.

۲- سرتیپ رخشا:

الف- یک فقره آگاهی نامه به شماره ۱۷ از مرکز واصل که قسمتی‌از مفاد آن جهت آگاهی هموندان شورا قرائت می‌گردد (قسمتی از مفاد این آگاهی نامه قرائت گردید).

ب- با توجه به فرارسیدن ایام سوگواری ماه محرم و صفر و فعالیت متعصبین مذهبی در روزهای اخیر و سایر وعاظ در این ایام لزوم کنترل و مراقبت بیشتر از گفتار و اعمال روحانیون و این قبیل عناصر را به ویژه در روستاها یادآور، تا توجه و دقت بیشتری از طریق مأمورین اجرائی در این مورد معمول گردد.

پ- چون احتمال دارد عناصر بیگانه تحت پوشش طلاب و وعاظ در مجالس و تکایا عزاداری شرکت نموده و مبادرت به وعظ و سخنرانی ضد امنیتی نمایند، لذا مأمورین انتظامی‌ضمن کنترل و مراقبت در صورتی که طلاب غیر مجاز و فاقد گذرنامه و پروانه در بین روحانیون و وعاظ مشاهده نمودند نسبت به دستگیری و معرفی آنان به مراجع ذینفع اقدام لازم به عمل آورند.

ث- به منظور جلوگیری از اعمال بی رویه و خلاف آن دسته از دانشجویانی که با ایجاد اخلال مبادرت به تخریب مدارس عالی و دانشکده‌ها نموده و با شکستن شیشه‌ها بی نظمی‌تولید و خساراتی به اموال دولتی وارد می‌نمایند، برای مجازات و تعقیب کیفری با پرونده متشکله به دادسرای عمومی‌محل تحویل، و چنانچه همزمان با تخریب و شکستن شیشه‌ها اقدامات ضد امنیتی انجام و یا اوراق مضره پخش نمایند پرونده با ذکر اعمال ضد امنیتی آنان به ساواک محل ارسال و از انعکاس سوابق سیاسی آنان در پرونده ارسالی به دادسرا خودداری گردد.

۳- سرتیپ خطیبی:

الف- در مورد دانشجویانی که اقدام به تخریب مدارس و یا اخلال نظم نموده و در مقابل مأمورین مقاومت می‌نمایند، پرونده قضایی تشکیل و جهت مجازات و تعقیب کیفری به دادسرای عمومی‌محل معرفی و تحویل می‌گردد.

ب- چون در شهرهای مازندران در شب و روز تاسوعا و عاشورا مردم با به راه انداختن دستجات زیادی در بازار، خیابان و کوچه‌ها مبادرت به سوگواری و عزاداری می‌نمایند، در مورد حفظ نظم و برقراری آرامش محل با تهیه طرح های حفاظتی اقدامات لازم معمول می‌گردد. نظر به اینکه احتمال دارد اشخاص ناراضی و متعصبین مذهبی با استفاده از موقعیت دست به اقدامات ضد امنیتی زده و تولید اخلال و بی نظمی‌نمایند، لذا پیشنهاد می‌نماید به مسئولین و رؤسای دانشکده ها و مدارس عالی و آموزشی تأکید گردد، به دانشجویان تفهیم و یادآور شوند برای اینکه اشخاص فرصت طلب تحت پوشش دانشجو از عنوان و موقعیت فعلی آنان بهره برداری ننمایند، حتی‌المقدور در دستجات عزاداری شرکت ننموده و دست آویزی برای عناصر مخرب به وجود نیاورند.

۴- مراتب مطروحه در جلسه شورا مورد تأئید است و موافقت هموندان شورا قرار گرفته و اقدامات لازم را معمول خواهند داشت.»[۷]

اما علی‌رغم مراقبت های گسترده عوامل آشکار و پنهان ساواک، طلاب انقلابی بومی‌و غیر بومی‌، تا آنجا که توانستند به معرفی نهضت امام خمینی(ره) و افشای اقدامات انحرافی و ضد مذهبی رژیم پرداختند و مردم را نسبت به ادامه مبارزه تهییج نمودند. چنانکه آقای رخشا رئیس ساواک مازندران در گزارش مورخ ۱۳ دی ماه سال ۵۶ خود به مدیرکل سوم ساواک کشور به این موضوع اذعان نموده است:

«به طوری که مشاهده گردید، در چند ماه اخیر که عده‌ای از طلاب مدارس علوم دینی به این منطقه مسافرت نموده‌اند، عموماً در بالای منبر به نفع خمینی مطالبی ایراد [کرده‌اند] که مراتب به موقع طی گزارشات خبری متعدد به آن اداره کل اعلام گردیده است. بدیهی است تحقیق بیشتر در این مورد ادامه دارد و هرگونه خبر واصله به موقع به استحضار خواهد رسید.»[۸]

[۱] - البته خیلی پیش از آن که آقای دکتر حسن روحانی لقب امام را برای آیت الله خمینی به کار ببرد، یکی از شاعران انقلابی به نام نعمت الله میرزا زاده در دو قصیده معروف «به نام تو سوگند» و «برگزیده» بارها این واژه را به کار برد، ولی استعمال این لقب پس از سخنرانی آقای روحانی مقبولیت عام یافت و از آن پس لقب امام برای آیت الله خمینی فراگیر شد. ر.ک: مجله همشهری ویژه بیست و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب- ص ۶

[۲] - استان گلستان در انقلاب اسلامی- غلامرضا خارکوهی- ج ۲- همان- صص ۴۴۶ و ۴۴۷

[۳] - کتاب ساوک و روحانیت- تهران- حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی- ج ۱- ص ۲

[۴] - آرشیو منتشر نشده

[۵] - جای تعجب است که خود این بخشنامه یک روز قبل از ماه محرم اعلام شده، ولی شهربانی کسب اجازه را برای برگزاری مراسم به سه روز قبل یعنی پس از گذشت چند روز از دهه اول محرم که ایام اصلی مراسم سوگواری امام حسین(ع) است موکول می کند! این امر کاملاً نشان می دهد که رژیم هیچ اهمیتی برای عزاداری ابا عبدالله قائل نبوده و با اینگونه تضییقات می خواستند شور و هیجان حسینی و انقلابی را در جامعه به حداقل کاهش دهند.

[۶] ـ بولتن خبرگزاری پارس ـ شماره ۲۶۶ ـ آذر سال ۵۶- صص ۲۹ و ۳۰

[۷] ـ استان گلستان در انقلاب اسلامی- غلامرضا خارکوهی- جلد دوم- همان- صص ۴۴۹ تا۴۵۲

[۸]- همان- ص ۴۵۳

سفر کارتر به ایران و اهانت رژیم به امام

دهم دی ماه سال ۱۳۵۶ کارتر – رئیس جمهور وقت آمریکا – با همسرش رُوزالین به تهران آمد و با نادیده گرفتن وقایع سیاسی داخل ایران به ویژه تبعات شهادت حاج آقا مصطفی خمینی، ایران را جزیره ثبات نامید. شاه که خود شاهد این سخنان اغراق‌آمیز کارتر بود، چنان به وجد آمد که در پوست خود نمی‌گنجید. او تصور نمی‌کرد چند روز بعد، این جزیره ثبات، آنچنان دچار بحران و بی ثباتی شود که منجر به سقوطش گردد. آن روز شاه و رُوزالین، و کارتر و فرح آنچنان جام‌های شراب را در ضیافت جشن عید سال نو مسیحی سر ‌کشیدند[۱] که گویی ایران بهشت برین است و آرامش آن ابدی و پا بر جا است. اما اندکی بعد آتش انقلاب در ۱۹ دی ماه قم شعله ور شد و با مراسم و مجالس بعدی، سایر شهرها را در بر گرفت و طوفاتی به راه افتاد که جزیره ثبات شاهنشاهی را به کاملا بی ثبات کرد.[۲]

ماجرا از آنجا آغاز شد که رژیم شاه وقتی ابراز وفاداری گسترده مردم را نسبت به حضرت امام در توطئه شهادت حاج آقا مصطفی مشاهده کرد، دانست که طی ۱۵ سال گذشته و با وجود کشتار و شکنجه و تبعید و بازداشت امام و یارانش، نه تنها از محبوبیت عمومی وی کاسته نشده، بلکه بر آن افزوده است. در نتیجه دست به توطئه دیگری زد و آن انتشار مقاله اهانت‌آمیز نسبت به پیشوای انقلاب اسلامی مردم ایران بود. رژیم شاه هر دو اقدام(شهادت فرزند امام و چاپ مقاله مطبوعاتی) را با چراغ قرمز آمریکا انجام داد. گرچه عوامل امنیتی رژیم هیچ ردپایی از خود در اسناد و پرونده‌های ساواک باقی نگذشتند، اما شواهد و اعترافات درباریان فراری به اروپا و آمریکا گواه روشن این ادعاست که واکاوی آن مقاله دیگری را می‌طلبد.

در این راستا بود که یک هفته پس از سخنان کارتر در حمایت از شاه، با کینه‌ای که او و عواملش از عمق نفوذ امام در جامعه ایران داشتند، اقدام به درج مقاله‌ای توهین‌آمیز علیه امام در پر تیراژترین روزنامه یومیه کشور نمودند. روز هفدهم دی ماه سال ۱۳۵۶- که مصادف با سالروز کشف حجاب رضاخانی(در سال ۱۳۱۴) بود - به دستور ساواک مقاله‌ای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم شخص مزدوری با اسم مستعار «احمد رشیدی مطلق» در روزنامه اطلاعات منتشر و طبق معمول در سراسر کشور توزیع گردید. نویسنده مقاله با وقاحت تمام سعی کرده بود، به زعم خود شخصیت رهبر نهضت را بشکند، و امام را به طرفداری از مالکین و شهرت‌طلبی و عامل استعمار بودن متهم نماید!

انتشار این مطلب اهانت‌آمیز در سرتاسر ایران تنفر عمومی را بر انگیخت، مردم انقلابی نیز از اینکه مشاهده می‌کردند به مقام شامخ رهبر و مرجع مظلومشان بی حرمتی شده، سخت بر آشفته و زبان به انتقاد گشودند. امّا بیش از هر جایی، این طلاب قم بودند که دست به یک قیام گسترده، بر علیه این اقدام زدند. در آن روز بلافاصله درس‌ها و نمـاز جماعت‌هـای حوزه علمیه قم به عنوان اعتراض تعطیل شد و فضلا و طلاب به طور دسته جمعی به سوی منازل مراجع و آیات عظام قم به راه افتادند. این اعتراض ادامه یافت تا منجر به اجتماع بزرگ روز ۱۸ دی در مسجد اعظم قم شد که با شعارهایی چون «مرگ بر حکومت پهلوی» و «درود بر خمینی» توأم گشت که با حمله پلیس مبدّل به صحنه زد و خورد شد و در اندک مدتی زد و خورد به خیابان‌های اطراف کشیده شد و تا پاسی از شب ادامه یافت.

سپس فردای آن روز – ۱۹ دی – قم شاهد یک تعطیل عمومی بود، بازار و مدارس مختل شدند و انبوه مردم به روحانیون پیوستند و تظاهرات عظیمی به راه افتاد که تا ۹ شب ادامه یافت. این تظاهرات که با حمله دژخیمان مسلح رژیم به خاک و خون کشیده شد، کشتار فجیع ۱۵ خرداد سال ۴۲ را تداعی کرد.[۳] شهید دکتر قربانعلی قندهاری از جمله کسانی بود که در وقایع ۱۷ تا ۱۹ دی قم فعالانه شرکت داشت. او خاطرات زیبایی از آن روز دارد و قیام ۱۹ دی قم را موج سوّم انقلاب می‌نامد. او مشاهدات خود را در این باره چنین تعریف کرد:

«آن روز [۱۷ دی سال ۵۶] به همین فوریت طلبه‌ها جمع شدند و گفتند: به امام توهین شده و ما باید به خانه علما برویم و بگوییم چرا ساکت نشسته‌اید که در اینجا به امام توهین شده و این یعنی توهین به روحانیت، توهین به اسلام، توهین به حوزه علمیه و دین. خلاصه همان بعدازظهر ۱۷ دی راهپیمایی از فیضیه قم شروع شد و در ۱۹ دی به خون نشست، بعدازظهر آن روز ما به عنوان اعتراض به این مقاله رفتیم. دیگر همه به خیابان آمده بودند، ابتدا همه طلبه بودند، ولی بعضی از دانشجویان تهران هم – که من میزبان آنها بودم - حضور داشتند. اما بعدازظهر آن روز، آغازگر جریان ۱۹ دی فقط طلبه‌ها بودند که همینطور ادامه پیدا کرد و مرتب اضافه شدند و مردم از جاهای دیگر هم آمدند. تا اینکه روز ۱۹ دی دیگر جمعیت در حاشیه خیابان‌ها نماندند، بلکه ریختند توی خیابان و از کنترل خارج شد.

آن روز جمعیت به منزلِ افراد زیادی از علما رفتند. مثل ایام عید که بازدید می‌روند – آن روز هم همین طور بود و تا آن جا که من توی ماجرا بودم، خیلی گزینشی نبود، بلکه رفتن به بیوت علما و بزرگان یک اعتراض مردمی [نسبت به توهین روزنامه اطلاعات به حضرت امام] بود. ما دیدیم جمعیت از خانه آقای [آیت‌الله] حسین نوری برگشت. آقای نوری هم در آنجا تند صحبت کرده بود و گفته بود:«ماه نور فشاند و سگ عوعو کند»... روز کشتار و قیام ۱۹ دی یکی از قتلگاه‌های ما در خیابان صفائیه، همان کوچه آق بانو بود. بعد از یک درگیری که بین مردم و مأمورین شد و آنها هم به سمت مردم تیراندازی کردند؛ جماعت رفتند و برگشتند و درگیری اتفاق افتاد. ما هم مجدداً به خیابان برگشتیم و آمدیم به همان جایی که درگیری بود. دیگر آمبولانس‌ها راه افتادند، ماشین‌های آتشنشانی هم آمدند و یک صحنه عجیب و غریبی بود. جنازه‌ها و زخمی‌ها را هم خیلی سریع بردند. بلافاصله ماشین‌های آتشنشانی آمدند و همه خون‌های روی خیابان‌ها را شستند و اثرات آن کشتار را از بین بردند تا هیچ اثری از جریان کشتار آن روز باقی نماند و این را خودم شاهد بودم.»[۴]

به دنبال واقعه خونبار ۱۹ دی قم مراجع تقلید و نیز اقشار و گروه‌های مختلف انقلابی دست به انتشار نامه‌ها و اطلاعیه‌های گوناگون در محکومیت آن جنایت رژیم و افشای ابعاد گسترده آن زدند که آتش انقلاب را شعله‌ورتر کرد. اما مهمترین و کوبنده‌ترین اعلامیه‌ای که در این باره صادر شد از سوی حضرت امام خمینی(ره) بود که تأثیر عمیقی در تشجیع و امیدواری مردم برای تداوم مبارزه بر علیه رژیم داشت. در قسمتی از اطلاعیه امام چنین آمده است:

«نهضت اخیر که پرتوی از نهضت ۱۵ خرداد است و شعاعش در سراسر کشور نور افکنده، خود کوبندگی خاصی دارد که شاه را از خود بیخود کرده و او و دار و دسته چاقوکشش را به تلاش مذبوحانه واداشته، جنایات ۲۹ محرّم امسال نقطه عطفی است به جنایات شاهانه ۱۲ محرّم آن سال. شاه خواست ضرب شستی به ملت مسلمان نشان دهد؛ پس از تمامیت حساب با رئیس جمهور آمریکا با بهانه مختصری که مأمورین ایجاد کردند، مرکز تشیع و حوزه فقاهت اسلام را در جوار مرقد پاک فاطمه معصومه- سلام اللَّه علیها- به مسلسل بست و جمعیت بیگناه فراوانی از جوانان حوزه علمیه و متدینین غیور شهر مذهبی قم را در خاک و خون کشیده به قتل رساند؛ و تا کنون آمار آنها در دست نیست، و مقتولین را از هفتاد تا سیصد، تا حال گفته‌اند و عدد مجروحین را خدا می‌داند. و أسف‌آورتر (که ننگش بر جبین آنها خواهد ماند) آنکه کسانی که رفته‌اند خون به مجروحین در بیمارستان‌ها بدهند، توقیف کرده و مانع شده‌اند از اعطای خون؛ و گفته می‌شود کسانی به این جهت جان داده‌اند.

شاه می‌خواهد ثابت کند که نوکری او تحکیم شده؛ و ملت نباید گمان کند [او] از پشتیبانی اجانب برخوردار نیست؛ ولی ملت با تظاهرات عمومی و تعطیل سرتاسری دامنه‌دار و اظهار تنفر، بار دیگر ثابت کرد که او را نمی‌خواهد و از او و خاندانش بیزار است؛ و این رفراندم طبیعی سرتاسری در حقیقت خلع او از سلطنت غاصبانه جابرانه است. کارتر و دیگر غارتگران مخازن ملت‌های مظلوم باید بدانند محمدرضا خان، خائن و یاغی است و ناچار از سلطنت مخلوع است؛ بر فرض قانونی بودن؛ چه رسد به سلطنت انتصابی از قِبَل اجانب که خودش اعتراف نموده. به ملت شریف ایران مژده می‌دهم که رژیم جائرانه شاه نفس‌های آخرش را می‌کشد، و این قتل عام‌های بی‌رحمانه نشانه وحشت‌زدگی و حرکات مذبوحانه است. مضحک و بسیار رسوا، این مانورهای وقیحانه و بچگانه است که پس از داغ باطله از طرف عموم ملت خوردن، به راه انداخته‌اند و مشتی‌ سازمانی و اراذل و اوباش از خودشان و جمعی ضعفا و بیچارگان را با زور سرنیزه از اطراف جمع‌آوری و در شهرها به فریاد و جنجال «جاوید شاه» وادار می‌کنند، و گمان می‌کنند جبران تعطیل عمومی بازارهاست و با این سیلی‌ها می‌توانند صورت سیاه خود را سرخ کنند. من به ملت ایران با این بیداری و هوشیاری و با این روحیه قوی و شجاعت بی‌مانند نوید پیروزی می‌دهم؛ پیروزی توأم با سربلندی و افتخار؛ پیروزی توأم با استقلال و آزادی؛ پیروزی توأم با قطع ایادی اجانب و چپاولگران؛ پیروزی با برچیده شدن بساط ستمگران و انقراض دودمان سیاهروی پهلوی‌.»[۵]

تبعات سیاسی قیام قم


آثار و تبعات سیاسی قیام ۱۹ دی به صور گوناگون در جامعه متجلّی شد از جمله: بیداری مضاعف مردم نسبت به انقلاب و جنایات رژیم پهلوی، توزیع گسترده‌تر اعلامیه‌های سیاسی، شعار نویسی روی دیوارها و اماکن عمومی، برگزاری مراسم شهدا، معرفی مبارزات مردم ایران در سطح جهان، اضمحلال حکومت پهلوی، انجام سخنرانی و تظاهرات در مناطق مختلف کشور از جمله این اثرات فرهنگی سیاسی بود. اما مهمترین اثرات سیاسی اجتماعی قیام ۱۹ دی قم بیداری و آگاهی عمومی نسبت به مبارزات حق‌طلبانه امام خمینی(ره) و کاهش محبوبیت رژیم شاه بود. چنان که آقای محمد لیوانی – از اهالی روستای لیوان غربی بندرگز – می‌گوید:

«پس از شهادت مرحوم آیت‌الله حاج سید مصطفی خمینی و به ویژه واقعه ۱۹ دی ماه ۵۶ قم، حرکت جدید و اصلی به صورت پخش اعلامیه‌ها، نوارها، کتاب‌ها، و نیز صحبت و تبلیغ در مجالس و محافل شروع شد. در این مرحله کلیت کار ما حمل اعلامیه‌ها از بهشهر به روستای لیوان بندرگز و گاهاً منطقه بندرگز بوده است. آن موقع من ماشین ژیانی داشتم که برای این منظور از آن استفاده می‌کردم.»[۶]

پس از قیام ۱۹ دی قم، طرفداری از نهضت امام خمینی(ره)، و نفرت عمومی از نظام شاهنشاهی حتی در دل کودکان و دانش‌آموزان دوره راهنمایی نیز رسوخ کرد. به طوری که برخی از آنها با انتقاد علنی از عملکرد رژیم در کلاس‌های درس مدرسه، درک و شعور بالای سیاسی و اجتماعی خود را به منصه ظهور رساندند. در یکی از اسناد مورخ ۱۶/۱۱/۵۶ ساواک چنین می‌خوانیم:

«اخیراً بعضی از دانش‌آموزان مدرسه راهنمایی حافظ در زمینه سیاست ایران از قبیل چرا وقتی که خود محتاجیم، به انگلستان وام داده می‌شود و یا اینکه پول نفت ما چگونه خرج می‌شود؟ سؤالاتی از معلمین خود می‌نمایند که اکثر آموزگاران از دادن جواب عاجز بوده و اظهار می‌دارند که خارج از برنامه کلاس سؤال نگردد و به طریقی موضوع را کنسل می‌کنند.»

حتی برخی از دانش‌آموزان مدارس پس از واقعه ۱۹ دی قم، در فرصت‌های گوناگون به بحث‌های سیاسی و مبارزاتی می‌پرداختند و بعد از تعطیلی نیز با حضور در محافل انقلابی و مشارکت در اینگونه برنامه‌ها، روند مبارزه و شکست رژیم را سرعت می‌بخشیدند.

در تلگرام فوری باصری‌نیا - رئیس وقت ساواک گرگان - چنین آمده است: «در تاریخ ۳۶/۱۱/۱ پنج نسخه شعار خطی روی کاغذ آغشته به جوهر قرمز با متن زیر در خیابان قصر علی آباد مشاهده [شد] که با همکاری ژاندارمری محل جمع آوری گردیده است».

متن شعارهای فوق چنین بود: «بیاد ۲۰۰ تن شهدایی که هفته گذشته در [۱۹ دی] قم زیر رگبار مسلسل شاه جان سپردند. درود به شهدای قم، پیروز باد انقلاب خونین خمینی، مرگ بر شاه».

یکی دیگر از پیامدهای مهم قیام ۱۹ دی قم این بود که از آن پس، سخنرانان و خطیبان با شجاعت و جسارت بیشتری به نقد مسائل اجتماعی جامعه و عملکرد دولت و حتی شخص شاه می‌پرداختند. آنها ضمن دفاع از حقانیت نهضت امام، اقدامات ضد دینی و مردمی حکومت پهلوی را به چالش می‌کشاندند. از سوی دیگر پس از حادثه قم و انتشار خبر ناگوار آن، مردم، به ویژه جوانان هم رغبت بیشتری برای شرکت در اینگونه برنامه‌ها و شنیدن سخنرانی‌های سیاسی و متضاد با خط مشی رژیم، از خود نشان می‌دادند. چنان که در یکی از گزارشات بهمن ماه سال ۵۶ ساواک چنین آمده است:

«ساعت ۱۰ روز ۲۵۳۶/۱۱/۱۴ مجلس بحث و سؤال و پاسخ در مسجد جامع این شهرستان [گنبد کاووس] واقع در خیابان شاهپور با شرکت قریب ۱۲۰ نفر از جوانان و محصلین این شهرستان تشکیل گردید. در این مجلس آقای شیخ علی بهاءالدینی فرزند احمد اظهار داشت: من ویلاهایی در چالوس و رامسر دیدم که سالیانه [فقط] چند روز از آنها استفاده می‌شود. ولی چشم خود را بسته‌اند و نمی‌بینند که کپرنشینان بیچاره و بدبخت حتی زیلو هم ندارند و از سرما به خود می‌پیچند. یکی از سردی می‌میرد و دیگری از گرسنگی. بیایید به زنده‌ها که مرده متحرکی بیش نیستند توجه کنید. متأسفانه ظلم و ستم را می‌بینیم ولی هیچ گونه کاری انجام نمی‌دهیم و اراده‌ای نداریم. به ما که در این مسجد نشسته‌ایم و همه مردم گنبد مرده متحرک می‌گویند آنها که مقاتله نمودند و مجاهدت کردند و خون‌های خود را ریختند و شربت شهادت نوشیدند به جایی رسیدند، ولی ما انتظار می‌کشیم که بیشتر از این ما را استثمار کنند و بردگی و اسارتمان بیشتر شود. در صورتی که پیشوا و رهبر و یا مرجع تقلید و ابرمردانی که مردم را هدایت می‌کنند باید مرد باشند نه نامرد... اگر شده برای گرفتن حق خود کشته شوید، چون اگر از حق خود صرف نظر کنید آن وقت است که با ستمگران هم عقیده شده‌اید و تو را بیشتر استثمار می‌کنند. چون ضعف نشان دهی تو را مستحق ظلم می‌دانند که فعلاً که زنجیر بردگی و اسارت را یک خرس [شاه] به گردن ما انداخته است. اکنون صبح تا شب تیرهای زیادی به قلب‌های‌مان نشان می‌گیرند که ما شانه خالی می‌کنیم و به قلب امام زمان اصابت می‌کند، سهم هر ایرانی روزانه از نفت ایران ۳۷۰ ریال است اگر شما گرفتید منهم گرفته‌ام. اکنون وضع دامپروری و کشاورزی ایران ورشکسته، است آن کس که سوار هواپیمای اختصاصیش می‌شود و در آسمان سیر می‌کند به فکر من و تو نیست... بروید کتاب غرب زدگی جلال آل احمد را بخوانید تا ببینید هدف غربی‌ها چیست؟»

یکی دیگر از آثار و تبعات اوج‌گیری قیام امام پس از وقایع اسفبار شهادت حاج آقا مصطفی خمینی و کشتار ۱۹ دی قم، کاهش محبوبیت شاه در میان مردم و حتی در بین روحانیون حقوق بگیر و وابسته به رژیم بود، به طوری که اینگونه روحانیون اوقافی و محضردار، حتی اگر دلشان هم می‌خواست، جرأت شرکت کردن در مراسم دعا و نیایش را برای سلامتی شاه را نداشتند. به همین خاطر صدای اعتراض ساواک در آمد. چنانکه در تاریخ ۲۰ بهمن سال ۵۶ سازمان اطلاعات و امنیت ساری در گزارشی خطاب به ساواک مرکز چنین نوشت: 

«اطلاع واصله حاکیست در مراسم نیایش پانزدهم بهمن، سالروز رفع خطر از وجود مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر «روز نیایش» که در اغلب شهرهای استان مازندران برگزار می‌گردد، عدم شرکت روحانیون کاملاً محسوس است. چون در سال جاری نیز روحانیون شرکت ننموده بودند.» [۷]

چند روز بعد عید نوروز سال ۱۳۵۷ فرا رسید، در واقع طلوع سال جدید، نوید حرکات جدیدی از سوی مبارزان نقاط مختلف کشور بود. شاه و فرح در حالی تعطیلات نوروز سال ۵۷ را در جزیره کیش به عیش و نوش می‌گذراندند که مردم ایران به پیروی از امامشان- خمینی کبیر- به خاطر همدردی با مردم داغدار در قم و تبریز عزادار بودند و عید سیاه داشتند. از سوی دیگر گرانی‌های مفرط و فزاینده زندگی را بر مردم به شدت تنگ کرده بود. لباس سیاه مردم در واقع نه تنها نشانه همدردی با خانواده‌های داغدار و شهید و مجروح داده بود، بلکه بیرق اعتراض آنان نسبت به اَعمال خلاف انسانیت و قانون رژیم شاه نیز محسوب می‌شد.

سال ۵۷ در حقیقت آبستن حوادث سیاسی دیگری بر علیه سلطنت پهلوی بود که از همان نخستین روزهای آن، خود را آشکار کرد. سالی که با حوادث پیاپی و مبارزات فزاینده مردم مواجه ‌گشت.

فروزندگی انقلاب اسلامی چنان گسترش یافت که شاه حتی با کشتارهای جمعی نتوانست شعله‌های افروخته‌شده را خاموش کند. مانورها و ترفندهای سیاسی و نظامی شاه بیش از آنکه اندک تأثیری در فروکش کردن خشم مردم بگذارد با صدور بیانیه‌های افشاگرانه امام خمینی(ره) و دستورالعمل‌های مبارزاتی ایشان خنثی می‌شد. حتی جایگزینی یک تکنوکرات غربزده به نام جمشید آموزگار به جای هویدا - نخست‌وزیر سیزده ساله شاه - کمکی به‌ حل بحران رژیم نکرد. پس از او جعفر شریف امامی که یکی از پیشکسوتان جریان استعماری فراماسونری در ایران بود، با شعار «دولت آشتی ملی» روی کار آمد. فریبکاری‌های وی و مذاکرات او با آقای شریعتمداری در قم که در تحولات اخیر ایران به عنوان یکی از رهبران دینی مطرح و از سوی رژیم حمایت می‌شد، نیز نتوانست مبارزات مردم را متوقف سازد.

در زمان دولت شریف امامی بود که کشتار بی‌رحمانه مردم به وسیله نیروهای نظامی در میدان ژاله تهران - روز ۱۷ شهریور- اتفاق افتاد. حکومت نظامی در تهران و یازده شهر بزرگ ایران رسماً برای مدتی نامحدود برقرار شد؛ اما با رسیدن پیام‌های امام خمینی(ره) مردم به حکومت نظامی اعتنا نکردند و تظاهرات شبانه‌روزی خود را گسترش دادند. فریادهای «اللَّه اکبر»، «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی» در تمام ساعات به گوش می‌رسید و همراه با آن صدای رگبار مسلسل‌ها از هر کوی و برزن شنیده می‌شد.[۸] این تقابل دو جانبه حق و باطل تا آنجا پیش رفت که بنیاد حکومت باطل شاهنشاهی در ایران ساقط شد و مبارزات حق طلبانه مردم مسلمان به پیروزی رسید.

کلام آخر، تفاوت دو واقعه
شهادت آیت‌الله حاج آقا مصطفی خمینی در نجف اشرف در اوّل آبان سال ۱۳۵۶ و مراسم با شکوهی که در ایران برگزار شد، نقطه آغازی بود بر خیزش دوباره حوزه‌های علمیه و قیام مذهبی مردم ایران و اقشار مختلف جامعه اعم از روشنفکر، بازاری، فرهنگی، کشاورز، دانشجو و دانش آموز. امام خمینی(ره) در همان ایام به گونه‌ای شگفت این واقعه را از الطاف خفیه الهی نامیده بود.[۹] این رویداد با آنکه موجب فقدان شخصیت بزرگی از حامیان امام و مردم شد ولی ثمرات مهمی نصیب انقلاب اسلامی نمود که برخی از آنها در اینجا ارائه می‌شود:

۱ـ بار دیگر نام امام خمینی و قیام او بر علیه رژیم شاه در کانون توجه مردم ایران و جهانیان قرار گرفت و در سطح وسیع حتی در روستاها بر سر زبان‌ها افتاد. به طوری که تحلیلگر ساواک ۱۰ روز پس از واقعه طی گزارشی نوشت: «مرگ مصطفی خمینی در بالا بردن شأن و وِجهه پدرش بین قاطبه مردم بسیار موثر بوده است.»[۱۰]

مراسم و مجالس و بیانیه‌هایی که منتشر شد، در واقع پیام حقانیت مبارزات امام و افشاگر جنایات پیدا و پنهان سازمان امنیت رژیم بود. رژیم که از طرح دوباره نام امام به وحشت افتاد مقاله توهین‌آمیزی در روزنامه اطلاعات چاپ کرد که موجب تظاهرات در قم شد و اربعین‌های بعدی را به وجود آورد[۱۱] و این اعتراضات تا سقوط رژیم دیگر متوقف نشد.

۲ـ از آنجا که طی پنج سال گذشته یعنی از سال ۱۳۵۰ تا آبان سال ۱۳۵۶ موضوعات مختلفی مانند «کتاب شهید جاوید» موجب انفکاک و اختلافات زیادی در میان مبارزان مسلمان و مخصوصا روحانیت انقلابی شد و باعث هدر رفتن مقدار زیادی از انرژی و توانایی‌های مبارزاتی گشت، واقعه شهادت فرزند گرامی امام که پیش آمد خون تازه‌ای در رگ‌های جامعه به ویژه انفلابیون مذهبی جاری شد و در نتیجه موجب اتحاد عمیق‌تر آنان گردید. به طوری که مسأله شریعتی و شهید جاوید از آن پس به حاشیه رفت.[۱۲]

۳ـ ثمره دیگر شهادت آقا مصطفی این بود که تفاوت رفتار مردم ایران را نسبت به فقدان یک عالم اسلامی - انقلابی در مقایسه با فقدان یک روشنفکر اسلامی - انقلابی به خوبی نشان داد.

توضیح بیشتر این موضوع چنین است. در ۲۹ خرداد سال ۵۶ دکتر علی شریعتی در شهر لندن مرکز کشور انگلستان درگذشت.[۱۳] شریعتی یک روشنفکر مذهبی با ادبیات نوین گفتاری و نوشتاری بود. بیان و قلمش نافذ و جذاب بود. او روحیات انقلابی داشت ولی هیچگاه نه در سخنرانی‌های داخل و خارج کشور، و نه در نامه‌ها و نوشته‌ها و آثار خود حرفی از امام خمینی(ره) و مبارزات چندین ساله انقلاب اسلامی مردم ستمدیده ایران به میان نیاورد. حتی یک بیانیه یا مصاحبه علیه حکومت پهلوی ارائه نکرد. اما در عوض - سال ۴۷ - نامه چهل صفحه‌ای در تعریف و تمجید از شاه و حکومت پهلوی و انقلاب سفید نوشت. او در این نامه به مردم توصیه کرد از انقلاب و مبارزات تند علیه رژیم شاه دست بردارند![۱۴]

پس اگر قرار است کسی به عنوان معلم انقلاب معرفی شود آقا مصطفی اَرجح است و این عنوان برازنده نقشِ ارزنده او و امثال اوست.

یکی از پژوهشگران کشور اردن به نام «احمد حسین یعقوب» درباره نقش برجسته و موثر حاج آقا مصطفی خمینی می‌گوید:

«او یکی از پیشگامانِ شکستنِ جَوِ خفقانِ شاهنشاهی بود. او به زندان رفت، تبعید شد، تا شهادت پیش رفت، اما از راهش برنگشت، او اندیشه‌های پدرش را در میان ملت‌ها می پراکند، و از آنجا که طاغوت گفت‌وگو و منطق نمی‌شناسد، چاره‌ای جز شهادتش نبود. اما خون او مایه‌ای شد که چراغ فروزان انقلاب را روشنی بخشید. پس سید مصطفی جزء جدایی ناپذیر از تاریخ این اُمت است.»[۱۵]

به همین دلیل است که شهادت حاج آقا مصطفی خمینی، رژیم شاه و دستگاه امنیتی مخوفش – ساواک- را رسوا ساخت، و موجب معرفی دوباره شخصیت و مبارزات و آرمان‌های امام و مردم انقلابی شد. به طوری که بعد از ۱۵ خرداد سال ۴۲ این دومین بار بود که قیام عمومی در سراسر کشور شدت گرفت و بعثت نوینی در حرکت انقلاب اسلامی ایران پدید آورد که به طور فزاینده و بی وقفه تا برچیدن سلطنت پهلوی ادامه یافت.[۱۶]

با وجود این همه نقش و تأثیرات روشنی که حیات و ممات آیت‌الله سید مصطفی خمینی در پیشرفت مبارزات انقلاب اسلامی مردم ایران از سال ۴۱ تا ۵۷ داشت، اما برخی مورخان داخلی یا غربزدگان خارج کشور، اصلا نام و نقش او را در نگاشته‌های خود حذف کرده‌اند و یا بسیار کمرنگ جلوه داده‌اند. از جمله آنها ترجمه «کتاب ایران بین دو انقلاب، نوشته یراند آبراهامیان» است که با حجم ۵۶۰ صفحه بارها در ایران تجدید چاپ شده، ولی او در این کتاب حتی یک کلمه نامی از آقا مصطفی خمینی نیاورده است! کتاب ۴۵۰ صفحه‌ای «ریشه های انقلاب ایران، نوشته خانم نیکی آر کدی» نیز چنین وضعی دارد. گویی اصلا شخصیتی به نام آیت الله سید مصطفی خمینی در تاریخ معاصر وجود نداشته است!

علاوه بر این، کتاب دو جلدی «تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران» به قلم سرهنگ غلامرضا نجاتی که در ۱۲۰۰ صفحه منتشر شده یک کلمه درباره واقعه مهم شهادت و فقدان آیت‌الله سید مصطفی خمینی ننوشته است! هر سه کتاب نیز از منابع مورد استناد مورخان و اساتید دانشگاه‌های کشور است.

این گونه مورخان داخلی و خارجی که به دروغ ادعای بی طرفی علمی در روش تاریخ‌نگاری خود دارند، در حالی یکی از مهمترین رویدادهای شتابنده انقلاب اسلامی را تعمداً از آثار خود حذف می‌کنند که ده‌ها رویداد کم اهمیت یا بی اهمیت دیگر را با تفصیل شرح داده‌اند و برجسته کرده‌اند.

[۱] - «مایکل مترینکو» یکی از جاسوسان سفارت آمریکا در ایران (طی سال های ۵۵ تا ۵۸) در باره صحنه مشروب خواری شاه و کارتر می گوید: «به نظر من یکی از مضحک ترین صحنه هایی بود که در عمرم دیده ام. بخصوص موقعی که شاه جام شاپاینش را [به افتخار کارتر] بالا برد. باورم نمی شد حالیش نباشد که او در یک کشور مسلمان دارد یک عید امریکایی [کریسمس] را با مشروب جشن می گیرد. عجیب احمقانه بود. یعنی او هیچ چیز راجع به مردمش و کشورش نمی دانست؟! » ر.ک: برنامه سقوط یک شاه- شبکه بی بی سی فارسی- پخش شده در دی ماه سال ۹۱

[۲] - فصلنامه مطالعات تاریخی- شماره ۴۵ و ۴۶- تابستان و پائیز سال ۹۳- (مقاله بی ثباتی در جزیره ثبات به قلم غلامرضا خارکوهی) - صص ۱۹۳ و ۱۹۴

[۳] - گزیده انقلاب اسلامی و ریشه های آن – عباسعلی عمید زنجانی- تهران – نشر طوبی- سال ۷۷ - ص ۲۷۴

[۴]- قسمتی از مصاحبه اختصاصی شهید قندهاری با معاونت تدوین تاریخ شفاهی و اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی کشور در تاریخ ۹/۱۱/۷۸ توسط آقایان میردار و معظم پور که پس از اندکی ویرایش و تلخیص در اینجا آورده شد.

[۵]- صحیفه امام- ج‌۳- صص ۳۱۵و۳۱۶- زمان: ۲ بهمن ۱۳۵۶/ ۱۲ صفر ۱۳۹۸

[۶] - آرشیو منتشر نشده

[۷] - فصلنامه مطالعات تاریخی- شماره ۴۵ و ۴۶- تابستان و پائیز سال ۹۳- (مقاله بی ثباتی در جزیره ثبات به قلم غلامرضا خارکوهی) – صص ۱۹۸ و۱۹۹

[۸] - حدیث بیداری- حمید انصاری- تهران- موسسه تنظیم و نشر آثار امام- چاپ سی و دوم- سال ۸۶- صص ۹۸ و ۹۹

[۹] - همان - ص ۸۷

[۱۰] - گزارش مورخ ۱۵ آبان سال ۵۶ ساواک تهران خطاب به بخش ۳۱۲ ساواک کشور

[۱۱] - فصلنامه حضور- شماره ۲۲- زمستان سال۷۶– (سخنان حجت الاسلام سید حسین خمینی فرزند حاج آقا مصطفی)- ص۲۸۶

[۱۲] - فصلنامه مطالعات تاریخی- شماره ۴۵ و ۴۶- تابستان و پائیز سال ۹۳- (مقاله بی ثباتی در جزیره ثبات به قلم غلامرضا خارکوهی) - ص ۱۹۴

[۱۳] - روزشمار تاریخ ایران- دکتر باقر عاقلی- جلد دوم- تهران- نشرگفتار- سال ۷۹- چاپ ششم- ص ۳۲۰

[۱۴] - ر.ک: متن نامه دکتر علی شریعتی به ساواک مندرج در کتاب نهضت امام خمینی – سید حمید روحانی- ج ۳- تهران موسسه تنظیم و نشر آثار امام- صص ۲۲۶ و ۲۲۷

[۱۵] - فصلنامه حضور- شماره ۲۲- زمستان سال ۷۶– ص۲۹۱

[۱۶] - فصلنامه مطالعات تاریخی- شماره ۴۵ و ۴۶- تابستان و پائیز سال ۹۳- (مقاله بی ثباتی در جزیره ثبات به قلم غلامرضا خارکوهی) - ص۱۹۵



* محقق و پژوهشگر تاریخ

. انتهای پیام /*