پرتال امام خمینی(س): در جریان انتخابات مجلس[۱]، مرحوم آیت‌الله کاشانی در تبعید بود. در این ایام جریان تازه‌ای آغاز شد و آن ورود دکتر مظفر بقایی[۲] به صحنه بود که عنوان می‌کرد برای راستی و آزادی قیام کرده است. او در اجتماعات مردمی سخنرانی می‌کرد. بیشتر سخنرانی‌هایش هم در منزل تیمور طلایی واقع در خیابان سعدی یا فردوسی بود.

بقایی عنوان می‌کرد که ‌ای مردم! احزاب و جمعیت‌ها در گذشته به شما دروغ گفته‌اند و من می‌خواهم با راستگویی گذشته‌ها را جبران کنم. او جوان‌ها را به همکاری دعوت می‌کرد و از ناموفق بودن مشروطه و عدم دخالت جوانان در امور دولتی و حکومتی در حکومت‌های سابق سخن می‌گفت. او می‌گفت که اگر دیدید «ریش جوگندمی‌ها» صحبت می‌کنند کفش‌هایتان را زیر بغل تان بگذارید و از آن‌ها فاصله بگیرید. از مشکلات آن روزها این بود که مسائل مربوط به امور سیاسی و حتی قیام حضرت آیت‌الله کاشانی و جمعیت فداییان اسلام، مواجه شدن با منفی‌گرایی عده زیادی از جمعیت‌ها، یعنی مردم مسلمان بود. این‌ها به دلیل ناموفق بودن در جریان مشروطه و یأس حاصله از آن جریان عنوان می‌کردند که مرحوم شیخ فضل‌الله نوری را اعدام کردند؛ جمعیت‌های تازه‌ای وارد صحنه شدند و مسائل دینی به طور کلی توسط این‌ها کنار گذاشته شد. آن‌ها می‌گفتند که ما هیچ تکلیفی نداریم و در این مورد دخالت نمی‌کنیم و کار ما به غیر از آب به آسیاب دشمن ریختن هیچ فایده‌ای ندارد. بدین‌گونه مردم را به طور قاطع و صریح از دخالت در امور منع می‌کردند. عناوین مختلفی هم نقل می‌کردند؛ مثلاً این که حضرت علی(ع) می‌فرماید: در فتنه مثل بچه شتر باشید که نه پشت داشته باشد تا بار ببرد و نه پستان داشته باشد که شیر بدهد. این موضوع یکی از مشکلات بزرگی بود که جمعیت‌های مسلمان با آن مواجه شده بودند و این آقایان هم تاحدی و به دلایلی درست می‌گفتند. از طرفی هیچ‌گونه اعتمادی به جمعیت‌ها و احزاب غیراسلامی هم نبود. آن‌ها آدم‌های دروغگویی بودند و می‌گفتند: ما در زمان غیبت هیچ تکلیفی نداریم.

در جریان مشروطه با این که مردم در امر انتخابات دخالت کردند و برای تشکیل حکومت مشروطه و مجلس آن همه زحمت و فداکاری نشان دادند، ولی به آن شکل
ناموفق در آمد. مرحوم آیت‌الله بهبهانی را ترور کردند. درباره مرحوم طباطبایی که از سردمداران نهضت مشروطه بود، می‌گفتند که خیلی مأیوس و پشیمان شده بود و
استغفار می‌کرد. یا می‌گفتند: ما انگور ریختیم سرکه شود، شراب شد. نوه مرحوم آخوند از علمای بزرگ و معروف بود، می‌آمد بازار و در حجره‌ پدرم می‌نشست و می‌گفت: وقتی پدرم (مرحوم رستم‌آبادی از علمای رستم‌آباد) سوار چهارپا می‌شد و برای درس می‌رفت، هنگامی که به جلوی مجلس می‌رسید راه را کج می‌کرد و از جلوی مجلس رد نمی‌شد و می‌گفت: من با چشم باطن می‌بینم که شیاطینی بالای این مجلس چگونه ورجه ورجه می‌کنند و برخوردشان چگونه است. حالا چطور این مردم را متقاعد می‌کنید که بیایند و در امور به این شکل و تا این حد دخالت کنند.

منبع: کتاب امام خمینی و هیاتهای دینی مبارز، چاپ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ص ۴۶


[۱]. انتخابات دوره شانزدهم از ۲۹ بهمن ۱۳۲۸ آغاز و در ۲۹ بهمن ۱۳۳۰ ش. پایان یافت.

[۲]. مظفر بقایی کرمانی، فرزند شهاب در سال ۱۲۷۸ ش در کرمان متولد شد و در آبان ۱۳۶۶ فوت کرد.

. انتهای پیام /*