گوشه ای از خاطرات آیت الله موسوی تبریزی از دوران تدریس امام در نجف:

بهترین درس

از لحاظ درسى در قم درس امام یکى از بهترین درسها بود که بعد از آقاى بروجردى هیچ درسى با آن رقابت نمى‏کرد. البته یک درس دیگرى بنام درس مرحوم آیت‏اللّه‏ محقق داماد هم بود که علماى بزرگ، افراد و اساتید بزرگ قم یا به درس ایشان مى‏ رفتند یا به درس امام مى‏ آمدند.

تازه فهمیدم نیاز به درس خواندن دارم

امام وقتى درس مى ‏گفتند، علما و بزرگان به درس ایشان مى ‏رفتند. یادم است آقاى راستى چندین سال بود که دیگر درس خارج در نجف نمى ‏رفت. یعنى مى‏ گفت من بى‏ نیاز از درس آقایان شده ‏ام. درس آقاى خویى و آقاى حکیم رفته بود، مى‏ گفت بى ‏نیاز شده ‏ام. خودش استاد شده بود. درس رسائل مى ‏گفت، تفسیر مى‏ گفت. وقتى که امام آمد، در درس امام شرکت کرد. حالا شاید هم به خاطر اینکه ببیند چه خبر است. ولى وقتى چند ماه آمده بود، انصافاً بعداً گفت که من تازه فهمیدم که خیلى به درس خواندن نیاز دارم. یعنى احساس کرده بود، امام خیلى از حرفهاى تازه دارد که دیگران نداشتند. همین‏طور علماى دیگر عدۀ زیادى آمدند.

از اشکال کردن بدشان نمى ‏آمد

امام از دوران تدریس قم رسمشان بر این بود که اشکال را در درس جواب مى‏ دادند. شاگردان را پرورش مى ‏دادند، به طورى که کسى که مى ‏خواهد حرف بزند، جرأت بکند حرف بزند. یعنى رفتار امام طورى بود که طرف احساس مى‏ کرد امام از اشکال کردن بدش نمى‏ آید بلکه دوست دارد.

جرأت در شاگردان بیشتر مى‏ شد

حاج ‏آقا مصطفى ـ رحمة‏اللّه‏ علیه ـ در درس امام هم در قم و هم در نجف، اشکال مى ‏کردند. خیلى بلندبلند حرف مى‏ زدند و امام جواب مى‏ داد. گاهى اصلاً بحث و گفتگو، و این بگو و آن بگو مى‏ شد، خود این باعث مى ‏شد که جرأت را در شاگردان دیگر هم بیشتر مى‏ کردند.

امام با هر کس شوخى نمى‏ کرد

گاهى میان استاد و شاگرد در حوزه ‏ها شوخى و عبارات طنزآمیز گفته مى ‏شود. شاگرد نیز بدش نمى ‏آید که استاد یک چیزى به او بگوید یا بیندازد. بیان چنین مزاحى به ویژه از جانب امام مطلوب واقع مى‏ شد، زیرا امام خیلى مهذب و اهل تزکیه بودند. یادم است امام در نجف در مسجد شیخ انصارى درس مى ‏فرمودند که خاطرۀ جالبى اتفاق افتاد. در آن وقت میوه‏ فروش هاى زیادى روى الاغ میوه بار مى‏ کردند و براى فروش از آنجا رد مى‏ شدند. روزى هنگام درس یکى از آقایان اشکال کرد. در همین لحظه صداى عرعر الاغى هم بلند شد بطوری که حضرت امام متوجه نشدند این آقا چه مى‏ گوید. امام فرمودند: «ببخشید خرتوخر شد، سؤالتان را دوباره بگویید». خندۀ طلبه ‏ها بلند شد. البته طرف هم خیلى خوشش آمده بود، نه اینکه بدش بیاید. این شوخى ‏ها طورى نبود که طرف مقابل ناراحت بشود. به عبارتى امام با هر کسى شوخى نمى ‏کرد. کسانى که ظرفیت نداشتند و یا جوان‏ترها که ممکن است ناراحت بشوند و خجالت بکشند با آنان این شوخى‏ ها را نمى‏ کردند.

تنهایى در خیابان

آنچه از خصوصیت بارز امام در ذهنم هست این است که در خیابان دوست نداشتند کسى دنبالشان راه بیفتد. یکى‏ دو بار براى خود من پیش آمد. وقتى که با یکى از دوستان مى‏ رفتیم ایشان در خیابان سؤالى کردند، امام ابتدا ایستادند و جواب دادند و بعد از تمام شدن جواب طورى برخورد کردند که دوست نداشتند پشت‏ سر ایشان راه بیفتند. این روش امام بود که براى ما شیفتگى ایجاد کرده بود.

امام را اذیت مى‏ کردند

بعضى از سفارت ایران پول مى‏ گرفتند. تعدادى هم بدون اینکه پول بگیرند علیه امام تحریک شده بودند. بطور مثال هنگامی که امام در حیات مدرسۀ آقاى بروجردى در نجف نماز مى‏ خواندند، تعدادى از طلبه‏ هایى که اجیر شده بودند در وقت نماز روى بالکن مدرسه مى‏ نشستند و بلند بلند حرف مى‏ زدند. منظورشان این بود که ما اینجا هستیم و به امام اقتدا نمى ‏کنیم. یا در هنگام درس یا دادن شهریه شلوغ و اذیت مى‏ کردند. ولى الحمدللّه‏ هیچکدام از این حیله‏ ها و مکرها نتوانست نقشى داشته باشد. امام درس خودشان را ادامه دادند و درس هم حسابى جا افتاد.

منبع: سلسلۀ موى دوست ، خاطرات دوران تدریس امام خمینى(س)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 229-231

. انتهای پیام /*