
گریه مرغابی ها
مجید ملامحمدی
مرغابی ها جلوی امام علی (ع) دویدند و قاقاکردند. ام کلثوم تحمل نکرد و جلویشان رفت و آرام آرام آنها را کیش کرد تا کنار بروند . امام در حیاط ا باز کرد وبه ام کلثوم لبخند زد.
گوشة چشم هایام کلثوم ازاشک تازه ای پرشد.
-پدر ... کاش امروز به نماز نمی رفتی. من خیلی نگرانم!
امام علی (ع) خداحافظی کرد و به طرف مسجد رفت . حالا ام کلثوم آرا م و قرار نداشت . او پشت سر پدر دعا خواند و در را بست . بعد همانجا نشست و یاد حرفهای چند ساعت پیش او افتاد. پدر دیشب، میهمان افطار آنها بود . وقتی ام کلثوم سرسفرة خود دو تکه نان جو، یک کاسه شیر و کمی نمک گذاشت ، امام ناراحتشد و گفت : «چرا برای من سر سفره ات دو جور خورش گذاشته ای، من جواب خدا را چه بدهم؟»
موضوع تمبر: بنای تاریخی اماات عرب متحده
قیمت : یک واحد
سال انتشار : ندارد
مجلات دوست کودکانمجله کودک 399صفحه 14