مجله کودک 335 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 335 صفحه 8

در خانهی «آزر» بتساز «بابل» شهر بزرگ و پایتخت نمرودبود. ابراهیم در میان دیوارهای بلند و قصرهای بزرگ شهر قدم زد. از کنار آبنماها و بازارها گذشت. به هر جا که چشم میدوخت، با بتی بزرگ یا کوچک، روبهرو میشد. مردم با التماس و ناله به پای بتها میافتادند، امابتها فقط نگاهشان میکردند، «نونا» تا او را دید با عجله به طرفش دوید. - پسرم ابراهیم! بیا به خانه برویم. نکند سربازان نمرود تو را ببینند! او ابراهیم را به خانه برد. ابراهیم به اتاقها و حیاط خانهی سادهشان نگاه کرد. باغچهی خانه، گلهای رنگارنگ زیادی را در بغل داشت. آبنمای کوچکی در کنار دیوار بلند حیاط بود. گنجشکها از آن آب میخوردند. مادر او را بوسید و گفت: «خوشآمدی پسرم، جای پدر مرحومت چهقدر خالیست تا تو را ببیند!» مردی پا به خانه گذاشت. مادر سلام کرد و گفت: «او عموی تو «آزر» است. سلام کن پسرم!» - سلام عموجان! نونا فوری گفت: «او پسر من و تارخ است. سالها از ترس مأموران پادشاه مخفی بود. امّا حالا به شهر آمده!» آزر اوّل با تعجّب به ابراهیم نگاه کرد. امّا بعد او را در آغوش گرفت. شانههایش را بوسید و به نونا گفت: «پسر برادرم چهقدر زیبا و تنومند است. باید مواظب او بود، او تا به حال کجا بوده؟ اگر پادشاه بفهمد، ما را مجازات میکند! مادر که اکنون همسر آزر بود، با اضطراب به شوهرش گفت: «تو به نام جنگنده: 141- C کشور سازنده: آمریکا تیپ : حمل و نقل کننده موتور: پرات و ویتنی حداکثر سرعت: 912 کیلومتر بر ساعت تجهیزات:--

مجلات دوست کودکانمجله کودک 335صفحه 8